همین چند روز پیش بود که گفتم می خوام هر شب بنویسم! و در ذهنم جلوی آینه یقه ی پیراهنم را صاف کردم زل زدم به خودم که آفرین تو تونستی! انگار روزی 10 واژه می نویسم و الان است که دریای این کلمات موم ذهنم را نرم کرده باشد.
زهی خیال باطل، که خیال باطل نگذاشت پای در رکاب کیبورد برم . و در نسیم حرکت کلمات در ذهنم حال و حولی کنم.
جالب تر آنکه امشب که کشیک عفونی هستم، مرا یاد آمد. ای نکو مرد تو را بود همتی که هر شب بنگاری نثری!
پس نوشتم این چند خط را، برای ضبط و ثبت نامه ی اعمالم