
ما انسانها نمیتوانیم ماهیت(ذات) واقعی دنیا را بدون هیچ فیلتری تجربه و ادراک کنیم و کلا ما برای درک آنچه که در دنیا در معرض و شاهدش هستیم به مغزمون نیاز داریم و مغزست که همیشه داره دنیا را برای ما تفسیر و قابل درک میکند بنابراین ما هیچکدام از رخدادهای دنیا را تجربه نخواهیم کرد مگر اینکه آنها را از فیلتر مغزمون عبور دهیم. حالا صرف نظر از این که مغز هرکدام از ما از انسانها به شکلهای متفاوتی اطلاعاتی دریافتیش را پردازش میکند و صرفنظر از اینکه خیلی از سوگیریهای شناختی روی تجزیه و تحلیلهای مغزی هرکدام از ماها میتواند تاثیر بگذارند و باعث بشوند مثلا وقتی همهما شاهد جریان یا اتفاقی هستیم برداشتها و نتیجهگیریهای متفاوتی از همان جریان و همان اتفاق داشته باشیم.
در کل سیستم حواس و مغز همه ما انسانها فقط قدرت اینرو داره که بخش کوچکی از جهان را پردازش کند. منظورم اینست که یکسری چیزها توی دنیا وجود دارند که مغز هیچکدام از ماها قادر نیست واقعیت آنها را ببیند و برای همینهم ما آمدیم در مسیر تلاش برای درک ماهیت راستین واقعیت یکسری مفاهیم را خودمان ساختیم و در راه یادگرفتن دنیا از آن مفاهیم ساختهشده توسط خودمون استفاده میکنیم و ما انسانها با این روشها توانستهایم به تکنولوژیهای مختلف دست پیدا کنیم و حالا هم پیشرفت تکنولوژی نه تنها دانش ما را نسبت به کیهان بیشتر کرده بلکه باعث شده ما متوجه یکسری احتمالات ناراحتکننده هم بهشویم مثلا برای درک بهتر دنیا ما آمدیم مفاهیمی چون بالا و پایین و طول و عرض و ارتفاع یا مفاهیم ریاضی را که مفاهیمی ذهنی و انتزاعی هستند را درنظر گرفتیم و از آنها استفاده میکنیم. هیچکدام از این مفاهیم در واقعیت وجود ندارند ولی ما لازم داریم تا برای توضیح آنچه که بهعنوان حقیقت میشناسیم از این مفاهیم استفاده کنیم. ما آدمها سعی کردیم با ریاضیات دنیا را بهتر درک کنیم و در ادامه توانستهایم با ریاضیات به تکنولوژیهای مختلفی دست پیدا کنیم و یکی از آن تکنولوژیها کامپیوتر و برنامههای اون هستند. بازیهای کامپیوتری یا برنامههای واقعیتمجازی هم از جملهی تکنولوژیهایی محسوب میشوند که ما توانستهیم بهشون دست پیدا کنیم. کسانی که به بازیهای کامپیوتری میپردازن میدانند که آدم در ضمن یکسری از این بازیها حسابی درگیر احساسات یا تجربههایی میشود که کاملا واقعی هستند و یک سازنده بازی میتواند یکجور زندگی مجازی را به شکل برنامه کامپیوتری برنامهنویسی کند و آن زندگی را توی کامپیوتر به اجرا بگذارد. فرض کنید با پیشرفت تکنولوژی ما قدرت این را پیدا کنیم که یک دنیا را با کلی از جزئیاتش در قالب بازی کامپیوتری در بیاوریم یعنی دنیای شبیه واقعیت را در برنامه کامپیوتری بگنجانیم و بعدش حتی بتوانیم برطبق قوانین بازی که قوانین آن را ما نوشتیم در آن دنیای مجازی آدمها و شخصیتهایی را جای بدهیم که ارادهی آزاد داشته باشند و بتونن به اختیار خودشون در زندگی که فکر میکنن واقعیست یکسری چیزها را انتخاب کنند. دامنهی فرضیات را میتوان بزرگتر کرد. فرض کنید شخصیتهای توی آن دنیای مجازی که ما برنامه آن را نوشتیم توی دنیای خودشان به پیشرفتهایی دست پیدا کنند تا جایی که آنها هم توی کامپیوتر خودشان برنامهنویسی کنند و دنیای مجازی در مجازی را بسازند. فرضیه شبیهسازی دنیا میگوید که شاید اگر ما میتوانستیم نخ این جریان را بگیریم و دنبال کنیم میدیدیم که همهچیز از یک دنیای واقعی و حقیقی شروع شده و شخصیتهای آن دنیای واقعی تونستند دنیایی مجازی شبیه دنیای خودشان را بسازند و بعد شخصیتهای آن دنیای واقعی توانستند دنیایی مجازی شبیه دنیای خودشان را بسازند و بعد شخصیتهای آن دنیای مجازی توانستند پیشرفت کنند و با امکاناتی که برنامهنویسی قبلی در اختیار آنها گذاشته بود دنیای مجازی دیگهای ایجاد کردن و شاید الان بیشمار دنیاهای تودرتوی مجازی وجود داشته باشند و اشخاصی که توی هرکدام از آنها هستند دنیای خودشان را دنیای واقعی و اصلی بدانند. اگر برای ما این امکان وجود داره که دنیایی شبیه واقعیت را در قالب برنامههای کامپیوتری بسازیم از کجا معلوم که یک همچین اتفاقی همین الان برای ما در حال رخدادن نیست؟ فرقش اینست که ما میتوانیم با کدهای دیجیتالی و صفرویک دنیای مجازی را خلق کنیم اما شاید موجودات تواناتر از ما هم باشند که بتونن با کدهای ناشناخته این دنیایی که میشناسیم و اشخاصی از گوشت و پوست و خون بسازند؟ بعد که قوانین بازی یا زندگی ما را مینویسند آن را طوری تعیین کنند که ما حس داشتن ارادهی آزاد و اختیار را داشته باشیم و از کجا معلوم که ما آدمهای خودبین و پرمدعایی که تونستیم از پس خلق یکسری تکنولوژیها بربیایم خودمان مخلوق موجودات برتری نباشیم که از ما تواناتر هستن و به تکنولوژیهایی دسترسی دارن که اصلا برای ما قابل تصور و درک نیست و این واقعیتی که ما به واسطهی ذهن خودمان درکش میکنیم در حقیقت یکجور واقعیت مجازی باشد و کسانِ دیگری دارن توی اصل واقعیت زندگی میکنند و آنها هستند که دنیا و ما و ذهنمان را به این شکل کدگذاری و برنامهنویسی کردند و ما مثل اشخاص موجود در ویدئوگیمها نه تنها واقعیت نداشته باشیم بلکه خودمان از غیرواقعی بودنمان بیخبر باشیم؟ یک محاسبهای کنیم. از یک طرف توی دنیایی که ما میشناسیم و اسم واقعیت به آن میدهیم تریلیونهاتریلیون چیزای مختلف وجود دارد و با توجه به درکی که ما الان از فیزیک داریم اینکه همهی آن تریلیونهاتریلیون چیز با همهی جزئیاتشون توسط یکسری موجودات برتر شبیهسازی شده باشند غیر ممکن به نظر برسد اما از طرف دیگه برای ساختن یک دنیای شبیهسازی شده لازم نیست که همهی جزئیات آن دنیای غیرواقعی برنامهنویسی شوند و ساخته شودن و چیزی که لازمه اینه که مثلا با استفاده از یکجور فیلتر ذهنی بشود که ساکنان آن دنیای غیرواقعی را گول زد طوری که آنها فکر کنند که دنیاشون واقعیت داره یعنی این فرضیه که میگه دنیای ما شبیهسازیست درست باشد آن کسانی که این را درست کردن، ذهن ما را جوری ساختن که فکر کنیم آنچه باهاش روبهرو هستیم واقعیتست لازم نبوده بیایند میلیاردها کهکشان را درست کنن که ما فکر کنیم که با واقعیت مواجه هستیم و تنها کاری که باید میکردن این بود که یکسری تصاویر یا یکجور نمایش کهکشانی توی فضا برای ما بگذارن و اجازه بدهند که ما به کهکشانها نگاه کنیم و روی آنها مطالعه کنیم و در عین حال قوانینی را برای این بازی ما بگذارن که آن قوانین به ما اجازه ندهد که از یک مرزی آنطرفتر برویم و نتوانیم به نمایشی بودن و غیر واقعی بودن آنچه در بیرونست پیببریم.
یعنی طبق فرضیه دنیای شبیهسازی شده این امکان هست که دنیایی که مقابل ماست یکجور نمایش مجازی و غیرواقعی باشد منتهی ما هیچوقت نخواهیم توانست از نمایشی بودن دنیایمان مطمئن شویم(ایراد اساسی این فرضیه هم همینست که هیچ راهی برای آزمایشکردن آن نیست و برای همین کسی جدی نمیگیره اونرو)
مثلا سلولها و باکتریها. کسی که بخواد دنیای ما را شبیهسازی کند و همه باکتریها را بسازد فقط کافیه برنامه و بازی زندگی ما انسانها رو طوری بنویسه که ما وقتی که از میکروسکوپ استفاده میکنیم بتوانیم سلولها و باکتریها را ببینیم. اتمها هم همینطور و الان همین صندلی که روی آن نشستهاید لزوما قرار نیست که در ضمن شبیهسازیشدن از تعداد بیشماری اتم درست شده باشد و فقط کافیست کسی که این صندلی را کدنویسی کنه بیاد بیرونیترین لایهی آن را با اتمها بپوشاند و یا اصلا نپوشاند چون ما اصلا اتم رو نمیتونیم ببینیم. ممکنست صندلی شما تا زمانی که تصمیم بگیرید آن را آزمایش کنید و اتمهای سازندهش را نگاه کنید توی آن خالی از اتم باشد یا مثلا یک دیوار را درنظر بگیرید. خب همه ما میدانیم که دیوار از آجرهایی سفت و محکم درست شده که هرکدام از آن آجرها از مجموعهی کلی اتم ساخته شدند و دیوارها آنقدر ساختار محکمی دارند که ما نمیتوانیم ازشون رد بشویم.
خب توی ویدئوگیمها هم همینطورست و آنجا هم کسی نمیتواند از دیوار عبور کند چون اون بازیها اینطوری برنامهنویسی شدند که شخصیتهای بازی نتونن از دیوار رد بشوند. حالا سوال اینست که این در نتیجه یک جور کدنویسیست که ما نمیتوانیم از دیوار رد بشویم یا مثلا ممکنست که من و شما فقط احساسمون این باشه که بدنمون از یکسری چیزها درست شده. ممکنه که بدنِ ما هیچ اجزایی نداشته باشه و توی آن خالی باشه اما کُدهای زندگی دنیای ما را طوری نوشته باشند که زمانی که ما تصمیم بگیریم روی بدنمون مطالعه و آزمایش کنیم جزئیات بدنمون فورا شکل بگیرن و رو این حساب درست مثل ویدئوگیمها برای اینکه کسی تونسته باشه دنیایی که ما توی آن هستیم را شبیهسازی کند مهمترین و اولیهترین چیزی که نیاز داره اینه که آگاهی و اطلاعاتی را که قراره ما بدست بیاریم رو دستکاری کند یعنی طوری باید این شبیهسازی را طراحی و کدنویسی کرد که ماها در محدودهی قوانین بازی عمل کنیم و در عین حال مطمئن باشیم که دنیامون واقعیست، حالا با همه این حرفها که گفتیم ما یکسری موجودات مجازی و غیرواقعی در یکجور دنیای شبیهسازی شدهایم؟ شاید، قبلا گفتم که ما هیچجوره نمیتوانیم از این قضیه مطمئن بشویم و برای همین چیزی که در ادامه میگویم یکسری استدلال و فرضست که راهی برای آزمایش و تعیین درستی یا غلط بودنشون وجود نداره.
براساس استدلالهای ارائهشده توسط نیک بوستروم فیلسوف سوئدی دانشگاه آکسفورد در مسیر جواب به این سوال که آیا ما دنیامون شبیهسازسازی شدهایم ما با پنج گزینه یا پنج فرض مواجه هستیم. پنج فرضی که اگر درست باشند احتمالا معنی آنها اینست که من و شما داریم توی یک دنیای شبیهسازی شده و غیر واقعی زندگی میکنیم.
اولین فرض یا اولین شرط اینه که
1-شبیهسازی هشیاری ما امکانپذیر باشد. مشکل اینست که هیچکس دقیقا نمیداند که آن سطحی از آگاهی که ما آن را بهعنوان هشیاری میشناسیم دقیقا چیه. پس اینکه ما بخوایم بفهمیم آیا ممکنه که یک روزی انسان بتواند این هشیاری مرموز را شبیهسازی کند یا نکند کار خیلی سخت یا شاید غیرممکنیست اما برای ادامه بحث بیاید فرض کنیم میشود با شبیهسازی مغز حالت هُشیاری را ایجاد کرد ولی برای همچین شبیهسازی حداقل چیزی که لازمست چهچیزی میتواند باشد؟ کلا مغز یک چیز خیلی پیچیدهایست و اگر شما میتوانستید تکتک فعلوانفعالات سیناپسی یا تکتک آن تبادلات الکتریکی و شیمیایی که در محل بین دو سلول عصبی یعنی بین دو نُرُن ایجاد میشود را بشمارید آنوقت متوجه میشوید که در هر ثانیه در مغز ما به منظور انجام صدمیلیون میلیارد عملیات 10بهتوان 17 واکنش شیمیایی و الکتریکی انجام میشود و فرض کنیم برای شبیهسازی یک ثانیه از آنچه که در سطح هُشیار مغز آدمها رخ میدهد باید 10 بهتوان 20 فعلوانفعال انجام میشود. ما برای شبیهسازی هُشیاری قرارنیست که فقط یک ثانیه از عملکرد سطح هُشیار مغز فقط یکنفر را شبیهسازی کنیم بلکه بحث سر شبیهسازی یکبارهی کل تاریخ بشرست. بیاید فرض کنیم تعداد انسانهایی که در طول تاریخ بوجود آمدن 200 میلیارد نفر باشد که به طور متوسط 50 سال میتوانند عمر کنند و هرسال متشکل از 30 میلیون ثانیهست و اگر این 30 میلیون ثانیه را ضرب در تعداد آدمهایی که میخوایم شبیهسازی کنیم یعنی 200 میلیارد کنیم و بعد جواب را در 10بهتوان20 که تعداد فعلوانفعالات ذهن در یک ثانیهست ضرب کنیم ما برای شبیهسازی کل تاریخ بشر حداقل به یک کامپیوتری نیاز داریم که بتواند از پس انجام یک میلیونتریلیونتریلیون عملکرد متقابل در یک ثانیه بربیاد. کامپیوتری با این مشخصات غیرممکنست. مگر اینکه ممکن باشد و ما ازش بیخبر باشیم.
حالا دومین فرض که در مسیر شبیهسازی دنیا مطرحست اینست که
2-پیشرفتهای تکنولوژیکی نباید به این زودی متوقف شود و پیشرفت تکنولوژی باید از این به بعد هم به همان شکلی ادامه پیدا کند که تا حالا داشته پیش میرفته و اگر اینطوری باشد ممکنه که یک روزی ما بتوانیم به یک جور تمدن کهکشانی دست پیدا کنیم و کامپیوتری بسازیم که از بعضی جهات قدرتی نامحدود داشته باشند. ما باید بتوانیم از نظر سطح تکنولوژی به جایی برسیم که بشه کارهایی انجام داد که از نظر ما تنها خدایان میتوانند آنها را انجام دهند. کامپیوتری که بتواند از پس یک تریلیونتریلیونتریلیونتریلیون عملیات در یک ثانیه بربیاد واقعا شاهکاره و البته یک مفهومی وجود داره که به یک کامپیوتر اینچنینی میشود نسبت داد یعنی:
مغز ماتریوشکا(ماتریوشکا عروسکهای تودرتوی روسیست) که یکجور ابرسازه یا بهعبارتی یک دستگاه خیلی عظیمست که از لحاظ تئوری یک تمدن خیلی پیشرفته میتواند آن را بسازد. ساختاری که از میلیونها قسمت مختلف تشکیل شده و اجزای آن دور یک ستاره میچرخند و تشعشعات ساطعشده از ستاره را جذب میکنند. یک همچین ابرساختار کامپیوتری میتواند قدرت کافی برای شبیهسازی نه هزاران بلکه میلیونها انسان را داشته باشد. البته به لحاظ تئوری تکنولوژیهای دیگهای هم هست مثلا کامپیوترهای کوانتومی فوقپیشرفتهای که ممکنست در آینده در اندازههای کوچکتر از مغز ماتریوشکا مثلا به اندازه یک شهر بزرگ یا حتی کوچکتر از آن تولید بشن و قدرت شبیهسازی را هم داشته باشند.
و سومین فرض یا شرطی که در این مسیر مطرحه اینه که
3-تمدنهای پیشرفته خودشون، خودشون را از بین نبرند و اگر اینطور باشه که همیشه هر تمدنی وقتی تا یک حد بخصوصی پیشرفت کرد خودش خودش را از بین ببره خب کلا این بحثی که ما داریم میکنیم بیمعناست و پیشرفت هر تمدنی باید بتواند به جایی برسد که خلقت این شبیهسازی براش ممکن باشد که مربوط به نظریه فیلتربزرگست که ما وقتی به فضا نگاه میکنیم توقع داریم که آن بیرون کلی تمدن متفاوت ببینیم و بتوانیم در سیارات مختلف موجوداتی پیدا کنیم که آنها هم توانسته باشند که به سطوح مختلف تمدن دست پیدا کنند. اما تا حالا نتونستیم موجود زندهی متمدن یا غیرمتمدنی آن بیرون پیدا کنیم و براین اساس بعضی از دانشمندان به این نتیجه رسیدند که شاید دلیل اینکه آن بیرون هیچ موجود متمدن یا غیرمتمدنی نیست اینست که یکجور فیلتر بزرگ یکجایی از زندگی سرراه موجودات زنده قرار میگیرد. منظور از فیلتر بزرگ هرنوع چالش و مشکل بزرگیست که میتواند جلوی ادامهی زندگی موجودات زنده را بگیره. یک چیزی مثل جنگ هستهای و سنگهای غولپیکر فضایی و تغییرات نامناسب آبوهوایی و یا یک حفرهیسیاه.
اگر خودویرانگری در ذات زندگی باشد و موجودات زنده هیچوقت نتوانند که بیش از یک حدی پیشرفت کنند و قدرت پیدا کنند پس شاید بشه گفت که هیچ شبیهسازی وجود ندارد.
چهارمین فرض یا چهارمین شرط اینه که
4-تمدنهای فوقبشری علاقه داشته باشند و بخواهند که شبیهسازی انجام بدهند. ما وقتی داریم در مورد تمدنهای فراانسانی صحبت میکنیم واقعا نمیدانیم آن تمدنهای چجوری هستند و فقط تصور ما اینست که آنها به جایی رسیدند که قدرت خدایان را داشته باشند و میتوانند یک دنیا را شبیهسازی و خلق کنند و چون نمیدانیم آنها چجوری هستند بنابراین نمیتوانیم تشخیص بدیم که آنها ممکنست به چی علاقه داشته باشند و یا دنبال چی باشند. فرض کنید یک مورچهای که باهوشترین مورچهی دنیاست داره توی یک شهربازی زندگی میکند و بعد این مورچهی باهوش خیلی میخواهد بداند که انسانها دارن توی شهربازی چیکار میکنند و حالا فرض کنید که شما میخواهید که برای او توضیح بدهید. متاسفانه هرچی شما توضیح دهید مورچه نه میفهمد که تِرَن هوایی چیه و نه میفهمد که تعطیلات چیه و نه میتواند بفهمد که آدمها چرا میروند صف میایستند که سوار تِرَن هوایی بشوند و این کجاش جالب و مفرحست؟ و به همین شکل احتمالا اگر قرار باشه یکی از اعضای تمدن فوقبشری بیاد به ما بگه آنها دارن چیکار میکنند و مقصودشون چیه و به چهچیزایی علاقه دارن درست مثل آن مورچه برای ما هم فهم و درک آنها مشکلست یعنی ما در مقایسه با آنها که به تمدنهای فوقبشری رسیدن حُکم مورچه را داریم بنابراین این امکان وجود داره که شبیهسازی کردن یک دنیا به منظور سرگرمی یا انجام یک کار علمی از نظر موجودات بشری احمقانه بیاد اما اگر آنها به هر دلیلی بخواهند یک دنیا یا دنیاهایی شبیهسازیشده بسازند و فرضهای اول و دوم و سوم ما هم فرضا درست باشد پس نتیجه میگیریم که شانس اینکه ما داریم توی یک دنیای شبیهسازیشده زندگی میکنیم صفر نیست. اما بریم سراغ فرض پنجم که میگه
5-اگر تعداد زیادی دنیای شبیهسازیشده وجود داشته باشه احتمال داره ما هم داریم در یک دنیای شبیهسازیشده زندگی میکنیم. خب اگر قرارست تمدنهای فوقبشری بتوانند به کامپیوترهایی دسترسی داشته باشند که قدرتشون محدودیت نداره و در صورتی که آنها به کار شبیهسازی علاقهمند باشند احتمالا میلیونها و شاید میلیاردها دنیای شبیهسازیشده ساختهند و اگر که میلیاردها دنیای شبیهسازیشده وجود داشته باشد پس احتمالا تریلیونهاتریلیون موجود دارای هُشیاری هم وجود دارد و احتمال اینکه من و شما یکی از آن موجودات هُشیار و شبیهسازیشده باشیم هم خیلی بالاست یعنی اگر ما یک روزی متوجه بشویم که تمام این فرضها درست از آب درآمدند معنی آن اینست که ممکنست آنچه که من و شما بهعنوان واقعیت میشناسیم اصلا واقعی نباشد و همهمون غیرواقعی باشیم.
بازهم یادآوری میکنم که همهی چیزایی که در این بحث مطرح شد فرضهایی هستند که فعلا نمیشود هیچکدام از آنها را آزمایش کرد و برای همینهم خیلی از دانشمندان کلا با یک همچین فرضیاتی مخالفند و اصلا آن را علمی که نمیدونن که اون را شبهعلم و یا خیالبافیهای در مستی میدانند.
با اینحال این ایده به خوبی میتواند مکانیک کوانتوم و اینکه درش ذرات مادی ما از چیزهای که نمیشود آنها را شاید مادی دانست درست شده را توجیه کند. با اینحال این ایده تناقاضات زیادی با خود دارد.
منبع: