شهابالدین قاسمی | پزشکی 1400

در خانوادههای ایرانی عموماً پدر تا موقعی که جوان هست، وظیفهی کار کردن و تأمین خانواده و پیشرفت خانواده و رفاه اون رو به عهده داره. و بعد از اونی که پدر اندکی پیر میشه و سنی ازش میگذره، بچههای اون به سن کارکردن میرسن و با نیروی جَوونیشون جای پدر رو پر میکنن.
در یک کشور هم به همین شکله و اگر ما خانوادهی ایرانی رو معادل کشور ایران قرار بدیم، نیروی محرک هر کشور نیروی جوان اون کشوره که موجب توسعه، رشد و ترقی اون کشور میشه.
جَوون به صرف این که نیرو و هیجان جَوونی و توان مضاعفی که نسبت به افراد سالخورده یا میانسال داره، «جَوونی» اون فرد موضوعیت داره برای: رشد یک کشور و تغییر مثبت ایجاد کردن در یک کشور.
حالا اگر ما فرض کنیم که این نیروی جَوون، کارکشته هم باشه، به اسلحهی علم هم مجهز باشه، به یک بینش عمیق فکری و دینی هم مسلح باشه و در کنار داشتن این پتانسیل جوانی و ظرفیت جوانی و مجهزبودن به اسلحههای علم و بینش فکری و دینیاش، یک دغدغه برای اصلاح زندگی خودش، خانوادهاش، جامعهاش و ـ در یک قالب بزرگتر ـ کشورش داشته باشه، اون موقع است که ما میتونیم بگیم یک جَوون در حد و اندازهی اصلاح یک کشور قرار داره.
اما امروز ما از نظر تعداد در مورد این دانشجوهای دغدغهمند فرهیختهی جوان دچار کمبود واضحی در کشور هستیم و نتیجهی آن چیزی جز کاهش سرعت رشد اصلاح کشور در موضوعات مختلف - از سیاست تا اقتصاد تا علوم انسانی و سلامت و ... - نخواهد بود.
البته به گواه تاریخ و گواه شاهدان و به گواه آمار، آن چیزی که امروز ما مشاهده میکنیم از نظر تعداد دانشجویان فعال و دغدغهمند نسبت به ۵۰ سال گذشته رشد چشمگیری دارد، منتهی ما تا آن سرحد مطلوب فاصلهی زیادی داریم.
در این مقاله و در قسمتهای بعدی میخواهیم این موضوع را آسیبشناسی کنیم و علل تحلیلی این موضوع را بررسی کنیم.
در جمهوری اسلامی ایران همیشه بازکردن قفلهای دشوار و بازنشدنی به دست مردم اتفاق افتاده است.
مردم ما که جانمایهی حرکات و تصمیماتشان دینمدارانه است، اگر چه باید در تمام تصمیمها و تغییرات ریز و درشت کشور نقش واقعی داشته باشند و همین هم مطلوب است؛ ولی این روزها حضور مردم بیشتر در حد صندوق رأی و حل بحرانهایی مثل سیل و زلزله، حس میشود.
بهترین گزینه برای حل مشکلات کشور، دخالتدادن مردم در بطن موضوعات و حضور جدی آنها در مسائل ریز و درشت کشور است که برای این مهم، نرمش و انعطافی از سمت حاکمیت نیز لازم است.
یکی از اصلیترین دلایل اینکه دانشجویان ما امروز دغدغهی اصلاح کشور را ندارند، بیحس نسبت به اتفاقات جامعه اند و سعی بر اصلاح موضوعات درون جامعه ندارند، «فاصلهی غیراستاندارد» مجموعهی مسئولان با مردم است.
خیلی از موضوعات کشور با کار کارشناسی و تحقیقشدهی از قبل آمادهشده توسط همین دانشجویان نخبهی جوان قابل حل است، ولی مسئولان به خاطر محافظهکاری و حفظ صندلی ریاستی خود حاضر به دخالت دادن دانشجویان نخبهی پیشران کشور (مردم) نیستند.
همین فاصلهی غیراستاندارد بین حاکمیت و مردم - که نماد نخبگانی آن قشر دانشجو است - سبب ناامیدی و عدم حضور و عدم دغدغه برای حل موضوعات و مسائل کشور شده است.
اساساً در تئوری جمهوری اسلامی ایران فاصلهای میان مردم و حاکمیت نیست!
پیش از هر راه حل، بهتر است نظام اسلامی ما کمی انعطاف را در مجموعهی مسئولان خویش به خرج دهد و مردم را بیشتر در موضوعات کشور دخیل کند.
یکی از بهترین راهحلها برای یکیشدن مردم و حاکمیت، دخالتدادن اندیشکدهها در موضوعات مختلف کشور است، که این تجربه در کشورهای پیشرفتهتر - از نظر ساختار حاکمیتی - امتحان خودش را پس داده است.
میتوان به داشتن دیدارهای منظم با مجموعهی تشکلهای دانشجویی سراسر کشور و صحبت راجع به مسائل کشور و شور و مشورتگرفتن از دانشجوها، اشاره کرد.
تا وقتی مجموعههای اقتصادی، عمرانی، علمی و مجموعههای دانشبنیان مردم توانایی حل موضوعی را دارند، دولت به آن موضوع ورود نکند. و قطعاً رأس هرم تمام این مجموعه، جوان دانشجوی نخبه قرار دارد.