ویرگول
ورودثبت نام
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)«چرا مجبورم میکنی حقیقتی را بگویم که ندانستن‌ش برایت موجب بهترین لذت‌هاست؟بهترین تقدیر آن‌ست که در دسترس شما نیست،یعنی نزادن و نبودن.پس از آن بهترین تقدیر زود مردن است.» ×سیلنوس‌به شاه میداس×
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)
خواندن ۱۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

اسطوره(قصه) چیست؟

اسطوره شناسی موضوع پیچیده ای است. به ادبیات، تاریخ، مردم شناسی، جامعه شناسی، روانشناسی، دین و حتی علم می پردازد. آیا تا به حال سعی کرده اید یک غذا درست کنید و همه طعم ها را با هم مخلوط کنید؟ اسطوره‌شناسی دقیقاً همین‌طور است، اما این مجموعه‌ای از دانش است، بدون انجماد مغزی و چیزهای زیادی برای یادگیری.(یعنی اسطوره مخلوطی از دانسته‌هایی‌ست که مردم باستانی از چیزی‌که از دنیای خود و خودشان درک میکردند را در قالب این قصه‌ها منتقل می‌کردن.)

بنابراین شاید، در واقع یک انجماد کوچک افکار(حفظ افکار در قالب داستان). چیزی که می‌خواهم بگویم این است که تعجب نکنید اگر برخی از آنچه در این مقالات می‌خوانید، بازتاب برخی از چیزهایی است که ممکن است در علوم و ادیان و مکاتب فلسفی دیگر شنیده باشید. اساسا این علوم و فلسفه و تفکرات در اصل اساس و ریشه همه آنها در همین قصص باستانی دارد که مردم همه دنیا آن را داشتن و هنوزم دارن

فکر می‌کنید قصه‌های مارول و دی‌سی فرقی با اساطیر باستانی دارن؟ کافی‌ست کمی در موردشون دانش داشته باشید تا ببینید که اساطیر چقدر بین انسان‌ها زنده هستن و انگار که انسان بدون اسطوره زنده نمی‌ماند و معنی ندارد. اسطوره و داستان‌ها چیزی‌ست که انسان را می‌سازد و البته خودش براساس امیال و آرزوها و ترس‌ها و حسرت‌هایی که در زندگی خود دارد چیزهایی را حتی به آن اضافه میکند و یا حذف میکند.

ما این کار را عمدا انجام می دهیم و معمولاً می دانیم که داریم چه کار می کنیم. داریم افکار و امیال و آرزوها و ترس‌ها و حسرت‌های خودمان را در قالب این قصص بازگو می‌کنیم.

چند دلیل وجود دارد که اسطوره‌شناسی موضوعی دشوارتر از برخی از موارد دیگری است که به آن پرداخته‌ایم.

یکی این که بسیاری از اسطوره ها بسیار بسیار قدیمی هستند و اغلب در نسخه های بسیاری وجود دارند. بنابراین وقتی درباره یک اسطوره خاص صحبت می کنیم اگر این افسانه را به شکل دیگری شنیده اید، به این معنا نیست که ما اشتباه کرده ایم، چون که اسطوره پرورده جوامع و افراد و دوران‌های مختلف است.

برای همین مجبوریم گاهی اوقات ما حتی ترکیبی از چندین روایت مختلف از این اسطوره ها را ارائه کنیم. یکی دیگر از مشکلات اسطوره‌شناسی این است که تفسیرهای زیادی در آن وجود دارد. اساسا اسطوره عین فلسفه می‌خواهد دنیا را تفسیر کند و شاید برای همین باشد که افکار فلسفی بسیاری را در آنها می‌توان مشاهده کرد چون اسطوره تفسیر انسان باستان از دنیای خود و خودش براساس افکار و امیال اوست.

آیا اسطوره ها سوابق واقعیت تاریخی هستند؟ افسانه های عمدی؟ راه های درک وقایع غیر قابل درک؟ سوء تفاهم؟ ما در موقعیتی نیستیم که بگوییم. چیزی که علما تمام عمر خود را صرف آن می کنند. همراه با افسانه‌ها، تفاسیر احتمالی را ارائه خواهیم کرد، اما اجازه دهید واضح بگوییم:

اینها تفسیر هستند، نه واقعیت به این معنا که معانی آنها را می توان با وزنه ای از شواهد تأیید کرد.

بیش از صد سال است که درباره اسطوره بحث و نظریه پردازی شده است و بسیاری از اسطوره‌ها را می توان به طرق مختلف خواند و فهمید.

این احتمالاً زمان خوبی است برای اشاره به این که در بسیاری از موارد، مرز بین اسطوره و دین... مبهم است، ما با تعریفی از اسطوره کار می کنیم که به جای حقیقت، بر داستان تمرکز دارد. وقتی کسی اسطوره ها را اساساً به عنوان داستان یا مصنوعات ادبی در نظر می گیرد، به شما امکان می دهد از آنها لذت ببرید و جدا از ارزش آنها به عنوان ساختارهای اعتقاد دینی در مورد آنها فکر کنید.

بنابراین، وقتی داستان‌هایی از کتاب مقدس را به‌عنوان افسانه بازگو می‌کنیم، به طور قطع نمی‌گوییم که آنها درست یا نادرست هستند، فقط داستان‌هایی هستند که مردم به طرق مختلف در طول زمان از آنها استفاده کرده‌اند.

مشکل سوم در بحث درباره اسطوره این است که اکثر اسطوره ها نویسندگان قابل نامگذاری ندارند، یا حتی زمانی که دارند، مانند هومر یا ویرژیل، معلوم می شود که این افراد واقعاً فقط داستان های قدیمی تر را به زبانی جدید بازنویسی می کردند.

اغلب اوقات، ما نمی‌دانیم که چه کسی اسطوره‌ها را به وجود آورده است، یا چگونه، یا چرا، اما خوشبختانه، برای اهداف ما در اینجا، این در واقع خیلی مهم نیست.

اما آخرین مشکلی که باید در مورد آن صحبت کنیم مهم است. و این دشواری یافتن یک تعریف خوب و کاربردی برای کلمه "اسطوره" است. این مشکل است، به خصوص با توجه به روشی که ما از این کلمه در انگلیسی معاصر استفاده می کنیم.

بیشتر اوقات، وقتی می گوییم چیزی "افسانه" است، منظور ما این است که درست نیست. به عنوان مثال، این ایده که شما در حالی که خواب هستید، سالانه هشت عنکبوت را می بلعید، این درست نیست. این یک افسانه است.

از آنجایی که ما از اصطلاح «افسانه» به معنای چیزی استفاده می‌کنیم که درست نیست، می‌توانیم از تعریف «اسطوره» به عنوان داستانی که نادرست است و نباید جدی گرفته شود، کنار بیاییم. اما افسانه‌ها را جدی گرفته‌اند... مسلماً محققان، اما مهم‌تر از آن، نسل‌ها و نسل‌هایی از مردمی که این داستان‌ها را شنیده‌اند و در آن‌ها چیزی ارزش گفتن دوباره پیدا کرده‌اند.

(ایسطوریا در یونانی به معنی چیزی‌ست که ارزش دانستن دارد و تاریخ هم به همین معناست و اساسا برای یونانی‌ها تاریخ و اسطوره فرقی نداشتن مثل باقی تمدن‌ها و مردمان باستانی).

این بدان معنا نیست که مردم اسطوره های خود را زیر سوال نمی برند. فیلسوفان در مورد پوچی اسطوره‌های یونانی تا قرن ششم قبل از میلاد، احتمالاً حتی قبل از آن، می نوشتند. بنابراین، اگر یک اسطوره فقط داستانی نباشد که شخصی ساخته است، یا کلمه ای که ما از آن برای برچسب نادرست چیزی استفاده می کنیم، پس آن چیست؟ اسطوره از کلمه یونانی "mythos" گرفته شده است - که به معنای "کلمه" یا مهمتر از آن "داستان" است.

این بدان معنا نیست که همه اسطوره‌ها یا حتی مهم‌ترین آنها یونانی هستند، اما احتمالاً آن‌هایی هستند که بیشتر با ما برای بینندگان در آمریکا و اروپا آشنا هستند.

بنابراین، ما با گفتن اینکه اسطوره یک داستان است شروع می کنیم، اما نوع خاصی از داستان است که دو ویژگی اصلی دارد: اهمیت و قدرت ماندن. این بدان معنی است که موضوع در مورد چیز مهمی است، چیزی در مورد چگونگی کار کردن جهان، یا اینکه چگونه خود جهان پیش می رود...

چگونه چیزها به وجود آمدند و سپس قدرت باقی می ماند. این‌ها داستان‌هایی هستند که قرن‌ها، گاهی هزاره‌ها باقی مانده‌اند، و این گواهی بر معنای عمیق یا اهمیت کاربردی این داستان‌ها برای مردمی است که آنها را می‌شنوند و می‌گویند.

من قرار نیست دروغ بگم ممکن است یک داستان عامیانه وجود داشته باشد که هر از گاهی وارد آن شود، اما ما در بیشتر موارد از افسانه ها دوری می کنیم. از نظر فولکلورهای سرسخت - و بله، این یک چیز است - اسطوره های درست فقط به آفرینش جهان، یا شاید جهان می پردازند، و بنابراین، همه اسطوره های واقعی مذهبی... یا شبه مذهبی هستند.

نظریه پردازان اساطیر که از زاویه مطالعات دینی به اسطوره ها می پردازند، تمایل دارند که بگویند شخصیت های اصلی اسطوره ها باید خدایان باشند... اما این داستان های قهرمانی را که به نظر من بسیار مهم هستند، کنار گذاشته است، و همچنین، آن ها همان هایی هستند که هیولاهای دریایی دارند، بنابراین ما آن ها را نیز شامل می کنیم. اسطوره هایی نیز وجود دارند که اصلاً هیچ عنصر ماوراء طبیعی را نشان نمی دهند - چیزی که پروفسور رابرت سگال آن را "باور" یا "اعتقاد" می نامد.

اکثر آمریکایی‌ها با داستان "جنس تا ثروت" رویای آمریکایی آشنا هستند. این داستان ها افسانه هستند - نه به این دلیل که واقعی نیستند (گاهی اوقات افراد فقیر با وجود تربیت های سخت، و عمدتاً به دلیل ظرافت و سخت کوشی، ثروتمند و موفق می شوند). آنها اسطوره هستند نه به این دلیل که اهمیت مذهبی دارند، بلکه اسطوره هستند به دلیل قدرت ماندگاری خود...و سرسختی که طرفداران اسطوره آنها را به حقیقت می خوانند. از آنجایی که این نوع داستان ها در تعریف گسترده ما از یک داستان مهم که در آن شخصیت ها شخصیت های اصلی هستند، قرار می گیرند، ما در مورد آنها صحبت خواهیم کرد - اما فقط در قسمت بعدی. در این مرحله، شاید بد نباشد مثالی از نوع داستان هایی که در این مجموعه درباره آنها صحبت خواهیم کرد، بیاوریم.

و برای انجام این کار، من به یونان می روم. پرسفونه دختر الهه حاصل‌خیزی، دمتر، و خدای برتر، زئوس... بود که خواهر و برادر بودند (بعداً به همه چیزهای عجیب و غریب مربوط به زنای با محارم می پردازیم) و نام اصلی او کور بود که می توان آن را به عنوان "دختر" ترجمه کرد.

یک روز، کوره در حال چیدن گل بود که چشم برادر زئوس، هادس را گرفت، که از دنیای زیرین (که به طور گیج کننده ای به آن هادس نیز گفته می شود) برخاست و او را ربود تا او را همسر خود کند... و همچنین احتمالاً به او تجاوز کرده بود.

کور به طور قابل درک ناراحت بود. دمتر خشمگین شده بود و تهدید می کرد که تمام بشریت را از گرسنگی می کشد، بنابراین در نهایت زئوس مجبور شد برود و از برادرش بخواهد که کور را پس بدهد. در برخی نسخه‌های این افسانه، این مشکل برای زئوس بود، زیرا او بدون اینکه به دمتر بگوید، کور را به عنوان همسر به برادرش قول داده بود.

هادس مرد خنگی نبود و قبل از اینکه کوره را رها کند، به او یک میان وعده پیشنهاد داد. به کوره هشدار داده شده بود که هرگز در دنیای اموات چیزی نخورد، اما باید تا آن زمان به شدت گرسنه بوده باشد، و واقعاً منظورم این است که شش دانه انار شیرین چقدر می تواند ضرر داشته باشد؟ خب معلومه خیلی در برخی نسخه ها، او آنها را از روی عمد می خورد زیرا در واقع شوهرش را دوست داشت.

در برخی دیگر، او فریب خورده است. در هر صورت، حتی شش دانه مهم است. کوره باید به ازای هر دانه ای که خورده است از یک ماه شش ماه در عالم اموات بماند و شش ماه دیگر را با والدینش در المپوس بگذراند. در طول شش ماه اقامت در المپوس، دمتر اجازه می داد تا میوه ها و غلات شکوفا شوند.

بقیه وقت ها، دمتر عزادار کور می شد-که نام خود را به پرسفون تغییر داده بود-زمین یخ می زد و هیچ چیز رشد نمی کرد... و به همین دلیل است که زمستان داریم.

بنابراین، این داستانی است که به دلیل قدرت توضیحی آن قابل توجه است. اصطلاح فانتزی برای این یک "روایت علت شناختی" یا داستان منشأ است.

اسطوره پرسفون فصل ها را توضیح می دهد و چرخه کاشت و برداشت را به اعمال جاودانه‌ها(خدایان) مرتبط می کند. برای برخی از اسطوره شناسان، مانند تایلور، این داستان نمونه ای از اسطوره به عنوان علم بدوی است. تایلور و بسیاری از دانشمندان دیگر بین افراد بدوی که از اسطوره ها برای توضیح دنیایی که در آن زندگی می کردند و افراد مدرن که از علم برای این منظور استفاده می کنند استفاده می کردند، تمایز قائل شدند.

برای تایلور، اسطوره و علم واقعاً قابل آشتی نیستند. علم جای اسطوره را گرفته است پس دیگر نیازی به اسطوره نداریم. این یک نظریه بسیار سرسختانه از قرن نوزدهم است که هنوز مانده است.

در حال حاضر نمی‌خواهیم خیلی عمیق به نظریه اسطوره‌ها بپردازیم-- اسطوره‌شناسی به این دلیل که نظریه‌های زیادی برای اسطوره‌شناسی وجود دارد پیچیده‌تر از این حرفاس، و من نمی‌خواهم تعداد زیادی از آنها را در این مقدمه وارد کنم.

وقتی شروع به صحبت در مورد نظریه میکنیم به راحتی در میان کوهی از حرف‌ها گم می‌شویم که بخشی از دلیلی است که ما نظریه را بسیار دوست داریم. و این یکی از دلایلی است که ما هشت خدای سانسکریت داریم که نگهبانان مسیر درست هستند.

اما ما سعی می کنیم شما را با افسانه هایی آشنا کنیم که ممکن است ندانید، از جاهایی که ممکن است کمتر با آنها آشنا باشید. این رویکرد به جای جغرافیایی، تطبیقی ​​و موضوعی خواهد بود. در اینجا چیزی است که ما در حال برنامه ریزی هستیم: اولین موضوعی که به آن خواهیم پرداخت سخت ترین موضوع است: اسطوره های خلقت. بیشتر فرهنگ ها داستانی از چگونگی پیدایش جهان و مردم در آن دارند. ما چند هفته ای را صرف کار با آنها خواهیم کرد.

توجه داشته باشید، افسانه های خلقت اغلب مرموز هستند، زبان می تواند مبهم یا مبهم باشد، بنابراین انتظار کمی سردرگمی و تفسیر زیاد را داشته باشید.. بعد از اینکه دیدیم جهان و گاهی جهان‌ها چگونه خلق شده است، پانتئون ها را بررسی می کنیم: گروه هایی از خدایان که در داستان هایی از فرهنگ های مختلف حضور دارند و نحوه عملکرد آنها در آن فرهنگ ها.

و سپس نگاهی به چگونگی نابودی جهان خواهیم انداخت -- نگاهی به افسانه های سیل و آخرالزمان. اکنون، بدیهی است که این ما را در قلمرو دین قرار می دهد و پتانسیل برای به چالش کشیدن نظام اعتقادی مردم زیاد است. همانطور که قبلاً گفتیم، سعی می کنیم روی داستان ها تمرکز کنیم و سؤالات مربوط به حقیقت و باور را به شما واگذار کنیم.

منبع: What Is Myth?:Crash Course World Mythology #1

اسطوره
۶
۰
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)
«چرا مجبورم میکنی حقیقتی را بگویم که ندانستن‌ش برایت موجب بهترین لذت‌هاست؟بهترین تقدیر آن‌ست که در دسترس شما نیست،یعنی نزادن و نبودن.پس از آن بهترین تقدیر زود مردن است.» ×سیلنوس‌به شاه میداس×
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید