حضور من در گیمین ۲۰۱۸ کاملا اتفاقی و ناخواسته بود. من هم از چند هفته قبلتر اطلاعیههای گیمین را که در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد، دیده بودم و بیتفاوت از کنارشان گذر میکردم. البته که یک چیز همان موقع هم به چشمم میآمد و آن سطح بالا و حرفهای اطلاع رسانیهای گیمین بود. برای من که کم و بیش در این حوزه کار کرده بودم تاثیرگذار به نظر میرسید.
ظهر روز جمعه، دو هفته مانده به مسابقه، مریم پیامی به من داد و از من خواست تا همان روز تلفنی باهم صحبت کنیم. وقتی که صحبتمان شروع شد، اسم گیمین را گفت و من با همان یک کلمه، رنگ بنفش گیمین و عبارت «با رویکرد زنجیره تامین»، که تم آن دوره از گیمین بود و در تبلیغاتها خوانده بودم، در ذهنم آمد.
مریم برایم توضیح داد که برای نفر سوم تیمشان مشکلی پیش آمده و نمیتواند در مسابقه شرکت کند و از من خواست که جایگزین نفر سوم شوم. احتمالا روی اینکه یک سال بزرگتر بودم، حساب کرده بود و اینکه شاید فکر میکرد اطلاعات درسی من میتواند به برد تیم کمک کند. مریم و دوستش فاطمه، که من او را تا روز مسابقه ندیده بودم تازه دو ترم بود که وارد دانشگاه شده بودند.
پذیرفتم؛ اما در آن لحظه هدف خاصی از شرکت در رویداد نداشتم به جز صحبتهای مریم و علاقهاش به حضور در مسابقه. اما تا چند دقیقه بعد تکراریترین دلیل خودم برای حضور در هر جمعی را به گیمین نسبت دادم...، «ارتباط با افراد جدید»! این را یادتان باشد تا قسمت جمعبندی.
چند روز مانده به مسابقه با بیخیالی کامل برای من گذشت. حتی به خاطر ندارم شخص خودم چیزی در مورد زنجیره تامین یا کلیدواژههای مربوط به مسابقه در گوگل سرچ کرده باشم. از مریم و دوستش در این مورد خبر ندارم. تنها مکالمه ما در این چند روز درباره پرداخت هزینه مسابقه و تعیین سایز لباس بود که مریم به عنوان سر گروه وظیفه هماهنگی آنها را داشت.
یک روز پیش از مسابقه جلسهای برگزار شد که روند مسابقه در آن تشریح شد و البته حضور یکی از اعضای تیم در آن کافی بود. من نتوانستم در آن جلسه حاضر شوم اما مریم و فاطمه که برای شرکت در مسابقه از اصفهان به تهران آمده بودند طبق برنامه در آن جلسه حاضر شدند و بعد هم به هتلی که برای اقامت توسط اسپانسر گیمین رزرو شده بود رفتند.
همینجا بود که فهمیدم چنین سرویسی از طرف برگزارکننده برای شرکتکنندههایی که اهل تهران نیستند در نظر گرفته شده و به نظرم برای یک رویداد دانشجویی بسیار حرفهای بود. به خاطر نمیآورم در مورد کیفیت هتل مریم به من چه گفته بود یا نه، اما مطمئنم نظرش رضایت بخش بود.
صبح روز مسابقه من کمی زود رسیدم و منتظر بچهها ماندم، شب قبل مریم به من گفته بود که دو تیم دیگر از بچههای علم و صنعت هم در مسابقه هستند، تیم مهدی و یک تیم دیگر که من اعضای آن تیم را نمیشناختم! اما مهدی دوست من و یکی از اولین افرادی بود که در علم و صنعت با او آشنا شده بودم. او دو سال بزرگتر از من بود و در گیمین ۲۰۱۷ تیمشان اول شده بود.
در مراسم افتتاحیه که تا حدودی شبیه تمام افتتاحیهها کمی دیر شروع شد و بعضی قسمتهایش کسل کننده بود، کم و بیش با سایر تیمها آشنا شدیم. حرفهای بودن در سطح اطلاع رسانی و رزرو هتل را به خاطر دارید؟ اینجا هم دیده میشد! مجری بسیار مسلط بود. من بعدا فهمیدم که او هم دانشجو دانشکده صنایع است. یا حرفهای تر از همه چیز کیفیت کلیپها بود که در طول مسابقه هم غافلگیرم کرد.
برای مسابقه به سالن غذاخوری دانشگاه(محل برگزاری) رفتیم و من همچنان هدفی جز ایجاد ارتباط با افراد جدید نداشتم. تازه صحبتهای مهدی که میگفت تبانی کردن و داشتن تیمهای آشنا خیلی در کسب سود موثر است، من را بیشتر به سمت فکر نکردن به برد سوق میداد. تازه به این فکر کنید تیم سوم علم و صنعتی که من نمیشناختم، یک دانشجوی ارشد لجستیک داشت و خیلی دیگر از تیمها هم دانشجوی ارشد بودند! چند تیم دیگر هم که اعضایشان دانشجوهای همان دانشکده صنایع شریف بودند و احتمال شراکت بینشان زیاد بود را نیز به موارد بالا اضافه کنید.
تیم مهدی از همان لحظات اول به فکر آشنایی با سایر تیمها برای ایجاد شراکت در زنجیره بود و میتوانم بگویم تیم ما تا راند سوم(از حدود ۲۰ راند) گیج بود تا کاملا بر قوانین و شرایط مسابقه مسلط شود. البته اوضاع سایر تیمها هم کم و بیش مثل ما بود!
یک نکته مثبت مسابقه برخورد حرفهای تیم اجرایی با همه تیمها بود. خب طبیعی به نظر میرسید اگر با تیمهای همدانشکدهای خودشان با توجه به آشنایی با اعضا صمیمانه تر برخورد کنند. اما از شقایق(دبیر رویداد) گرفته تا کوچکترین اعضای تیم رفتارشان با همه تیمهای یکسان بود. حتی در اخطار دادن به آنها هم کاملا جدی رفتار میکردند. من هم شاید در اوایل مسابقه احتمال میدادم که تیمهای شریفی کم و بیش از روند مسابقه و نکات کلیدی آن خبر داشته باشند که بعدتر به من ثابت شد اصلا اینطور نیست. تمام اینها نشانه حرفهای بودن تیم برگزاری بود!
برگردیم به مسابقه. قوانین ساده بود. تیمها به ترتیب در چهار سطح «کارخانهها»، «توزیع کنندها»، «عمده فروشها» و «خرده فروشها» طبقه بندی شدند. جریان حرکت محصولات از کارخانه به سمت خردهفروشی بود و برگشت مجاز نبود. کارخانههای مواد اولیه را از تامین کننده(سیستم برنامهریزی شده توسط تیم مسابقه) خریده و خردهفروشها همان مواد را باید به مصرفکننده نهایی(سیستم برنامهریزی شده توسط تیم مسابقه) میفروختند. برای سادگی پردازشی بر روی مواد اولیه برای تبدیل به محصول نهایی انجام نمیشد و یک محصول در زنجیره درحال چرخش بود و وظیفه تیمها رساندن آن به انتهای زنجیره بود تا در این مسیر کسب سود کنند. در هر راند هر تیم باید تصمیم میگرفت که چه مقدار محصول بخرد که با توجه به هزینه حمل به صرفه باشد، با سرویس گرانتر بفرستد یا ارزان تر تا به موقع به دستش برسد. مهمتر از آن هنر معاملهگری هر تیم بود که با چه قیمتی خریداری کند تا بتواند آن را با سود مناسب به سطح بعدی زنجیره بفروشد.
در اینجا چند نکته مهم وجود داشت که تمام هیجان مسابقه را میساخت:
باز هم از حرفهای بودن تیم برگزاری برایتان بگویم. یکی از جالبترین برخوردهایم در گیمین، آشنایی با عرفان(هِد تیم ایده مسابقه) بود. عرفان یکی از افرادی بود که مشخصا تلاش زیادی برای برگزاری رویداد کرده بود و در روزهای مسابقه بسیار سرش شلوغ بود. باید تک تک اعتراضات به معاملات، خطاهای ثبت معامله و امتیازات و... را کنترل میکرد و به تیمها پاسخ میداد. حدس میزنم حتی شاید شب مسابقه نتوانسته بود کامل استراحت کند. اما چیزی که عرفان را از سایرین که همگی صمیمی و دوستانه برخورد میکردند متمایز میکرد، لبخندی بود که تحت هر شرایطی بر صورتش بود. آن خنده کاملا اثبات میکرد که شرایط تحت کنترل است، نگران نباشید! ما مشکل را حل میکنیم و مطمئنم با همان شخصیت توانسته بود تیم ایده را آن طور منسجم کنترل کند.
دوباره برگردیم به مسابقه. هدف ما برای برنده نشدن(!) در روز اول کاملا ادامه داشت. روز دوم هم تا ظهر که امتیازات را اعلام کردند و ما تیم اول سطح خودمان بودیم به همین شکل ادامه پیدا کرد. تا آن لحظه من بیشتر توجهام به نظم تیم برگزاری، آشنا شدن با افراد جدید و کسب تجربه بود. اما از ظهر روز دوم که دیدیم شانس برد داریم تمرکزمان بر مسابقه بیشتر شد.
بالاتر گفتم که برندهها در زمان اجرای برجام و حضور تیمهای ثروتمند برد خود را تضمین کردند. توضیح این مورد را با یک جمله الهام بخش از فرید(یکی از اعضای تیم برگزاری، فارقالتحصیل کارشناسی ارشد مهندسی صنایع دانشگاه شریف) که در مراسم اختتامیه سخنرانی کرد، شروع میکنم:
«در این مسابقه خیلی چیزها به شما سود میرسانْد، اما آن چیزی که شما را برنده میکرد وفاداری بود!»
بله واقعا همینطور بود، مسابقه به گونهای طراحی شده بود که «وفاداری» در آن اهمیت داشت. به این معنی که اگر شما بدون هیچ فاصلهای در هر راند با یک تیم مشخص معامله میکردید، یک ضریب وفاداری به معاملات بین شما و آن تیم تعلق میگرفت و امتیاز آن معامله را کمی بالا میبرد. این ضریب به شکل هندسی بزرگ میشد و در صورتی که حتی یک راند معاملهتان با آن تیم وفادار را قطع میکردید، ضریب از بین میرفت(برابر ۱ میشد).
این نکته از ابتدای مسابقه ذکر شد و همه تیمها کم و بیش به آن توجه داشتند اما کاملا طبیعی بود که گاهی در آن هیاهو و هیجانات بازارِ مسابقه فراموش شود. مخصوصا وقتی تیمهای خارجی(برجام) وارد مسابقه شدند و بسیاری از تیمها برای معامله، شرکای وفادار خود را رها کرده و با تیمهای خارجی معامله کردند و امتیاز این قسمت را از دست دادند!
با وجود نظم و هماهنگی بینظیر تیم برگزاری، فرآیند مسابقه کمی بیشتر از زمان پیشبینی شده طول کشید. برای تیم ما که ظهر روز دوم فهمیده بود چقدر به جایزه نفر اول نزدیک است این عقب بودن از برنامه آنقدر به چشم نمیآمد. پس از اتمام راند آخر همگی سالن مسابقه را ترک کرده و به آمفیتئاتر که محل برگزاری مراسم اختتامیه بود رفتیم. صحبتهای اختتامیه به جز صحبت فرید(که بالاتر اشاره کردم چقدر عالی بود) کسل کننده بود و همگی خسته بودیم و منتظر اعلام نتایج.
وقتی فرید از اهمیت وفاداری در مسابقه گفت و از آنجا که ما با یکی از تیمها بیش از 16 راند وفادارانه معامله کرده بودیم احتمال برنده شدنمان در ذهن من بیشتر شد و نهایتا هم اتفاق افتاد؛ ما اول شدیم!!!
نمیخواهم از برنده شدن زیاد بنویسم، چون تمام تاکید من در این متن روی چیزهای دیگری بود. پس سریعتر سراغ جمعبندی میروم.
در جمعبندی این نوشته، به ترتیبِ اهمیت، نکاتی از گیمین را یادداشت میکنم که قطعا از اول شدن و جایزه مسابقه بیشتر ارزش داشت.
1. وفاداری؛ من، مریم و فاطمه در مسابقهای اول شدیم که حتی ثبتناممان در لحظات آخر قطعی شد، دانش زیادی در این حوزه(زنجیره تامین) نداشتیم و تنها من کمی کنترل موجودی خوانده بودم و مریم هم توانایی مذاکرهش در معاملات خوب بود. اما چیزی که ما را برنده این رقابت کرد «وفاداری» بود. واژهای که برای تیم ما به اندازه تیم طراحی مسابقه ارزش داشت و در تمام هیجانات مسابقه به آن پایبند بودیم و همین پایبندی مشترک، ما را برنده کرد.
2. ارتباط با افراد جدید؛ اولین و خامترین هدف من از شرکت در این مسابقه آنقدر هم خام نبود. آنقدری خوب بود که برایش بیش از نصف زمان مسابقه تلاش کردم و الان میگویم کار درستی کردم. در طول یک سال گذشته از گیمین، من از دوستان جدیدی که در آنجا پیدا کردم(چه از تیم برگزاری و چه تیمهای شرکتکننده) مطالب مختلفی آموختم، تجربیات مشترکی ایجاد کردیم و مشورتهای خوبی در انتخابهایمان به هم دادیم. این دیدگاه که باید با آدمهای مختلف ارتباط گرفت، مسیرهای رفتهشان را شنید و از هدفهایشان پرسید و در شرایط مختلف از آنها مشورت خواست، چیزی است که من احساس میکنم باید در فرهنگ ما بیشتر رونق پیدا کند و دلایل مختلفی برای آن دارم.
3. تجربه یک رویداد با کیفیت؛ کسانی که با من بیشتر در ارتباط هستند میدانند رویدادهای زیادی را شرکت کردهام. رویدادهایی که در تیم برگزاری آنها بودهام نیز تعدادشان کم نبوده. اما هماهنگی، یکپارچگی، نظم و حرفهای بودن همهجانبه تیم گیمین برایم بسیار قابل احترام است. پس پیشنهاد میکنم اگر فرصت دارید، رویدادهای با کیفیت را شناسایی و در آنها شرکت کنید و سعی کنید از تیمی که این کیفیت را رقم میزنند، یاد بگیرید!
4. اول شدن و جایزه؛ چیزی نمینویسم چون همه ما حداقل یک بار در عمرمان برنده شدن را تجربه کردهایم.
هدف من از این نوشته، خاطره نویسی، اطلاعرسانی گیمین و از همه مهمتر تکرار این نکته بود که در زمان رقابت، اگر کمی به اطراف نگاه کنیم دستاوردهای بزرگتری از برنده شدن وجود خواهد داشت.
در پایان خیلی خوشحال خواهم شد نظرات خودتان و یا اشتباهات من در این نوشته را با من در میان بگذارید.