
که عشق آسان نمود اول...
«آدم گرگ بشه، مادر نشه!». عزیز این را میگفت. وقتهایی که با بچهها خانهاش بودم و حجم کارهای دو کودک نوپا و مامان مامان گفتنهاشان، حتی وقت نمیداد یک چای بخورم. عزیز همانطور از قاب درگاهی آشپزخانه به من و بچهها نگاه میکرد و و با لبخندِ محوی سر میجنباند. نتیجههای دوقلو و چشمرنگیاش خیلی برایش عزیز بودند و به جان دوستشان میداشت، اما موقعیت نوه عزیزکردهاش هم موقعیت تراژیکی بود.
عزیز تجربه داشت و لابد میدانست موقعیت مادری، وضعیتی سهل ممتنع است؛ سهل آنقدر که بشود به بهشتی ناپیدا زیر پایت دل خوش کنی و ممتنع، آن همه که بسیاری لحظات فراموش کنی اصلاً خودت که بودی و از زندگی چه میخواستی. تازه عزیز پیچیدگیهای شرایط فردی مرا هم میدانست. او همه جور سیب غلتانی در سبد تجربه مادرانگی خودش داشت، حتی فقدان فرزند. او میدانست و دنیایی حرف در آن لبخند محو و کلامِ نرم و آمیخته به مطایبه و هشدارش نهفته بود.
من هم تازه داشت شخصیتِ منتقد به وضع زنان و کودکانم شکل میگرفت که «فرشتهها با هم آمدند» و حالا مشکل از تنها مشکل خودم، رسیده بود به توان ریاضی و مشکلات خودم و دخترانم؛ فربه و انبوه و نشسته پس هر لحظه از روزمرگیهای مادرانهام! و باید چه میکردم؟ کار از دست شده بود و ظاهراً که من یک گرگ به تمام معنا شده بودم...
ابی ومبک جایی در کتاب بازگشت گرگها میگوید:
«شما هم گاهی احساس نیمکتنشینی خواهید کرد. خواهید دید از پروژهای کنار گذاشته شدهاید، ترفیع نگرفتهاید، بیمار شدهاید، در انتخابات شکست خوردهاید، بچهای که به نظر میرسد دیگر نیازی به شما ندارد کنارتان گذاشته است. ممکن است ببینید که به جای کیف سامسونتتان، کودکی در بغل دارید و بترسید که همکارانتان پیشی بگیرند و شمار ا پشت سر بگذارند.
آنچه اهمیت دارد این است: وقتی احساس میکنید که زندگی شما را نیمکتنشین کرده است حق دارید ناامید باشید، اما حق ندارید فرصت رهبری کردن از روی نیمکت را از دست بدهید. اگر از روی نیمکت رهبر نیستید، در میدان هم رهبر نخواهید بود. شما یا همهجا رهبرید یا هیچجا رهبر نیستید.
از قضا سرسختترین رهبرانی که تاکنون دیدهام پدر و مادرها بودهاند. فرزندپروری نیمکتنشینی نیست؛ بهراستی فرزندپرورری میتواند همان بازی بزرگ باشد.»
و مادری برای من واقعاً همان بازی بزرگ بود.بازی که در آن کوتاه نیامدم، هر چند گاهی خودخواسته یا ناخواسته شکست خوردم. نسل پرتعداد ما که برای رسیدن به صندلیهای دانشگاه و جایگاه شغلی باید هفتخوان رستم را پشت سر میگذاشت، اغلب حاضر نبود برای فرزندپروری خانهنشین شود. حق هم داشت. خانهداری و فرزندپروری هرکدام به تنهایی موقعیتهای پیچیدهای هستند، چه رسد به اینکه با هم جمع شوند. قدر و قیمتی هم ندارند و پیداست که آن همه فداکاری و عشق بیقید و شرط را نمیشود برد در بقالی و نیم سیر پنیر گرفت!
مادری سفری پرچالش است در مسیر هویتی جدید و انتظارات اجتماع؛ چرا هیچکس این را به ما نگفته بود؟
درست است که مادری یکی از زیباترین تجربههای زندگی یک زن است، اما درعینحال دشوارترین هم هست. این سفر پرماجرا هویت فردی، مسیر شغلی و جایگاه اجتماعی زنان را تحت تأثیر قرار میدهد. در ایران، مادران با چالشهای منحصربهفردی مواجهاند که ترکیبی از انتظارات فرهنگی، محدودیتهای اقتصادی و موانع حرفهای است. کوتاه و مختصر به بررسی برخی از برجستهترینِ این چالشها و تأثیر آنها بر زندگی مادران ایرانی میپردازم.
شکلگیری هویت مادری
ورود به دنیای مادری، بازتعریفی عمیق از خود به همراه دارد. زنان ایرانی در این مسیر، با انتظارات سنتی و مدرن مواجه میشوند که گاه در تضاد با یکدیگرند. مطالعات نشان میدهد که پیامهای اجتماعی و فرهنگی نقش مهمی در شکلگیری هویت مادری دارند. زنان شاغل با چالشهایی مانند تعادل بین نقش مادری و حرفهای، کمبود حمایت اجتماعی و خانوادگی و فشارهای فرهنگی مواجهاند.
جریمه مادری در محیطهای کاری
«جریمه مادری» به تبعیضها و موانعی اشاره دارد که زنان پس از مادر شدن در محیطهای کاری با آنها روبهرو میشوند. این شامل کاهش دستمزد، فرصتهای کمتر برای ارتقا و نگرشهای منفی نسبت به تعهد کاری آنهاست. مطالعات جهانی نشان میدهد که مادران با کاهش ۵ تا ۲۰ درصدی دستمزد مواجه میشوند، در حالی که پدران افزایش حقوق دریافت میکنند. مشکلات مادران در ایران، با کمبود سیاستهای حمایتی مانند مرخصی زایمان مناسب و امکانات مراقبت از کودک تشدید هم میشود.
چالشهای مادران ایرانی
مادران ایرانی با مجموعهای از چالشهای منحصربهفرد مواجهاند:
· فشارهای فرهنگی و اجتماعی: انتظارات سنتی از زنان برای اولویتدادن به خانواده میتواند با آرزوهای حرفهای آنها در تضاد باشد؛
· کمبود حمایتهای دولتی: نبود سیاستهای حمایتی مانند مرخصی زایمان با حقوق کامل و امکانات مراقبت از کودک در محیط کار و درنظرنگرفتن دوره وقفه، بازگشت به کار را برای مادران دشوار میسازد؛
· مشکلات اقتصادی: با توجه به شرایط اقتصادی، بسیاری از خانوادهها نیازمند دو منبع درآمد هستند، اما مادران با موانعی جدی در یافتن شغلهای مناسب و با انعطافپذیری مواجهاند؛
· عدم توازن کار و زندگی: مادران شاغل اغلب با چالش تعادل بین مسئولیتهای کاری و خانوادگی دست و پنجه نرم میکنند که میتواند منجر به استرس و فرسودگی شود.

پیشنهادهایی برای بهبود وضعیت
۱. توسعه سیاستهای حمایتی
مرخصی زایمان با حقوق کامل: اجرای سیاستهایی که به مادران اجازه میدهد تا در دوران زایمان بدون نگرانی برای از دست دادن درآمد خود، به استراحت و مراقبت از نوزاد بپردازند؛
ایجاد امکانات مراقبت از کودک در محیطهای کاری: فراهم کردن فضاهای مناسب برای نگهداری از کودکان در محل کار به منظور کاهش استرس مادران شاغل؛
تشویق به کار پارهوقت یا انعطافپذیر: ارائه گزینههای شغلی که به مادران این امکان را میدهد تا به راحتی بین کار و خانواده تعادل برقرار کنند.
۲. تغییر نگرشهای فرهنگی
آموزش و آگاهیبخشی: برگزاری کارگاهها و برنامههای آموزشی برای افزایش آگاهی درباره اهمیت نقشهای چندگانه زنان و تأثیر آن بر جامعه؛
تشویق به تقسیم مسئولیتهای خانوادگی: ترویج فرهنگ همکاری بین همسران در انجام وظایف خانوادگی به منظور کاهش بار مسئولیت بر دوش مادران.
۳. حمایتهای اقتصادی
ارائه تسهیلات مالی و وامهای کمبهره: ایجاد برنامههایی که به مادران کارآفرین کمک کند تا با شرایط مالی بهتری کسب و کار خود را راهاندازی کنند؛
ایجاد فرصتهای شغلی مناسب: فراهم کردن مشاغل متناسب با شرایط مادران، به ویژه آنهایی که نیاز به انعطافپذیری بیشتری دارند؛
درنظرگرفتن بیمه برای مادران خانهدار: ارائه بیمههای اجتماعی و سلامت برای مادران خانهدار به منظور حمایت از آنها در دورانهای مختلف زندگی.
***
بله، مادری در ایران سفری پرچالش است. سفری که نیازمند حمایتهای چندجانبه از سوی جامعه، دولت و خانواده است. ای بسا با ایجاد بسترهای مناسب و تغییر نگرشها، بتوانیم به مادران کمک کنیم تا با آرامش و اطمینان بیشتری این مسیر را طی کنند و بتوانند میان نقشهای متعددی که بر عهده دارند، به تعادلی نسبی دست یابند.
البته من همچنان یک مادر تماموقتم که سعی کرده بیاموزد و فرصت کارهایی پارهوقت و فریلنسری برای خودش فراهم کند، اما تعادل... دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!
البته نباید از حق بگذرم. میوههای زندگی من مزد امیدبخش و گرانقدری هستند بابت همه سالهای باغبانیام. من به همه رویاهای مادریام، که حتی فراتر از آن دست یافتهام. هنوز هم روزهایی سخت و نفسگیر است، اما نتیجه آنقدر رضایتبخش هست که بتوانم هر زمستانی را سر کنم و پشت سر بگذارم.
عزیز اگر امروز بود میگفت «جانِ مادر! دیگه حالا بیا بشین تو سایه ایوون و قد کشیدن نهالای زیبات رو ببین و کیف کن... خسته نباشی!»
بله عزیز عزیزم!
گرگ شدن را نمیدانم، اما با همه این حرفوحدیثها خوشحالم مادر شدم.
به قول حضرت سعدی:
من از آن روز که در بند توام آزادم...
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم