
معاویه متوجه حجاج شد و گفت: «چه خوب کردی نزد ما آمدهای ابنخزیه. تو شاعر و سخنوری بزرگ هستی».
حجاج تعظیمی کرد و گفت: «سلام بر تو یا امیرالمؤمنین!»
قلب همهی حاضران از این لقب ایستاد و سکوتی عمیق حکمفرما شد. در دل امیر شام، شیرینی وصفناپذیری به خلجان افتاد. این نخستین باری بود که کسی او را اینچنین خطاب میکرد.
حجاج که تاثیر کلامش را مشاهده کرد، ادامه داد: «هرچند خلیفه کشته شده و علی (علیه السلام) افسار خلافت را به دست گرفته، اما بدان که تو از او نیرومندتری». معاویه گفت: «چرا چنین میگویی؟»
- «زیرا کسانی با تو هستند که وقتی سخن میگویی حرفی ندارند و هرگاه دستور میدهی چیزی نمیپرسند و حال آنکه اطرافیان علی هنگامی که او سخنی میگوید، به سخن میآیند و مجادله میکنند و هرگاه فرمانی میدهد، سوالها دارند. پس اندک کسانی که با تو هستند بهتر از کثرت گروهی است که با او همپیمان شده اند.»
قلب امیر شام از این بشارت خرسند شد و لبخند بر لبانش جاری گشت... .