(وجه الله)
مهربانی میکن ای مه روی عشق
همزبانی میکن ای هاهوی عشق
ای که جمله فاسقان را کشته ای
کشتگانت را ببر در کوی عشق
مطلقت اندر سبب آتش زده
کرده دل را خانه کوکوی عشق
ای تو در من ، من ز تو گردیده گم
کرده ام اندر بغل زانوی عشق
آنکه دیده روی تو شد هوی تو
آنکه مرده در برت شد روی عشق
گر تمام عشق را آری بغل
می نماند در برت یک موی عشق
موی عشق و های عشق و هوی عشق
مرحبا بر غمزه جادوی عشق
یار ما را زیرکی فسق است و جور
خوش بحال امی و هالوی عشق
در کویر بی بر و بار وجود
ناگهان پیدا شود آهوی عشق
جمله درد آدمی از عشق اوست
نیست هم دارو به جز داروی عشق
عاشقان زاینده خوی ویند
عالم هستی بود زانوی عشق
بوی عشقش عالمی دیوانه کرد
پس چه خواهد شد جهان از روی عشق
چونکه برخیزد ز خود این آدمی
دشمن جانش شود بانوی عشق
شستشو چون می کند یارم مرا
ابرویم می رود در جوی عشق
نیست خونی در رگی جز خون او
نیست خونخواری بجز زالوی عشق
هفت دریا گر مرکب آیدم
نیست پایانی به گفتگوی عشق
گر نبودی سر خاموشی یار
عارفان را کی بدی هوهوی عشق
خال عشقش این چنین غوغا نمود
وای ما اندر خم ابروی عشق
ای برادر خانه خالی کن ز خویش
تا شوی میهمان خلق و خوی عشق
بی رخش صاحب رخی گشتی دمی
وای بر تو با رخ و با روی عشق
یاعلی مرتضی دستم بگیر
تا نگردد پای من جز سوی عشق
از کتاب(مذهب اصالت عشق جلد 3)اثر استاد علی اکبر خانجانی
دانلود رایگان این اثر:
khanjany.org