روزی که به سمت کتابفروشی های مقابل دانشگاه رفتم تا کتاب "تئوری انتخاب" را تهیه کنم را به یاد دارم. کتاب را تهیه کردم. خوشبختانه کتابی بود که در اغلب کتابفروشی پیدا می شد. البته به همراه این کتاب چند کتاب دیگر هم خریداری کردم.
با خواندن چند باره کتاب، برای من دیگر هیچ چیز مثل قبل نبود با توجه به رشته ی تحصیلی ام در طی سالیان مختلف با دیدگاه ها و نظریات مختلفی آشنا شده بودم اما این کتاب برای من متفاوت بود.
وجود کتاب تئوری انتخاب من را به واکاوی بیشتری واداشت. این که انتخاب های ماست که سرنوشت مان را می سازد. برای من که سالها معلم بوده ام و اهل خواندن و نوشتن، موضوع کتاب اندیشه نویی را رقم زد. این اندیشه ی نو هم زندگی ام را شامل شد، هم مسیر شغلی ام را تغییر داد.
گلاسر در این کتاب به مرکز کنترل درونی اشاره می کند و می گوید: اگر این مرکز به اندازه کافی قوی شود، قطعا مشکلات انسان ها تا حد زیادی کم رنگ می شود. این که هر انسانی با انتخاب ها و رفتارهایش سرنوشت خویش را می سازد، به این معنا است که همه ی رفتارهای ما از جنس انتخاب هستند. حتی اندوه و غم و افسردگی هم یک رفتار انتخابی است. رفتاری که هرچند ممکن است ناآگاهانه باشد اما این انتخاب بر اساس تحلیل های ما صورت می گیرد.پس برای کنترل درونی و تقویت آن تلاش کنیم.
کسانی که مرکز کنترل شان درونی است به خوبی می دانند که وضعیت فعلی آن ها تحت تاثیر عواملی است که قابل کنترل هستند. در صورتی که اگر کسی فکر کند مرکز کنترل زندگی اش بیرونی است مدام فکر می کند این دیگران هستند که مشکلات او را به وحود آورده اند و این موضوع خارج از کنترل آنهاست برای همین قادر به تغییر زندگی شان نیستند.
گلاسر معتقد است انسان ها می بایست طرزفکر مرکز کنترل بیرونی را کنار بگذارند. آن عده از انسان هایی که در پی رشدفردی هستند به این درک می رسند که همه چیز از انتخاب ها، رفتارها و تحلیل های خودشان سرچشمه می گیرد.
خواندن نظرات خوب شما همراهان، مایه مسرت و خوشحالی است.
فاطمه داداشی
