تابستان که میشود ناخودآگاه سفرلازم میشوم.چندروز از هفته دلم در تب و تاب مسافرت رفتن است.شرایط شغلی و بیماری منحوس کرونا باعث شده نتوانم برنامه مناسب و مدونی برای سفر طرحریزی نمایم و همین موضوع موجب خستگی روحی،روانی و جسمیام شده است.
همیشه برنامهریزی سفر و مهیا کردن اسباب مسافرت یکی از بهترین حال و احساسهایی است که تجربه کرده و میکنم.خود را به جاده سپردن و رفتن به دل مسیر یکی از لذتبخشترین بخشهای زندگی است.
البته برای من دهه شصتی هنوز سفر، اندکی غم شیرینی برایم به همراه دارد.انگار مرا به دوران کودکی در روستاههای جنوب کشور برمیگرداند.به دورانی که سفر برای ما معنای لذت و شادی نداشت، بلکه فراق و جدایی و مشقت را به ما یادآوری میکرد.هنوز به یاد دارم زمانی که مردان روستا و منجمله پدرم برای ماهها یا سالها بار سفر به آن سوی دریاها را ،برای کار و درامد میبستند چقدر برایمان سخت بود.البته آن دوران ما به نبودن پدرمان بیشتر عادت داشتیم تا بودنشان.پدرم هنوز که هنوزست از سفر بیزار است.سفر برایش یادآور روزها و لحظههای آخر حضور در کنار خانواده و رسیدن زمان جدایی از فرزندان قد و نیمقدش و فراق همسر جوانش آنهم برای ماهها و سالهای طولانی است.میگوید سفر برایم یادآور روزهای غربت؛تلخی دلتنگی و مشقتهای سفر چندروزه با قایق و سرگردانی در آبهای دریا است.هنوز حسرت میخورد و با آه از ندیدن قدکشیدن ما میگوید.از مشقتهای زندگی در اتاقی کوچک و در اوج گرما آنهم به صورت چندین نفری در کویت ، بحرین ، قطر و امارات تا غروبهای تنهایی در ساحل دریا.از زمانی که پانزده ساله بوده و برای اولین بار در اوایل دهه پنجاه به بحرین برای کار رفته است.
مسافرت در دوران کودکی بههمراه پدر و مادرم را بسیار کم به یاد میآورم.امروزه میدانم چقدر درگیر بزرگکردن ما بوده و جوانیشان را صرف ما کردهاند.حال که خودم پدر و همسر هستم و حتی برای چندروز نیز توانایی دورشدن از آنها را ندارم، درک میکنم آنها چقدر سختیها را به جان خریده تا ما در آسایش بزرگ شویم.
غرق در افکارم هستم و با خود میگویم شایدبه همین دلیل است که در سالهای نهچندان دور آهنگهای محلی که برای سفر میسرودند معمولا با غم و اندوه همنوا بود.سفر و مسافر در آهنگ به فراق و جدایی تعبیر میشد.
آهنگ مسافر کویتم از خواننده خرمابادی زندهیاد حسین فرجی چقدر زیبا، حزن و اندوه مردان آن روزگار را که به اجبار برای کار تن به این سفرهای مشقتبار میدادند بیان کرده است.
گذر زمان و جبر روزگار میتواند معناها را دگرگون کند.سفر یعنی زندگی،ایکاش همهچیز برای همه معنای زیبایی داشته باشد.مثلا باران برای همه نعمتالهی باشد نه اینکه برای عدهای یادآور چکهکردن سقف خانهشان.
معنای برف برای اسکیباز و کولبر یکی نیست.
احسان رحیمی
25 تیر 1399