erfan akharzaman
erfan akharzaman
خواندن ۹ دقیقه·۴ ماه پیش

ترجمه کتاب من و تو اثر مارتین بوبر Martin buber

ترجمه کتاب من و تو مارتین بوبر
ترجمه کتاب من و تو مارتین بوبر


عنوان کتاب :من و تو

ترجمه اثری از مارتین بوبر

Martin buber

اثر جاودان عارف معاصر یهود آلمان

مترجم : استاد علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف :1378

تعداد صفحه:24

برای دانلود ترجمه کتاب من و تو ،تالیف مارتین بوبر کلیک کنید.

دانلود ترجمه کتاب من و تو،اثر مارتین بوبر،مترجم استاد علی اکبر خانجانی:

25- کتاب صوتی(1) من و تو (ترجمه اثری از مارتین پوپر) – ۱۳۷۸

25- کتاب صوتی(2) من و تو (ترجمه اثری از مارتین پوپر) – ۱۳۷۸

25- کتاب صوتی(3) من و تو (ترجمه اثری از مارتین پوپر) – ۱۳۷۸

ني من منم و ني تو توئي ني تو مني

هم من منم و هم تو توئي هم تو مني

من با تو چنانم اي نگار خُتني

كاندر عجبم كه من منم يا تو مني

«مولوي»

بنام «او» كه جز او نيست ولي او نيست

مقدمه مترجم

1-حقيقت چون بيش از حد آشكار ، نقد و مبرهن باشد نه مفهوم مي شود و نه مقبول مي افتد.

اين واقعيتي است كه هر اهل معرفتي را به حيرت مي اندازد و اما در اين واقعيت دو سئوال بنيادي قابل طرح مي باشد يكي اينكه آن «حد» كجاست و چيست و ديگر اينكه اصلاً چرا چنين است.

قبل از پرداخت به اين دو سئوال بايد بگوييم كه در اينجا «حقيقت» در عامترين و محسوسترين معنايش را مد نظر قرار مي دهيم كه خاص ترينش را هم در بر مي گيرد.

حقيقت يعني

حقيقت يعني آن چيزي كه هر كسي به عنوان يك عطش و آرماني مرموز و فراموش ناشدني كه مستمراً در خودش خواه نا خواه در نظر دارد و مي پروراند و در عشق رسيدن به آن زندگي مي كند و هستي اش را قابل حمل مي يابد و حتي با همان عشق مي ميرد و بدون چنين عشقي حتي توان مردن هم ندارد. و اما آن «حد» چيست ، كجاست و چه ويژگي دارد. آن حد براي هر انساني در چيستن و كجائيت و خصوصيت متفاوت است همانطور كه حقيقت در نزد هر انساني منحصر به خود خود اوست ولي در عين حال همه انسانها با هم و در يك تباني اسرار آميز غيبي آنرا «حقيقت» مي نامند.

هر چه كه به ما نزديكتر است و فراوانتر و نقدتر است و ارزانتر است و بازحمت كمتري بدست مي آيد واجبتر و حياتي تر و وجودي تر نيز است ، به حقيقت نزديكتر است و لذا نا مفهوم تر و ناديدني تر و دست نا يافتني تر مي باشد و پس قابل انكار تر است مثل آب و هوا.

كانون حقيقت براي هر كس «منِ» اوست

پس جايگاه اصلي و كامل و مطلق حقيقت وجود خود انسان است كه هر چه برايش لازمتر باشد حقيقي تر است پس كانون حقيقت براي هر كس «منِ» اوست.

ولي واجبتر از آب و هوا براي انسان ، خود وجود انسان است يعني همين تن او.

و لذا اين تن انسان منشاء غفلت و انكار و جهل و فراق اوست نسبت به حقيقت كه در خود اوست و اصلاً خود اوست.

براي همين است كه آدمي تن و وجود خود را ارزانتر از آب و هوا مي فروشد و بلكه مفت مي دهد و حتي يك چيز هم دستي رويش تا شايد كسي پذيرايش شود. پس حقيقت نه تنها مفتِ مفت است بلكه چيزي هم بدهكار است به مفت. يعني زير مفت است. و اين بدهكاري اش از غايت مهر اوست نه ضعف او. از غايت قدرت اوست. زيرا حقيقت برتر از آن است كه اصلاً وجود داشته باشد چونكه برتر از وجود است.

همانطوريكه انسان همواره خود را برتر از زندگي و هستي خود احساس مي كند يعني خود را برتر از خود مي يابد و تكبر و غرور بي پايان او نيز از همين بابت است ، از اين بابت كه انسان مهد حقيقت است پس انسان از حقيقت نيز برتر است زيرا حقيقت ، انسان را آغوش و پناهگاه خود قرار داده است و از اينروست كه انسان به حقيقت فخر مي فروشد تا آنجا كه اصلاً آن را منكر است.

پس باز گرديم به پاسخ آن دو سئوال:

تن آدمي همان حد و مرزي است كه اگر حقيقت از آن تجاوز كند و از آن برون آيد ديگر نه دست يافتني، نه مفهوم و نه مقبول است.

اين همان وضعي است كه وجود جسماني انسان نسبت به حقيقت دارد و نسبت به آن كافر و غافل است. پس پاسخ هر دو سئوال در يك جواب داده شد و بيش از اين توضيح دادن و توضيح خواستن دال بر حق ناشناسي است.

منظور انسان از "من":

انسان وقتي كه مي گويد: «من» ، منظورش تن نيست بلكه حقيقتي است كه در تن او نهان ودست نا يافتني شده است و لذا مجبور است در تمام مدت عمر تن به معرفي آن حقيقت بپردازد و اينست كه تا دهان باز مي كند واژه و معناي «من» از زبانش جاري مي شود زيرا سخني نيست كه در آن «من» نباشد و از من شروع نشده و با من ادامه نيافته و با من تمام نشود. يعني در حقيقت فعل و فاعل و مفعول هر سه صورتهايي از من است و جلوه هايي از من. و«من» هرگز تمام نمي شود بلكه در هر پاياني باز بر آستانه آغاز قرار دارد

. پس اين خود حقيقت است كه مي گويد من و براي خانه خود كه همان تن است طلب مغفرت و رحم مي كند از عالم و آدم. براي اين خانه دعا مي كند و آنرا آباد نگه مي دارد تا آنگاه كه «خانه» (تن) به زبان آيد و بگويد كه ديگر نمي توانم. آنگاه مرگ فرا مي رسد.

و چون تن فرد افتاد ، حقيقت كه نام ديگرش «روح» است نقش تن را به خود مي گيرد و با خود به يادگار نگاه مي دارد:

تني كه اينك من شده است و مني كه تن شده است.

يعني اويي كه از پرده غير تن برآمده و تن را بر جاي خود نشانده و «من» كرده است و تن را از اويي نجات داده است.

حقيقت از پس پرده تن آدمي با كه سخن مي گويد؟

و اما حقيقت از پس پرده تن آدمي با كه سخن مي گويد؟ با ديگران .

ديگران كيستند از براي حقيقت؟ ديگران همان حقيقت عريان شده اند در بي نهايت صورت.

پس وقتي كه من مي گويد :«تو» ، با خود عريان شده خودش سخن مي گويد يعني به حضور خود رسيده وديدار و رابطه امكان يافته است .

پس تن هر كسي اوي حقيقت است زيرا هيچكس خود را تن خود نمي داند زيرا تن غايت است ، «او» است .

و حقيقتي كه در تن نهان است «من» است و مي گويد: من . و ديگران هم «تو» ي من هستند .

پس سه من است: منِ من ، منِ تو و منِ او . و هر كه بر اين واقعه عارف و شاهد شود اين هر سه من يكي مي شود و يگانگي اش پيدا مي گردد و در غير اينصورت همواره بين من و تو و اويش جدال و جنگ و فراق است .

2- مارتين بوبر از انسانهاي يكي يكدانه قرن بيستم جهان است و فرزند معرفت نفس . عارفي آلماني از قوم يهود . ولي بيش از آنكه يهود باشد متعلق به فلسفه ايده آليزم آلمان است كه اگزیستانسیاليزم را به عرفان پيوند زده و قصد احياي عرفاني دين موسي را دارد . و اين يك واقعه منحصر بفرد در تاريخ جديد جهان است.

او از فلسفه به عرفان رسيد و عرفانش را از فكر و تئوري به عمل زندگاني كشيد آنهم نه در عزلت كه در جامعه مدرن .

او فقط هم عارفي حق جو نيست بلكه عاشق هم هست و عشق او فقط هم الهي نيست بلكه خلقي هم هست و لذا عرفانش با سوسياليزم پيوند خورد و سوسياليزم عرفاني را در اروپاي مدرن بنا نهاد و خود نخستين سالك اين مكتب خود شد . و لذا اروپا را ترك گفت و قبل از پيدايش دولت صهيونيستي به اورشليم هجرت نمود و در دامنه كوه صهيون در انتظار ظهور «يهود» نشست .

و اما در اين انتظار مردمان به دورش جمع آمدند و عجب كه مسلمانان بيش از يهود به وي ارادت يافتند . و او از پيروانش يك جامعه كوچك عرفان سوسياليستي پديد آورد . و يك کمون عرفاني بنا نمود كه اسلام و يهود را بهم پيوند مي زد و اين كاري عظيم و بغايت انساني و حقاً عرفاني بود.

پس از تأسيس اسرائيل مشكلاتش آغاز شد زيرا با سياستهاي اين دولت سازگاري نمي كرد زيرا بين يهود و مسلمان صلح و برادري ايجاد مي كرد . او تمام عمرش را در اورشليم زيست و مزرعه اي پديد آورد كه به نام خود او معروف شد و اين مزرعه سوسياليستي هنوز هم به فعاليت خود ادامه ميدهد و خاري در چشم دولت اسرائيل است .

بوبر نخست به تجربه و تفسير تورات به زبان آلماني پرداخت كه اثري منحصر بفرد و بزرگ است . ولي او فقط بخاطر كتاب كوچك«من و تو» شهرت جهاني يافت و اين اثر كوچك مبدل به يك شاهكار ادبي گرديد و در زبان آلماني نيز مكاشفه و بدعتي ماندگار پديد آورد .

اثر مذكور به لحاظ نگرش و نگارش براستي يك بدعت و شاهكار ادبي است و متأسفانه در غرب اين اثر اساساً شاهكاري ادبي محسوب مي شود و جنبه عرفاني آن بندرت مورد توجه مي باشد .

روانكاوي موجود در اين كتاب يك بناي نوين در علم روانكاوي اعماق است كه به ساده ترين زبان به نگارش آمده و در نوع خود بي نظير است و بنظر ما يك كرامت عرفاني محسوب مي شود .

اين كتاب كوچك داراي دو فصل است كه ما فصل اول آنرا ترجمه كرديم و مجال ترجمه فصل دومش هرگز پديد نيامد . ولي خود بوبر هم در اواخر عمرش معتقد بود كه فصل دوم اين كتاب از مسير اصلي منحرف شده است و به خطا رفته است . و خطايش اينست كه «او» ي رابطه به جاي اينكه قلمرو ظهور پروردگار باشد عرصه ظهور تكنولوژي شده است كه عرصه درك اسفل السافلين است .

البته در نظر اهل معرفت اين خطاي بوبر بس جاي تأمل دارد و ما در كتاب «من – تو – او»كه در اختيار همگان است اين نقيصه را نشان داده ايم و علتش را بيان كرده ايم .

و كلام آخر اينكه مطالعه اين كتاب نيازمند استغراق و تأملات دروني و لطافت انديشه و احساس است و بواسطه منطق عليّتي قابل برداشتي مهم نيست .

بوبر از جمله انسانهاي عصر جديد است كه شناختن او بر هر اهل معرفتي از ضروريات زمانه ماست . او باني عرفاني است که علم و تكنولوژي و سياست و مدرنيزم را نيز در بر مي گيرد . حشر اينجانب با بوبر از غنايم و نعمات عرفاني بس ارزشمندي بوده است كه مرا در فهم حقايق عصر جديد ياري داده است ....

استاد علی اکبر خانجانی،استاد خانجانی،شناخت شناسی،شناخت جهان هستی،شناخت انسان،ابر انسان،شناخت آدمیت،انسانیت،دوران شناسی،جهان شناسی،علم روح،علم نور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید