ویرگول
ورودثبت نام
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)«چرا مجبورم میکنی حقیقتی را بگویم که ندانستن‌ش برایت موجب بهترین لذت‌هاست؟بهترین تقدیر آن‌ست که در دسترس شما نیست،یعنی نزادن و نبودن.پس از آن بهترین تقدیر زود مردن است.» ×سیلنوس‌به شاه میداس×
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)
خواندن ۹ دقیقه·۵ ماه پیش

شکاف بین شما و واقعیت

چرا مغز شما 2 ساعت در روز شما را کور می‌کند؟

دنیایی که می‌بینی واقعی نیست. شما در لحظه‌ای که اکنون درک می‌کنید زندگی نمی‌کنید، و همه چیز آنطور که به نظر می‌رسد نیست. معلوم می‌شود که مغز شما واقعیت درک‌شده‌تان را در لحظه می‌سازد و خاطراتتان را تغییر می‌دهد. او در یک بازه زمانی کاملاً متفاوت زندگی می‌کند و داستانی از جهان برایتان تعریف می‌کند که واقعی به نظر می‌رسد.

چه اتفاقی دارد می‌افتد و چه کسی واقعاً زندگی شما را اداره می‌کند؟

— شاید منبع اصلی اطلاعات ما در مورد جهان باشد. اما در واقعیت ما آنقدرها هم نمی‌بینیم. فقط بخش کوچکی از میدان دید با وضوح بالا قابل مشاهده است، در حالی که بقیه مانند مه است. ما آن را حس نمی‌کنیم زیرا مغز با استفاده از یک ترفند هوشمندانه تصویر را صاف می‌کند. در هر ثانیه، چشمان شما ۳ تا ۴ حرکت سریع (ساکاد) انجام می‌دهند که ۵۰ میلی‌ثانیه طول می‌کشد و تمرکز را از یک نقطه به نقطه دیگر تغییر می‌دهد.

آنها محیط را اسکن می‌کنند و مجموعه‌ای از تصاویر واضح تولید می‌کنند که مغز شما به طور یکپارچه آنها را به هم می‌چسباند. در طول یک جهش ناگهانی، مغز شما بینایی شما را خاموش می‌کند تا اشیاء را خیلی تار نبینید. این یعنی شما هر روز حدود ۲ ساعت کاملاً نابینا هستید. اگر دقیقاً همان چیزی را که چشمانتان می‌دید، می‌دیدید، چیزی شبیه به این می‌شد: در عوض، مغز شما آن شکاف‌ها را با بهترین حدس‌های شما در مورد آنچه در طول دوره تاریکی مطلق اتفاق افتاده است، پر می‌کند. اما این همه ماجرا نیست. در واقع، شما زمان را متفاوت از آنچه واقعاً می‌گذرد، تجربه می‌کنید.

وقتی شیر را در یک فنجان قهوه هم می‌زنید چه اتفاقی می‌افتد؟ وقتی قاشق به فنجان برخورد می‌کند، نور از آن منعکس می‌شود و در عرض ۱.۳ نانوثانیه به چشمان شما می‌رسد. فنجان می‌لرزد و موج ضربه‌ای از مولکول‌های هوا ایجاد می‌کند که در عرض ۱.۲ میلی‌ثانیه به گوش‌های شما می‌رسد. گرما توسط رشته‌های عصبی در انگشتان ثبت می‌شود که در عرض ۵۰ میلی‌ثانیه سیگنالی را به مغز می‌فرستند. مغز سه سیگنال کاملاً متفاوت را در زمان‌های مختلف پردازش می‌کند. با این حال، شما آنها را جداگانه تجربه نمی‌کنید، بلکه به عنوان یک لحظه‌ی یکپارچه و پیوسته آنها را تجربه می‌کنید. مغز برای پردازش اطلاعات استراحت می‌کند و سپس واقعیت را خلق می‌کند - لحظه حال که وجود ندارد. آنچه شما به عنوان «اکنون» تجربه می‌کنید، نسخه‌ی ویرایش‌شده‌ی خاصی از گذشته است. شما جهان را تنها ۰.۳ تا ۰.۵ ثانیه پس از وقوع رویدادها، آگاهانه درک می‌کنید. اما این نیز کاملاً درست نیست. مغز شما زمان و مکان را بسیار بیشتر و به طور قابل توجهی ویرایش می‌کند و بدون هیچ کنترل آگاهانه‌ای از جانب شما تصمیم می‌گیرد. تو در گذشته زندگی می‌کنی... نه، در آینده! نه، در آینده‌ای خیالی! زمان حال شما، که همین الان تجربه می‌کنید، به یک معنا، آینده است.

تصور کنید که شما یک استاد تنیس روی میز هستید. در پینگ پنگ حرفه‌ای، توپ با سرعت ۲۵ متر بر ثانیه پرواز می‌کند. این خیلی سریع است، پس بیایید زمان را کند کنیم. نور از توپ تا چشم شما در عرض نانوثانیه حرکت می‌کند. و در عرض ۱۰۰ میلی‌ثانیه به تکانه‌های الکتریکی تبدیل می‌شود که به مغز می‌رسند و مغز آنها را پردازش می‌کند. در این مدت، توپ ۲.۵ متر در هوا - به اندازه طول کل میز - حرکت خواهد کرد. اگر مغزتان گذشته را به شما نشان دهد، مثلاً اینکه توپ ۱۰۰ میلی‌ثانیه پیش کجا بوده، شما زمانی برای واکنش نخواهید داشت.

بنابراین مغز تا زمانی که اطلاعات را پردازش می‌کنید از موقعیت، سرعت و جهت خود برای محاسبه‌ی اینکه در آینده به کجا خواهد رسید استفاده می‌کند. و سپس یک نسخه خیالی از آن خلق می‌کند. بنابراین شما یک حال خیالی می‌بینید: یک توپ خیالی که واقعاً اینجا نیست. اما لازم نیست فقط توپ را ببینید، بلکه برای اینکه با تمام توان آن را شکست دهید. اگر همین الان دستت را تکان بدهی، خیلی چیزها را از دست خواهی داد - همه چیز خیلی سریع اتفاق می‌افتد. بنابراین حتی قبل از اینکه توپ به راکت حریف شما برخورد کند، مغز شما بر اساس موقعیت بازیکن مقابل و تجربه شما از بازی، شروع به پیش‌بینی محل برخورد توپ پس از ضربه می‌کند. اما از آنجایی که نمی‌تواند کاملاً مطمئن باشد، چندین واکنش مختلف را آماده می‌کند. شاید توپ اینجا باشد، یا اینجا، یا حتی اینجا. برای آماده بودن برای همه سناریوها، مغز دستورات از پیش برنامه‌ریزی شده را به عضلات مورد نیاز برای ضربه زدن به چپ، راست یا بالای سر ارسال می‌کند. آنها باید آماده باشند تا هر یک از آنها را با اولین سیگنال انجام دهند. در این مدت کوتاه، چندین نسخه خیالی از تو وجود دارد، به همان اندازه در مغز شما واقعی است. سپس، وقتی حریف می‌خواهد ضربه‌ای بزند، مغز محتمل‌ترین سناریوی آینده را در نظر می‌گیرد. تمام «شبح‌های» بالقوه به جز یکی حذف می‌شوند. ضمیر ناخودآگاه شما همیشه توسط کسی که برنده شده اشغال شده است. دستور انجام حرکت انتخاب شده قبل از اینکه توپ به سمت شما پرواز کند، به عضلات داده می‌شود. اصلاً متوجه آن نمی‌شوی.

- وقتی متوجه می‌شوید که توپ به سمت شما می‌آید و تصمیم می‌گیرید که چگونه به بهترین شکل به آن ضربه بزنید، بدن شما از قبل ضربه را منعکس می‌کند. در واقع، مغز از قبل تمام تصمیمات را گرفته است. وجود آگاهانه شما چیزی بیش از یک آینده خیالی نیست، پیش‌بینی‌ای مبتنی بر اطلاعاتی که مغز در کسری از ثانیه پیش دریافت کرده است. این نه تنها در مورد ورزش‌های شدید مانند اهم، پینگ پنگ، بلکه در مورد پیاده‌روی نیز صادق است. پیاده‌روی سفری در زمان است. بعد از بازی به خانه می‌روید. شما فکر می‌کنید مسیر خودتان را انتخاب می‌کنید و به شرایط واکنش نشان می‌دهید. و مغز شما به طور موازی در سه مرحله زمانی عمل می‌کند. این سیستم سیگنال‌های حسی گذشته را پردازش می‌کند، موقعیت فعلی بدن را محاسبه و آینده را پیش‌بینی می‌کند. زیرا راه رفتن یک فرآیند پیچیده است. حتی قبل از اینکه سیگنال تماس پا با زمین به مغز برسد، مغز از قبل به پای دیگر دستور داده بود که قدم بعدی را بردارد و الگوی حرکت عضلات را برای دو قدم بعدی محاسبه کرده بود. اما اگر اتفاق واقعاً مهمی رخ دهد چه؟

روی پوست موز پا می‌گذارید و لیز می‌خورید.معلومه که مغزت برای این کار آماده‌ست. تا الان گفته‌ایم که «مغز» شما برای شما تصمیم می‌گیرد، اما این کاملاً درست نیست. شما یک مرکز کنترل واحد ندارید که کل تصویر جهان در آن جمع شده باشد. در واقع، قسمت‌های مختلف بدن در زمان‌های مختلف، عوامل مختلفی را دنبال می‌کنند. نخاع معمولاً قبل از مغز از همه چیز آگاه است. و حتی بخش‌های مختلف مغز، یک رویداد مشابه را با سرعت‌های مختلف پردازش می‌کنند و تصمیمات مستقلی می‌گیرند. وقتی پای شما پوست موز را لمس می‌کند، ژیروسکوپ داخل گوش‌هایتان تغییر ناگهانی موقعیت بدن شما در فضا را ثبت می‌کند. این دستگاه داده‌ها را به ساقه مغز و نخاع ارسال می‌کند، که مسئول موقعیت‌های «باید سریع عمل کرد» هستند.

آنها فوراً مکانیسم‌های واکنش اضطراری را فعال می‌کنند و سیگنال‌هایی را به گروه‌های مختلف عضلانی ارسال می‌کنند. در عرض ۲۰۰ میلی‌ثانیه، سناریوهای عملی از پیش برنامه‌ریزی‌شده فعال می‌شوند تا از افتادن شما جلوگیری کنند. دست‌ها به جلو کشیده می‌شوند، پای دیگر برای تحمل وزن منقبض می‌شود و عضلات مرکزی بدن برای بازیابی تعادل منقبض می‌شوند. در عرض ۱۰۰ میلی‌ثانیه، وقتی متوجه می‌شوید که لیز خورده‌اید، بدن شما قبلاً با مشکل مقابله کرده است. و تازه داره برات روشن میشه. بنابراین، ما دریافتیم که مغز دائماً واقعیت پیرامون را پیش‌بینی می‌کند، در مورد آنچه باید انجام دهد تصمیم می‌گیرد و سپس «ویرایش نهایی» را به شما نشان می‌دهد.

آیا دوست دارید خودتان مسئول همه این موارد باشید؟

اما مغز فقط دنیای بیرون را پیش‌بینی نمی‌کند. در حال حاضر او چیزی بسیار پیچیده‌تر را پیش‌بینی می‌کند - شما. آیا تو فقط زاده‌ی تخیل مغزت هستی؟ چرا دنیا را این‌طور می‌بینی و نه جور دیگری؟ احساس گرسنگی، سطح انرژی و به خصوص احساسات شما - اینها فقط واکنش‌های عینی به وضعیت شما نیستند، بلکه پیش‌بینی‌هایی هستند. پیش‌بینی‌های مغز در مورد آنچه به زودی به آن نیاز خواهید داشت یا آنچه باید برای آن آماده باشید. احتمالاً شما عادت دارید که تقریباً همزمان غذا بخورید و بخوابید - و با نزدیک شدن به آن، مغز هورمون‌هایی را آزاد می‌کند تا شما را آماده کند. پیشگویی خودکامبخش. شما گرسنه یا خسته هستید چون مغزتان فکر می‌کند وقتش رسیده است. این شگفت‌انگیزترین نکته در مورد نحوه‌ی عملکرد احساسات است. آنها فقط واکنش به دنیای بیرون نیستند، بلکه انتظارات هستند. وقتی به مهمانی می‌روید، مغز شما منتظر تجربه خودِ آن رویداد در واقعیت نمی‌ماند. او تجربه مهمانی‌های گذشته را تحلیل می‌کند و انتظارات از مهمانی پیش رو را:

آیا در آنجا دوستان صمیمی‌ای خواهید داشت که با آنها احساس راحتی می‌کنید، یا گروهی از غریبه‌ها هستند که با آنها راحت نیستید؟ شاید مغز شما مهمانی‌ای را به خاطر آورده که در آن احساس اضطراب می‌کردید، و نمی‌توانید آن اتفاق را از سرتان بیرون کنید. گاهی اوقات این امر فوق‌العاده مخرب است: اگر مغز اضطراب را پیش‌بینی کند، ضربان قلب، سطح هورمون‌ها و تنش عضلانی شما را حتی قبل از اینکه به آنجا برسید، افزایش می‌دهد. این بدن را برای استرس آماده می‌کند، و شما واقعاً شروع به احساس اضطراب می‌کنید.

این پیش‌بینی مغز را تأیید می‌کند و برای آینده به خاطر سپرده می‌شود.

حالا احساس می‌کنی یه عروسک خیمه‌شب‌بازی بی‌عرضه هستی که مجبوری اختراعات مغزت رو تجربه کنی؟ خوشبختانه، اوضاع کاملاً این‌طور نیست. ظاهراً بیشتر تصمیمات در طول روز بدون دخالت خودآگاه شما گرفته می‌شود. اما این به هیچ وجه نقطه قوت او نیست. مغز و سیستم‌های مختلف بدن تصمیمات زیادی می‌گیرند، اما بیشتر شبیه پیشخدمت‌هایی هستند که تمام کارهای کثیف را انجام می‌دهند. ممکن است رانندگی نکنید، اما هنوز هم انتخاب می‌کنید که کجا بروید. اما هوشیاری شما در برنامه‌ریزی بلندمدت و تفکر انتزاعی بهتر است. این قصه‌گو است که می‌گوید-داستان زندگی شما برای مغزتان و برای خودتان - هر جا که این نهادهای به هم پیوسته گرد هم می‌آیند. شما تصویر کلی را می‌بینید، چیزی که پیشگوی درونی شما قادر به درک کامل آن نیست. شما کسی هستید که می‌توانید پیش‌بینی‌ها را تغییر دهید و پیش‌بینی‌های جدیدی را در سیستم بنویسید. گاهی اوقات شما و مغزتان در مورد آنچه درست است اختلاف نظر دارید - اما در نهایت، شما کسی هستید که داستان خود را در این دنیا می‌نویسید. آنقدر باورپذیر که آن را به عنوان واقعیت مطلق درک می‌کنید. و خوشبختانه، خودآگاه شما در لذت بردن از بستنی، تماشای ویدیوهای جذاب در اینترنت و تفکر زیاد در مورد گونه‌های پوکمون مهارت دارد.

مغزاختلاف نظرداستان زندگیواقعیت
۰
۰
ἐρώτησις(Erotesis)
ἐρώτησις(Erotesis)
«چرا مجبورم میکنی حقیقتی را بگویم که ندانستن‌ش برایت موجب بهترین لذت‌هاست؟بهترین تقدیر آن‌ست که در دسترس شما نیست،یعنی نزادن و نبودن.پس از آن بهترین تقدیر زود مردن است.» ×سیلنوس‌به شاه میداس×
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید