ویرگول
ورودثبت نام
گاهنامه اقتدار
گاهنامه اقتدارگاهنامه فرهنگی-سیاسی-اجتماعی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
گاهنامه اقتدار
گاهنامه اقتدار
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

بی‌عنوان


شنبه 7 مهر، حوالی ساعت 3 بعدازظهر

فقط می‌دانم حالم بد بود.
به گم‌شده‌ای می‌مانستم که در شب تاریک بیابانی سرد، همه‌کس خود را از دست داده.
چند نفری داخل بودند تا فضا را برای جلسه آماده کنند.
موضوع: «چه خاکی بر سر بریزیم؟»

فکر تمیزی لباس‌هایم، آنقدری زورمند نیست که با ضعف پاهایم مقابله کند.
روی سکوی خاکی کنارِ دَر می‌نشینم.
دستانم را روی صورتم گذاشته‌ام و سرم پایین است.
حالا می‌فهمم نفس‌ها هم عمق دارند؛
حالا می‌فهمم نفس‌ها هم سوز دارند؛
چقدر گلویم درد می‌کند!
سعی می‌کنم خیلی آبروریزی نشود؛
مبادا بگویند فلانی کنار پایگاه نشسته و گریه می‌کند!
ولی دغدغۀ آبروریزی هم توان این غم را ندارد.
صدایم را به ناله بلند می‌کنم؛ مثل کسی که پدرش را از دست داده.

برای «امیرحسین» اما، ظاهرا هنوز قیود اجتماعی‌مهم است؛
می‌آید و از روی سکو به سمت دیگری می‌بردم...

جلسه آغاز می‌شود؛
صحبتی ندارم؛
داشته باشم هم حالی برای گفتنش نیست.
جماعتی گرد هم نشسته و حرف می‌زنند.
چه می‌گویند؟ به خاطر ندارم.
فقط می‌خواهم تمام شود.
چطور می‌خواهند فکرشان در این اوضاع کار کند...؟!

...

چهارشنبه 19 دی، حوالی ساعت 9 شب

قدری حال نگرانی دارم؛ نکند دیر به جلسه برسم یا مطالبم را فراموش کنم.
نوشتن صورت‌جلسه با خودم است؛
وسایل را برمی‌دارم و به حیاط می‌روم.
موضوع: «چه کنیم تا موثر باشیم؟!»

نگاهی به صفحۀ گوشی می‌اندازم و میکروفون را وصل می‌کنم:
- «بسم الله الرحمن الرحیم. سلام خدمت همگی. فکر کنم چون امشب مراسم گلزار شهدا هم بود، همه نتونستن به موقع به جلسه برسن؛ تا موقعی که بقیه بیان، ما جلسه رو شروع می‌کنیم...»

به سکوی سفیدرنگ کنار حیاط خوابگاه نگاه می‌کنم؛
به نظر خیلی کثیف نیست؛ لباس‌هایم را خراب نمی‌کند.
کلاهم را بر سر می‌کشم و قلم را در دسـت می‌گیرم.

2 ساعتی می‌رود و تقریبا در باب همه‌چیز سخن می‌آید؛ از دیـن و مـهـارت و اخـلاق و تکلیف و مشـکـل‌گشایی برای مردم و... .

چند روز بعد، صورت‌جلسه را منتشر می‌کنم.
شخصی می‌آید و می‌گوید:
- «خسـته نباشید؛ از اونجایی که بحث مقاومت این روزا اهـمـیـت داره، مـی‌شـه در ایـن رابـطـه هـم کـار کرد...»

جا می‌خورم؛
نگاهی به صورت‌جلسه می‌اندازم؛
تمام صحبت‌های جلسه از فکرم می‌گذرد؛
- «هیچ‌جاش از فلسطین و لبنان و مقاومت صحبتی شد؟!»

دوست دارم از خودم خنده‌ام بگیرد؛
اما نمی‌گیرد.
عجب...!

فلسطینسید حسن نصراللهشرافت
۱
۰
گاهنامه اقتدار
گاهنامه اقتدار
گاهنامه فرهنگی-سیاسی-اجتماعی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید