ویرگول
ورودثبت نام
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)«چرا مجبورم میکنی حقیقتی را بگویم که ندانستن‌ش برایت موجب بهترین لذت‌هاست؟بهترین تقدیر آن‌ست که در دسترس شما نیست،یعنی نزادن و نبودن.پس از آن بهترین تقدیر زود مردن است.» ×سیلنوس‌به شاه میداس×
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)
خواندن ۶ دقیقه·۳ ماه پیش

سوفیا(حکمت نورانی پلروما و مادر صانع)(۱۱)

این ترجمه‌ای از مقاله‌ی زیرست:

https://gnosticismexplained.org/sophia/

«تمثیل حکمت الهی» اثر لوکا جوردانو
«تمثیل حکمت الهی» اثر لوکا جوردانو

در غنوصیه، «هبوط» از طریق آدم و حوا رخ نداد - بلکه پیش از خلقت جهان، از طریق اشتباهی که توسط موجودی آسمانی به نام سوفیا (که نامش در یونانی به معنای «حکمت» است [1] ) رخ داد، اتفاق افتاد.

داستان سقوط سوفیا (که بخشی از اسطوره آفرینش عرفانی بود ) در بسیاری از متون عرفانی که در مورد آن بحث می‌کنند، کمی متفاوت روایت می‌شود، اما نسخه‌های مختلف این داستان، همگی اصول مشترکی دارند.

سوفیا یکی از «آئون‌ها» بود - موجودات الهی که از خدای پدر تبار داشتند و تقریباً معادل فرشتگان بودند.(در اصل تجلیاتی از نوراعلی بودند) از میان بسیاری از آئون‌ها، سوفیا آخرین موجودی بود که از جانب خدا برخاست.

سوفیا مانند دیگر ائون‌ها، فرزند یک جفت ائون نر و ماده بود که پیش از او آمده بودند و با برکت پدر به دنیا آمده بودند. سوفیا و بقیه ائون‌ها «پلروما» (به یونانی به معنای «پُری»)، نام گنوسی بهشت، را تشکیل دادند.

سوفیا هم می‌خواست بچه‌دار شود. اما او این کار را به روش اشتباهی انجام داد: او بدون دخالت شریک مرد خود یا تأیید پدر باردار شد. فرزند او «آفریننده(صانع)»(دمیورگ) بود، موجودی بدشکل و ستیزه‌جو که کاملاً برخلاف سایر موجودات آسمانی بود.

سوفیا بلافاصله متوجه اشتباه وحشتناک خود شد و فرزندش را از پلروما بیرون انداخت. خالق هستی که اکنون تنها بود، معتقد بود که تنها موجودی است که تا به حال وجود داشته است و جهان مادی را از جهل، حماقت و بدخواهی خود آفرید و در این مسیر جرقه‌هایی از الوهیت را در درون آدم و حوا به دام انداخت.

به دلیل سقوط و عواقب وخیم آن، سوفیا به موجودی ناقص تبدیل شد. نقص او باعث شد که نتواند در «کمال» کامل پلروما باقی بماند، بنابراین او درست در خارج از پلروما، در قلمرویی بالاتر از پسر بدخواهش قرار گرفت. سوفیا در عذاب توبه کرد و پدر موافقت کرد که پس از بازیابی کمال طبیعی او، او را به پلروما بازگرداند. [ 2]

پیشینه‌های سوفیا در ادبیات یهودی

در ژانر نوشته‌های یهودی («عهد عتیق») که به عنوان «ادبیات حکمت» شناخته می‌شود، حکمت(حُخما در عبری [3] ) شخصیت‌پردازی می‌شد و او مونولوگ‌هایی در توصیف اعمال بزرگ خود و بیان دیدگاه خود نسبت به جهان ارائه می‌داد. از آنجایی که حُخما ، مانند سوفیای یونانی ، اسمی مونث است، حکمت به عنوان یک شخصیت مونث در نظر گرفته می‌شد. به گفته نیکولا دنزی لوئیس، حکمت «اصل زنانه فعال خدا است، همزمان بخشی از خدا اما جدا از خدا نیز هست»، همانطور که در امثال ۸، ایوب ۲۸ و سیراخ ۲۴ آمده است. [4] از این نظر، او بسیار شبیه به ائون‌های گنوسی است که آنها نیز امتداد نیمه‌مستقل خدا هستند. آنها عمل می‌کنند، در حالی که خود خدا به سادگی ... است.

در اینجا نمونه‌ای از یکی از مونولوگ‌های حکمت، کتاب امثال ۸:۲۲-۳۱، آورده شده است:

خداوند مرا در آغاز کار خود،اولین کار از کارهایش در زمان‌های بسیار قدیم، آفرید. در روزگاران بسیار پیش، من در آغاز، پیش از آغاز زمین،قرار داده شدم. هنگامی که هیچ ژرفایی وجود نداشت، من به وجود آمدم، هنگامی که هیچ چشمه پر آبی وجود نداشت. پیش از آنکه کوه‌ها شکل بگیرند، پیش از تپه‌ها، من به وجود آمدم - زمانی که او هنوز زمین و مزارع یا اولین ذرات خاک جهان را نساخته بود. هنگامی که او آسمان‌ها را استوار کرد، من آنجا بودم، هنگامی که او دایره‌ای بر سطح ژرفا کشید، هنگامی که آسمان‌های بالا را محکم کرد، هنگامی که چشمه‌های ژرفا را برقرار کرد، هنگامی که برای دریا حد خود را تعیین کرد، تا آب‌ها از فرمان او تجاوز نکنند، هنگامی که او پایه‌های زمین را مشخص کرد، آنگاه من در کنار او بودم، مانند یک استادکار؛ و من هر روز مایه شادی او بودم، همیشه در حضور او شادی می‌کردم، از جهان مسکونی او شادمان و از نژاد بشر شادمان بودم. [5]

تصویر عرفانی از سوفیا مطمئناً به شدت تحت تأثیر این تصویر یهودی اولیه از حکمت بوده است، چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم از طریق آثار متفکرانی مانند فیلو اسکندرانی، روشنفکر یهودی قرن اول که حکمت را در یک سیستم کیهان‌شناسی عقلانی تجسم بخشید و در پی ترکیب و هماهنگی متون مقدس یهودی با آثار افلاطون بود، که تأثیر مهم دیگری بر عرفانیان و مسیحیان اولیه به طور کلی داشت. [6]

سوفیا و مسیحیان غیرغنوصی

برخی متون از مکتب عرفانی والنتینیایی ، داستان سقوط سوفیا را به سرنوشت مسیحیان غیرغنوصی مرتبط می‌کنند - یعنی مسیحیانی که از فضیلت اولیه مسیحی ایمان برخوردارند اما از بینش عرفانی والاتر گنوسیس(غنوص) ، که ریشه کلمه عرفان است، برخوردار نیستند.(عرفان در عربی دقیقا معنی گنوسیس را می‌دهد.)

برای این والنتینیان‌ها، کسانی که دارای عرفان هستند پس از مرگشان به پلروما صعود می‌کنند تا از «کمال» کامل آن بهره‌مند شوند. مسیحیانی که عرفان ندارند همچنان نجات خواهند یافت، اما باید مدتی را در مکانی که سوفیا پس از سقوطش در آن قرار گرفت، بگذرانند تا مانند او بتوانند به پیشرفت در کمال ادامه دهند تا زمانی که شایسته ورود به پلروما شوند. [7] می‌توان گفت که قلمرو سوفیا از این نظر بسیار شبیه برزخ است.

وجود نوعی اتاق انتظار آسمانی سوفیا، این والنتینیان‌ها را قادر می‌ساخت تا کیک خود را داشته باشند و آن را نیز بخورند: تا امتیاز ویژه‌ای را که به باور آنها از طریق عرفان به آنها اعطا شده بود، حفظ کنند، در عین حال بتوانند به سایر مسیحیان اطمینان دهند که آنها نیز در نهایت نجات خواهند یافت. این مطمئناً یک دیدگاه اجتماعی سودمند بود، زیرا والنتینیان‌ها را در درون طیف وسیع‌تر مسیحیت قرار می‌داد، نه جدا از آن.

نتیجه‌گیری

چرا گنوستیک‌ها حکمت الهی را به عنوان موجود آسمانی مسئول هبوط معرفی کردند؟ آیا این برای موجودی به نام حکمت به طرز ناامیدکننده‌ای دور از شخصیت نیست؟ از این گذشته، اگر «حکمت» می‌تواند اشتباه کند، چگونه می‌تواند واقعاً حکمت باشد؟ ایرنائوس، ملحدشناس(نویسنده ردیه علیه فرق انحرافی) قرن دوم ، منتقد سرسخت گنوستیک‌ها، دقیقاً همین استدلال را مطرح کرد و نتیجه گرفت که روایت گنوستیک‌ها از هبوط به طرز شرم‌آوری نامنسجم است. [8]

به نظر من، ایرنائوس، در عزم خود برای محکوم کردن گنوسی‌ها، نکته اصلی داستان را از دست داده است. به احتمال زیاد، برای گنوسی‌ها، سقوط سوفیا مربوط به تلاش عقل انسان برای خردمند شدن به تنهایی و بدون بینشی است که از جانب لطف الهی به او داده شده است. اگر انسان متفکر به حال خود رها شود، ناگزیر گمراه خواهد شد، زیرا اندیشه او فاقد «کمال» الهی است و بنابراین به طرز اسفناکی ناقص است. این خرد، خردِ سقوط کرده است، نه خرد حقیقی. این امر ناگزیر فجایع غیرضروری را برای متفکر و دیگران ایجاد می‌کند، همانطور که عمل مستقل سوفیا منجر به تبعید او از بهشت ​​و ایجاد جهانی به طرز وحشتناکی معیوب شد.

از این دیدگاه، راه حل، کسب معرفت (گنوسیس)، هدف اصلی عرفان، است. گنوسی که نجات یافته و به جامعه عرفانی(پلروما) پیوسته است، بدین ترتیب خود را در همان جایگاه سوفیای نجات یافته می‌یابد: دارنده و حتی تجسم حکمت حقیقی.

References:

[1] Lewis, Nicola Denzey. 2013. Introduction to “Gnosticism:” Ancient Voices, Christian Worlds. Oxford University Press. p. 194-197.

[2] Turner, John D., and Marvin Meyer. 2008. “The Secret Book of John.” In The Nag Hammadi Scriptures. Edited by Marvin Meyer. HarperOne. p. 103-132.

[3] Lewis, Nicola Denzey. 2013. Introduction to “Gnosticism:” Ancient Voices, Christian Worlds. Oxford University Press. p. 194-197.

[4] Ibid. p. 126.

[5] Proverbs 8:22-31, NRSV. https://www.biblegateway.com/passage/?search=proverbs+8%3A22-31&version=NRSV Accessed on 1-31-2020.

[6] Brakke, David. 2010. The Gnostics: Myth, Ritual, and Diversity in Early Christianity. Harvard University Press. p. 60.

[7] Thomassen, Einar. 2008. “The Valentinian School of Gnostic Thought.” In The Nag Hammadi Scriptures. Edited by Marvin Meyer. HarperOne. p. 794.

[8] Ehrman, Bart. 2003. Lost Christianities: The Battles for Scripture and the Faiths We Never Knew. Oxford University Press. p. 189-190.

۱. تمامی حقوق محفوظ است.

حکمت
۰
۰
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)
«چرا مجبورم میکنی حقیقتی را بگویم که ندانستن‌ش برایت موجب بهترین لذت‌هاست؟بهترین تقدیر آن‌ست که در دسترس شما نیست،یعنی نزادن و نبودن.پس از آن بهترین تقدیر زود مردن است.» ×سیلنوس‌به شاه میداس×
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید