امام حسن مجتبی، شناخت امام حسن، زندگینامه امام حسن، کتاب درباره امام حسن، درباره امام حسن مجتبی
عرفان حُسن (الاحسن) در وجود حسن ابن علی(ع) (امام مجتبی)
در قرآن کریم عالیترین وجه هر امری و نابترین و مقبولترین جلوه هر صفتی همان “”اَحسن”” آن است که مفهوم جمالی و زیبائی شناسی و شهودی و نوری دارد:
خداوند آنان را به احسن اعمالشان جزا می دهد (توبه)-
دین احسن آنست که روی خود را تسلیم روی خدا نمائید (روم)-
احسن نزولات الهی را پیروی کنید (زمر)-
خداوند احسن سخنان را در کتابی متشابه و مثانی فرستاد که دلها را به یاد خدا می لرزاند و خداوند بدینوسیله هر که را خواهد هدایت کند (زمر)-
و خداوند صورتهای شما را به احسن تصویر نمود (تغابن)-
سپس به موسی کتاب کامل دادیم از برای احسن مردمان که تفصیل هر چیزی در آن است و هدایت و رحمت است تا شاید به دیدار پروردگارتان ایمان آورید (انعام)-
و یوسف گفت که خدایم احسن چیزها را بمن نموده است (یوسف)-
و خداوند احسن رزق را به او ارزانی داشت (طلاق)-
پس برتر آمد خدائی که احسن خالقین است (مؤمنون)-
از آیات مذکور درک می کنیم که عالیترین امور در نزد خدا همان احسن امور بمعنای زیباترین آنهاست به صورت و جمال و تجلّی: دین احسن، رزق احسن، تفسیر احسن، حدیث احسن، اعمال احسن، صور احسن و مقام احسن!
و لذا برجسته ترین و برگزیده ترین رسولان الهی در قرآن کریم نیز در جرگه “”محسنین”” قرار دارند مثل ابراهیم(ع) و حضرت یوسف که دارای علم تأویل میباشند زیرا حُسن جمال و حُسن رزق و حُسن حدیث و حُسن تفسیر و حُسن عمل و حُسن جزا و حُسن آفرینش و هر امر اَحسن دیگری حاصل علم تأویل در نفس ناطقه است که همه امور عالم کثرت و ظلمانی را به احدیت نور ذات پروردگار در وجود عارفان و اولیای الهی، متجلّی و مصوّر می سازد به زیباترین شکلی!
چرا که موفق به دیدار وجهی از وجوه الهی شده اند در تجلیاتش!
یعنی جلوه ای از جمال سبّوحی و قدوسی حق را دیده اند که خود این دیدار همان نور تأویل است که در جان دیدار کننده اش خلاق می شود و عالم و آدمیان را به صورت حق میبیند در هر سمت و سوئی!
در این باب در کتاب “”خداشناسی امامیه“” در فصل “”حُسن”” به تفصیل سخن نموده ایم.
حتّی در مکاتب فلسفی و پدیدارشناسی و هنری عصر جدید در مغرب زمین نیز “”زیبائی”” امری مطلقاً غیر قابل توصیف و ورای چون و چراست.
و این بدلیل نوری بودن این حقیقت است همانطور که حتّی نور نجومی هم در دائرة المعارفهای مدرن غرب امری غیر قابل تعریف وصف شده است.
پس زیبائی و نور امری واحد است و همه تجلیات جمالی حق، تجلّی جمال نور پروردگار است. و کاملترین نور تجلّیش نور ازهری فاطمه اطهر است که خود تجلّی نور هائی حق است که در وجود حسن و حسین، تجلی ذی الجلالی و ذوالجلالی یافته است. پس حسن ابن علی، تجلّی جمال احسن پروردگار است و اگر این امام همام را کریم اهل بیت خوانده اند بدلیل همین تجلّی حُسن است زیرا خداوند در همه جای کتابش تجلیاتش را از کرامتش و با کرامتش خوانده است: ذوالجلال و الاکرام- ذی الجلال و الاکرام! و کرامت ناشی از تجلّی است!
و هر که جمال احسن پروردگار را دیدار کرد خود صاحب این حُسن می شود و مظهر احسن امور می شود یعنی احسن اعمال، احسن ارزاق، احسن احادیث، احسن التفاسیر و امثالهم!
و حسن ابن علی فرزند مادریست که خود مظهر کمال این نور حُسن جمال کریم پروردگار است همانطور که در دعای فاطمه زهرا شاهدیم که از خداوند تجلّی وجه کریمش را طلب می کند زیرا که تجلّی جز از وجه کریمش نیست.
و لذا حسن ابن علی، احسن و اکرم امامان است و مظهر تجلی حُسن و زیبائی و کرامت خداوند بر خلق است و این کرامت نیز حاصل این حُسن تجلی و زیبائی احسن خداوند در جمال امام است همانطور که در قرآن کریم همه جا اکرام الهی متعاقب و پسوند تجلّی اوست پس معلول این حُسن تجلی است که کرامت آفرین است از برای خلق!
همانطور که همه برکات و کرامات حضرت یوسف(ع) هم ازحسن تجلی بود و خداوند هم سوره یوسف را احسن قصص نامیده است.
و خداوند احسن الخالقین است (قرآن)-
پس حسن، احسن و محسن از اسماء و صفات الهی در کتابش می باشد و برترین نعمات و تجلیات و مخلوقاتش را به این صفت خوانده است که بطور کلی انسان احسن مخلوقات اوست زیرا ظرفیت متجلی ساختن احسن تجلیاتش را دارد و تجلی ذاتش را!
و احسن دینش هم بقول خودش دین حنیف ابراهیم است که در محمد به تمام و کمال بروز کرده است که دین حُسن و زیبائی و تجلی و کرامت و هدایت بسوی لقای وجه اوست و لذا دین کامل است که نامش اسلام است و دینی غیر از این را هم نمی پذیرد (قرآن)-
و این دین عشق الهی و عرفان حق می باشد که صاحبش را حامل کتاب کامل خدا می کند و محل ظهور امّ الکتاب همانطور که در سوره زمر ذکرش رفت. و خداوند در این دین کاملش مردمان را امر به پیروی از زیباترین چیزها نموده است: “”پیروی کنید احسن چیزهائی که بر شما نازل می شود قبل از آنکه عذاب خدا بسویتان آید.”” زمر-
که پس از محمد و علی و فاطمه، جامع احسن امور که بسوی خلق آمد وجود کریم امام حسن مجتبی بود که همچون رسول خدا برگزیده بود یعنی مصطفی و مجتبی!
و لذا طبق روایات تاریخی به لحاظ حسن و جمال عین پیامبر خدا بود همانطور که رسول اکرم(ص) هم به لحاظ جمال عین ابراهیم خلیل(ع) است که او هم برگزیده ای ممتاز است. و این امر نشان می دهد که احسن تجلیات خدا در بشر دارای هویت جمالی واحدی است و مستلزم برگزیدگی است!
همانطور که قبلاً گفتیم فرزندان فاطمه (امامان معصوم) جملگی دارای هویت محمد- علی هستند که برخی از آنان از وجه محمدی ظهور کرده اند و برخی از وجه علوی!
زیرا گوهره واحد امامت از فاطمه زهراست و این دو وجه در وی یگانه است که در فرزندانش نیز حضور دارد. همانطور که امام حسن مجتبی(ع) از وجه محمدی ظهور کرده است و امام حسین(ع) هم از وجه علوی!
یکی از وجه رحمانی و دیگری از وجه نعمانی! و این دو ظاهر و باطن یکدیگرند. و گوئی که امامان معصوم، دارای ظهور یکی از این دو وجه بوده اند همانطور که بقول رسول خدا “”اول ما محمد، وسط ما محمد و آخر ما هم محمد است.”” یعنی خود رسول اکرم(ص) که اولین چهاده معصوم است محمد است و امام باقر(ع) که هفتمین معصوم است محمد است و امام دوازدهم که چهاردهمین معصوم است محمد است.
و این نشانه دست همه مدعیان کذائی امامت را رسوا می کند اعم از اموی و عباسی و اسماعیلی و غیره!
امام حسن مجتبی همچون جدّش رسول خدا تماماً رحمت و کرامت و صبر و ستاری بر امّت بود و درست به همین دلیل آنقدر مظلوم واقع شد و تک و تنها گردید که بدست نزدیکترین فرد خانواده یعنی زنش مسموم و شهید شد که این بیانگر غایت مظلومیت و رحمت و ستاری است.
ظهور و بروز ائمه معصومین از یکی از دو وجه محمدی یا علوی (رحمانی یا نعمانی) منوط به شرایط زمانه شان بوده است و همچنین مردمی که با آنان در ارتباط بودند. یعنی با جاهلان و کافران از وجه محمدی ظهور می کردند و با مؤمنانی که شرک و نفاق گزیده از وجه علوی رابطه برقرار نمودند. وجه محمدی همان وجه بشارت و تنذیر است و وجه علوی هم درب هدایت و اخلاص است. چه بسا امامی در نیمه نخست امامتش از وجه محمدی بروز نموده و در نیمه دوم هم از وجه علوی!
امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) متحداً ثابت کرد که نه مسلمین، رحمت محمدی را برمی تابند و نه مؤمنین نعمت و هدایت علوی را تاب می آورند. این هر دو وجه در حیات پر برکت امام علی(ع) نیز به عرصه ظهور رسید و پاسخش منفی بود.
در سکوت رحمانی بیست و پنج ساله اش، آن شیوخ سقیفه، آل سفیان را به حاکمیت بر جهان اسلام گماردند و اسلام را تحویلشان نمودند. و در حکومت پنج ساله اش هم کل مؤمنین بر علیه امام تیغ کشیدند و حتّی از اهل بیت امام نیز برخی به وی خیانت کردند و امام ماند و حوضش!
پس امامت از همان آغاز کارش بسرعت به آستانه غیبت رسید و لذا همه امامان به آن آسانی محبوس و مقتول شدند و صدای کسی هم در نیامد و اگر شیعیان ایرانی نبودند این وقایع از تاریخ بکلی پاک می شد و نامی از امام و امامت باقی نمی ماند الا بعنوان افرادی ملحد و غالیه که قصاص شدند و از دامن اسلام پاک گشتند!!؟
اینست که معتقدیم هرگز از طریق تاریخ نمی توان به حقیقت امامان و امامت رسید الا بواسطه تجلّی خود امام و شناخت او در سیر و سلوک عرفانی در آفاق و انفس! و تحت الشعاع چنین نور عرفانی می توان راست و دروغهای تاریخ را هم تشخیص داد و سوزن را از کاهدان تاریخ استخراج کرد.
باید دانست که امامت امامان صدر اسلام عمدتاً متمرکز بر حفظ بقای حداقل اسلام و اصول اولیه دین و صورت ظاهری آن بوده است که بواسطه خلفای اموی و عباسی آشکارا مورد تهاجم و براندازی قرار گرفته بود.
پس واضح است که ائمه معصوم مجالی برای ظهور و بروز حقایق لدنی و آسمانی و غیبی این مقام الهی نداشتند الّا برای تعداد انگشت شماری آنهم در روابط مخفیانه که گاه آنان هم جاسوس بودند و اخبار را به حکومت می رساندند که موجب حبس و مسموم کردنشان بوده است.
پس امامت امامان معصوم را جز از طریق تجلی نورشان و شهود جلال کریمشان در سیر آفاق و انفس و عرفان نفس نمی توان شناخت: هر که خود را شناخت امامش را شناخت! امام سجاد(ع)!
و اینست که امام(ع) در خطبه نورانیه می فرماید که ایمانی جز معرفت نوری امام نیست. و معرفت نوری جز عرفان تجلی و سلوک اشراقی در نور امام نیست که این ایمان شیعی است که در تاریخ تشیع تبدیل به قاچاقترین باورها شده است و هر کجا که بروز نموده متهم به بدعت و ارتداد شده و گاه تا پای اعدام رفته است به اسم رافضی و غالیه و قرمطی!
اینست که عرصه غیبت امام، واسع ترین ارض ملکوت امام از برای شیعیان مخلص بوده است که با نور تجلیش طالبان را از ظلمت رهانیده و بر اسرار حق ره نموده است که امر اوّلش تقیّه است الا از برای کسی که رسالت ابلاغ این اسرار را داشته باشد که بایستی پیشاپیش از همه چیزش بگذرد که کمترین آن جان است.
امام حسن مجتبی که حامل نور احسن الخالقین و احسن التفسیر و احسن حدیث و احسن رزق و عمل و اجر و تجلّی است برای شیعیان عارفش در رأس مظلومیت تمام و کمال امامان قرار می گیرد و اشد مهجوریت و غربت حق در میان خلق!
و اینکه براستی حقیقت اسلام همواره غریب و تنهاست. و بقول رسول اکرم، حسن و حسین امامان دین اسلام هستند چه صلح کنند و چه بجنگند!
امام حسین را هفتاد تن عاشق و مخلص یاری کردند و تا جانشان بر این یاری ایستادند. ولی امام حسن در حالی جان داد که هیچکس در کنارش نبود جز زنی که او را مسموم کرده بود و منتظر مرگش لحظه شماری میکرد تا به کابین یزید درآید.
ولی دریغ از کلامی از امام در سرزنش زنش!
همچون جدّش رسول خدا که هرگز زن یهودی را که مسمومش کرده بود سرزنش نکرد و فقط گفت: خدا هنوز نمی خواهد من بمیرم زیرا کارش تمام نشده است با من!
مظلومیت امامان معنائی است که جز درباره خودشان مصداق کاملی ندارد که عین عصمت و رحمت و کرامت و شفاعت آنهاست حتی در قبال دشمنان!
این مظلومیت نه بمعنای ظلم پذیری و مفلسی که بمعنای تسلیم و رضای عاشقانه در قبال امر خداست زیرا امام اگر در هر امری حق را شهود نکند که امام نیست و صاحب شفاعت نمی شود: شفاعت خدا در نزد کسانی است که حق را شهود می کنند. قرآن کریم!
و اینست که اشقیاء در رابطه با امامان مرتکب اشد شقاوت و ستم ممکن می شوند که در هیچ رابطه دیگری از آنان سرنمی زند زیرا رحمت مطلقه و شفاعت امام را دریافت می کنند و حیا نکرده و بلکه گستاختر و شقی تر می شوند.
اینست که همه امامان ما بقول رسول خدا بدست شقی ترین خلق خدا کشته شده اند.
اینان بقول قرآن کریم به رحمت و کرم خداوند غرّه می شوند و ترس از خدا در آنان می میرد و خلیفه شیطان می شوند.
و مظلومیت و معصومیت و رحمت و کرامت و شفاعت و حُسن در وجود امام حسن مجتبی در حد احسن و اعلایش رخ نموده است و لذا امام حسن(ع) هم چون جدش رسول خدا در کوچه و بازار عبا بر سر می کشید و در واقع محجّب بود!
این نور اَحسن حُسن عریان حَسنی راز آنهمه تنهائی و بیکسی اوست زیرا کسی این نور عریان عصمت و فطرت را برنمی تافت و درک و جذب نمی کرد با همه حُجب و حجاب آشکار امام این نور طالب و مشتری لایقی نداشت و حتی کسی چون ابن عباس که از اهل بیت و کاتب وحی و نابغه تفسیر قرآن بود هم در کنار امام دوام نیاورد و تنهایش گذاشت همان کاری که در ارتباط با امام علی(ع) هم مرتکب شده بود. این واقعیات نشان می دهد که درک و معرفت بر امام چه مقام اعلائی از علم و حکمت و عرفان را طلب می کند و بقول علی(ع)، شیعه مؤمن کسی است که نور امامش را به معرفت دریابد و در غیر اینصورت مؤمن نیست.
پس باید اذعان کرد که مؤمن شیعی چه مقامی دارد و چقدر کمیاب است و همانست که بقول امام باقر(ع)، مظهر ظهور امام خویش است از ظهور کلمة الله! و همانست که بقول امام صادق(ع)، خداوند او را بر طینت امام از نو می آفریند و امامیه می شود.
حسنین نه تنها سرور جوانان اهل بهشت هستند (بقول رسول خدا) که آن انواری هستند که مؤمنان تحت الشعاعش بهشت را می یابند یعنی نور دریافت جنات نعیم هستند چرا که جز مؤمنان به بهشت نمی روند و مؤمن در منطق امام علی(ع) کسی است که معرفت نوری درباره امام یافته باشد که این معرفت نوری و نور معرفت امام همان نوریست که مؤمن را در درون و برونش بهشتی می کند (در آفاق و انفس) تا بداند که “”او حق است”” قرآن کریم-
و امام حسن، احسن الانوار تجلی عصمت و فطرت و رحمت و کرم پروردگار است که از مادرش فاطمه برتابیده است که حسن، تجلی ذی الجلال است.
ولی باید درک نمود که نور ذی الجلال حق برای امر هدایت و تعالی روح نیست بلکه فقط بعنوان برترین حجت است و انگیزه حرکت. فقط به نور ذوالجلالی حق می توان به سیر و سلوک عرفانی پرداخت و بسوی پروردگار عالمیان راه یافت یعنی نور علوی و حسینی نه نور محمدی و حسنی!
و لذا امامت حسن به حسین منتقل شد و از وجود حسین که امامت ذوالجلالی (نعمانی) است استمرار یافت و لذا مابقی ائمه معصوم اکثراً ذوالجلالی هستند پس عجب نیست که همه در انزوا بسر می برند و جز با انگشت شماری ارتباط مستقیم نداشتند و سنت علی را در دوره بیست و پنج ساله خانه نشینی ادامه دادند که حجت کامله این امر از واقعه کربلا پدید آمد و بر تارک تاریخ تشیع نشست کربلائی که باطن حقیقت حسنی را در مظلومیت و تنهائی مطلق در ساباط مدائن آشکار نمود.
کربلا ظهور باطن ساباط بود همانطور که “”حسین”” در فقه لغت بر وزن “”فعیل”” بمعنای ظهور ذات حُسن حسنی است همانطور که حکیم، ذات حاکم است و علیم هم ذات عالم است و رحیم ذات رحمان است.
امام حسن مجتبی پس از قهر و غضب مطلق پدرش علی(ع) بر کافران و مشرکان و منافقان، یکبار دگر بر وجه رحمت عامه بر امّت آشکار شد و همه افراد و فرق و اقوامی را که اسماً مسلمان بودند تحت ولایت خود گرفت و در جنگش با معاویه حتی خوارج را هم داخل سپاهش کرد که از جانب همانها زخم برداشت و عاقبت با صلحش با معاویه حتی امویان را هم داخل بر حداقل شریعت اسلامی نمود تا خروج نکنند زیرا براستی قصد خروج از اسلام داشتند و لذا یکی از مفاد صلح نامه حسن(ع) با معاویه، رعایت حقوق شرع در امر حکومت بود یعنی حداقل تظاهر به شرع و مسلمانی!
و این بود که همه جناحها متحداً بر قتلش همت نمودند و دست بکار شدند و این کشتن رحمت عامه محمدی بود. و از این قتال بر علیه رحمت بود که واقعه کربلا پا گرفت که امر به نعمت و هدایت محض بود که جز هفتاد و دو نفر از میان امّت، طالبش نبودند زیرا واقعه خروج حسین واقعه ای ناگهانی و یک شبه نبود و چندماه به طول انجامید و اخبارش به همه بلاد اسلامی رسید و حجت تمام گردید.
امام حسن(ع) یکبار دگر پس از رحلت رسول خدا(ص)، امّت محمدی را که در یک قدمی انهدام بود برپا نمود و با خونش حداقل اسلام و مسلمانی را مُهر نمود و تضمین کرد.
اتهامات ناحقی که هنوز هم در میان فرقه های شیعی نسبت به این امام مظلوم پنهان و آشکار در جریان است پاسخی قطعی و برحق نیافته است همانطور که حقیقت قیام کربلا در هاله ای از تفاسیر ضد و نقیض قرار دارد.
زیرا حسنین ظهور دوباره محمد و علی هستند منتهی در قومی که کلیت اسلام را پذیرفته اند و هویت خود ساخته اند و اسفا که کردارشان نسبت به امامان خود بدتر از کفار و مشرکین قریش در صدر اسلام است زیرا نفاق رخ نموده که تنها دشمن ایمان است.
“”حَسَن”” در لغت یعنی زیبا و خوب، و محسنین در قرآن کریم نیز خوبان عالمند که این خوبی حق، از نور جمالشان تا اعماق سنگترین قلوب رسوخ می کند مثل ابراهیم(ع) و یوسف(ع)! و این خوبان و خوبرویان، پاک شدگان از نژاد و تاریخ و ظلمات دهر و مادیت وجودند که این پاکی در شخصیت و زندگانی و عملکرد حسن مجتبی به تمام و کمال بروز کرده و ثبت شده است که چنین حدّی از ظهور و بروز در مورد سائر ائمه هدی عیان نشده و در تاریخ ثبت نگردیده است. درست همچون ابراهیم و یوسف که تا ذات خود از نژادشان پاک گشتند و از محسنین شدند!
کرم و سخاوت حسن(ع) نیز شهره خاص و عام بود.
هر که از ایشان طلب کمکی مادی یا عاطفی می کرد آن حضرت هر آنچه که داشت را می بخشید.
حسن(ع)، مهر محض و زیبائی محض و خوبی و خیر بی قید و شرط برای دوست و دشمن بود.
به مصداق دعای سحر از امام باقر(ع) که: پروردگارا بحق نور جمالت، کل نور جمالت را درخواست می کنم! و بدینگونه است که خداوند نور جمال و جلال و کرمش را به بنده ای اعطا می فرماید از طریق وجود امامانش بخصوص امامی چون حسن مجتبی که نور عریان و کرم جاری و حسن بی پایان محمدی در میان خلق بود.
افسوس که مسلمانان عصر این امام، از فرط بخل و شقاوت از اینهمه کرم و حسن بی پایان امام، انتقام گرفتند و به پابوسی شقی تاریخ یعنی معاویه رفتند. افسوس بر اینهمه شقاوت بشری براستی که خصم آشکار خویش است: کشته باد انسان که چه ناسپاسی است. قرآن-
و قیام کربلا را جز دعوای قدرت درک نمی کنیم و افلاس و حقارت و بدبختی حسین و اهل بیتش که بایست تا ابد بر آن گریست!؟ این همان تشیع عباسی است.
حسن(ع)، اسوه تحقق احسان خدا بر خلق بود همانطور که رسول خدا فرمود که:
برترین احسان آنست که خدای را بگونه ای بپرستی که گوئی او را می بینی!
این “گوئی” همان جمال احسن الهی از حسن است و بواسطه چنین حُسنی می توان بقول علی(ع)، خدای نادیده را نپرستید!
در سوره سجده می خوانیم که خداوند همه چیزها را احسن آفریده است. ولی فقط تحت الشعاع نور حُسنی حسن است که می توان این احسن مخلوقات خدا را شهود نمود. حسن(ع)، نور احسن پروردگار در بشر و از بشر است که بسوی خلقش تنویر شده است و بر جهان هستی منعکس می شود و آنگاه جهان هستی و هر آنچه در آنست برای خداوند ظهور و بروز می کند و حق را از هر چیزی به شهود می رساند از برای کسانی که حامل نور احسن حسنی شده اند.
در قرآن کریم، دین احسن، اعمال احسن، اجر احسن، کتاب احسن، جایگاه احسن، صورت احسن و آفرینش احسن، جملگی از نور احسن حسن مجتبی بسوی اهلش می آید به اذن و اراده خداوند در آخرالزمان تا پایان جهان! بدان!
یعنی امام حسن یک امام ناکام و تمام شده در تاریخ نیست همچون سائر معصومین!
خداوند زمین و آسمانها و کل خلقش را به نور امامانش تدبیر و تکریم و تعالی می بخشد و حفظ کرده و برپایشان می دارد.
و این معنای خلافت و جانشینی انسان در جهان است که این امامان به تمام و کمال محققش ساخته اند و لذا تبدیل به مقصود خدا از آفرینش گشته اند و کارگاه عرفات حق و شناخت ذات و صفات الهی از برای جهانیان! و خدای را جز از طریق وجود این خلفایش نمی توان شناخت و پرستید. و لذا در مذهب ما بی امام بی خداست و آنچه می خواند و می پرستد هوای نفس خود اوست. (قرآن)-
حسن و حسین دو تجلی نور احسن پروردگار در تجلی اسمای حُسنی هستند در دو وجه رحمانی و نعمانی یا ذوالجلالی و ذی الجلالی! در این معنا تا توانی بمان و بیندیش که چون قلباً باورت شود لایق درک و دریافتش می شوی تا خدای را بگونه ای بپرستی که می بینی!
یعنی لیاقت برترین احسان الهی برای آدمی جز در درک و باور این انوار احسن حسنی- حسینی ممکن نمی آید. و اگر مسلمان و شیعه نیستی همین بس که فهم کنی که تجلیات الهی در جهان به انوار انسانهای کامل الهی ممکن می شود و لقای پروردگار جز به نورشان نیست.
این حقیقت برای این بنده از راه اخبار و فلسفه نیامده بلکه به تجربه شهودی در جریان زندگی عرفانیم حاصل شده است و بنده حسنین را همین اواخر به اسم و لقب و نسب شناخته ام که آن انواری که تحت الشعاعش موفق به درک و دیدار حق شده ام متعلق به کجا و از کجا بوده است.
زیرا بسیاری از این حقایق در معارف ما هیچ نوع سرنخ اخباری و فلسفی و روائی در تاریخ ندارد و اگر هم دارد ما از آن بی خبر بوده ایم و یا بکلی حذف و تحریف و انکار شده اند!
“”اسمای حُسنی”” یعنی اسمای زیبا و صاحب جمال پروردگار که تجلیاتش از نور وجود زیباترین بندگانش رخ می نماید یعنی از وجود خلفا و اولیاء و مخلصین او که در رأسش محسنین قرار دارند.
و عجبا که همه فرزندان فاطمه احسن بودند حتی کودکی که در رحم مبارکش سقط شد بنام محسن!
و زیبائی جان و روح زینب کبرا نیز کمتر نبود که در قیامت کربلا جمال جمیل حق را شهود نمود و کاملترین شاهد شهید آن قیامت حسینی بود که رسالتش از قیامت کربلا کمتر از رسالت انبیای مرسل نبود که بیشتر بود. همانطور که زینب در لغت نیز بمعنای “”زیبای پدر”” است یعنی زیبای علی مرتضی!
و نامهائی که بر فرزندان این خاندان نهاده می شد جملگی آسمانی و وحیانی بود چون این نامها را کسانی چون علی و فاطمه می نهادند که خود محدّث و کلام الله بودند.
پس دو حُسن احسن در تجلّی اسمای حسنای خداوند داریم: حُسن حسنی و حُسن حسینی!
حُسن رحمانی و حُسن نعمانی! حُسن ذی الجلالی و حُسن ذوالجلالی! که حُسن اولی نور ایمان است و دومی نور هدایت به سرچشمه ایمان! حُسن اول دیدنی است و حُسن دوم هم شدنی است. همانطور که همه کسانی که پروانه وار بر مدار حُسن حسینی در کربلا چرخیدند و سوختند همه حسینی شدند. در کربلا هفتاد و دو حسین خلق شدند بر طینت حسینی!
ظهور جهانی امام زمان(عج) هم ظهور حسینی است و لذا این قیامت را رجعت حسینی هم نامیده اند و طبق همین روایات شیعی، قبل از این ظهور حسینی یک سید حسنی پدید می آید که مصداق کامل ظهور امام حسن است که او را هم بغایت مظلومانه می کشند و پس از این واقعه است که ظهور نعمانی و قهار امام زمان آغاز می شود. پس می بینیم که حسن و حسین همواره جدائی ناپذیرند و بدون یکدیگر فهم نمی شوند.
همه اولیای ال
هی و عارفان حقه در عصر غیبت هم تا به ظهور کاملشان از این هر دو هویت و تجلّی حسنی و حسینی عبور می کنند. هر انسان حق پرستی در نیمه نخست سیر و سلوکش حسنی است و در نیمه دومش حسینی است هم با خودش و هم با خلق! حسین(ع) ظهور باطن حسن(ع) است همانطور که علی(ع) ظهور باطن محمد(ص) است.
امام حسن مجتبی(ع)، بانی مذهب اصالت زیبائی و جمال در تشیع است و حجّت این کلام خدا در کتابش که: ای اهل ایمان از اَحسن هر آنچه که بر شما نازل می شود پیروی کنید قبل از آنکه عذاب خدا بر شما نازل شود (سوره زمر)-
همانطور که طبق کلام خدا در همین سوره مذکور احسن سخنان و کتابهائی که خداوند بواسطه شان مؤمنان را هدایت می کند کتابهای “”متشابه مثانی”” است که دلها را به یاد خدا می لرزاند و مشتاق لقای او می کند. و این کتابها همان کتب عارفان است که به مثابه قرآنهای ثانی در هر قوم و زبانی می باشد که دلها را متوجه خدا می کند همچون آثار مولوی و حافظ و عطار و روزبهان خودمان!
همانطور که بزرگترین فقیه چند سده اخیر جهان تشیع یعنی شیخ بهائی هم مثنوی مولوی را قرآن فارسی خوانده است که از جمله کتب متشابه مثانی است که قلوب مؤمنان را مشتاق دیدار خدا می سازد.
این کتب ظهور باطن و مطلع قرآن و تورات و انجیل هستند که در اقوام و مذاهب گوناگون در هر عصری به قلم عارفان صدیق تأویل می شود و حامل نور لقاء الله است: “”و به موسی کتاب کاملی دادیم از برای زیبایان (احسن) که تفصیل همه چیز در آنست و رحمت و هدایت است تا شاید به دیدار پروردگار ایمان آورند.”” انعام-
همانطور که یوشع تأویلگر کتاب موسی بود و بهمراه او به طور سینا برای دیدار حق رفت. امامان هم تأویلگر مطلع قرآن و احسن دین و متجلی کننده نور جمال پروردگار از برای مؤمنان خویش هستند و حسن مجتبی(ع) هم اَحسن محسنین امامان ماست. همانطور که امام حسن(ع) بانی قیامت کربلای حسینی بود امام حسن عسکری هم بانی قیامت کبرای فرزندش مهدی است و همه عارفان اهل شهود حق در تاریخ اسلام هم تماشاگر شهود جلال حق در پرتو مهدی بوده اند به نوری که حسن های محمدی بنا نمودند و در
جهان افشاندند از برای جهانیان جهت لقای وجه احسن پروردگار!
همانطور که در قرآن کریم سخن از انواع و درجات عرشهای خداست مثل عرش اعلی، عرش کریم، عرش رحمان، عرش حُسنی، عرش عظیم و غیره. سخن از وجه اعلی، وجه کریم و وجه رحمان و وجه حسنای پروردگار است. بانی و آئینه گردان وجه اعلای پروردگار بر عرش اعلایش جز علی مرتضی نیست و بانی و آئینه گردان و متجلّی کننده وجه حسنای خداوند هم حسنین هستند که اسمای حُسنی خداوند را به جلال و جمالش برای مؤمنان خالص خود متجلّی می کنند الّا عرش حمید و مجید و عرش اعلی و عرش عظیم که کانون تجلیش از خود رسول خاتم محمّد مصطفی(ص) و ولی مطلقش علی مرتضی(ع) است.
باید درک کرد که هر نوع تجلی حق از اسمای حسنای الهی (به استثنای اسمای حمیدی و علوی) با نور حسنی آغاز شده که تجلی ذی الجلالی هستند و با نور حسینی تعیّن می یابند که تجلی ذوالجلالی می باشند. همانطور که در کتاب خدا کلمة الله و اسمای حسنی با ضمیر هی (مؤنث) ذکر شده اند و آنگاه که هر یک از این اسماء یکایک به ذاتشان تعیّن و هویت می یابند با ضمیر هو هستند مثل هوالله، هوالحکیم و هوالکریم و غیره. تجلی حسنی، شمسی هستند و لذا قابل شهود در حیات خاکی نمی باشند ولی تجلّی حسینی، قمری می باشند و قابل شهود! و می دانیم که نور ماه از خورشید است همانطور که حسین(ع)، ظهور حسن(ع) است و علی(ع) هم ظهور محمد(ص)!
باز هم قابل ذکر است که امامان معصوم، انوار تأویل اسماء الله در فطرت و نفس ناطقه مؤمنان اهل معرفت می باشند و هر شهودی از جلال خداوند تجلّی آفاقی این تأویل در انفس است تا بدانید که او حق است (قرآن)- که این تجلیات حق امام است.
پس پشتوانه نوری و عرفانی همه تجلیات شهودی حق حسنی است ولی حسینی درک می شود. همانطور که زندگانی امام حسن(ع) غرق در مظلومیت است و شخصیت این امام هم هنوز غرق در مهجوریت است همانگونه که قبر این امام هم در بقیع متروک و مکتوم و ناشناخته مانده است.
و بقیع به تنهائی، صحرای محشر بسیاری از اسرار دین محمد و حقایق مکتوم مذهب امامیه است. همانطور که نعمت و قهر و هدایت حق پس از رحمت و مهر و شفاعت می آید هر نعمت حسینی متعاقب و نتیجه و معلول رحمت حسنی است. همانطور که نعمت، ظهور حق رحمت است.
عنوان کتاب: مبانی عرفان امامیه
(نصوص الأعراف)
چهارده روایت قرآنی
Principles of truth
مؤلف: علی اکبر خانجانی
تاریخ تألیف: تابستان 1394
تعداد صفحه: 118
درباره امام حسن ع بیشتر بخوانید در کتابهای:
“خداشناسی امامیه” جلد دوم در فصل “حُسن”
شیعه شناسی
انسان کامل جلد اول