es.noon
es.noon
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

شبح سرگردان (داستان دوم_قسمت 2)

اما شبح دست بردار نبود!
دنبال ان ها به زیر شیروانی رفت.
اما عمه استیسی و خاله ماری و کری اصلا متوجه نبودند که این شبح داره دنبالشون میاد. زیر شیروانی کوچک بود اما یک تخت داشت و یک میز و که رویش سماوری کوچک بود.
عمه استیسی روی تخت دراز کشید. خاله ماری داشت با عمه حرف میزد. کری هم رفت تا چایی دم کند که یهو شبح امد و کری پای کری را کشید و از نردبون پایین رفت. کری همینطور جییییییییغ میزد.
ان ها به طبقه اخر رسیدند. عمه استیسی کم کم خوابش برد اما با صدای جیغ کری از خواب پرید.
عمه و خاله به سمت نردبان رفتند و به طبقه پایین یعنی اخر رسیدند.
اما نه خبری از شبح بود نه خبری از کری. انها تمام خانه را گشتند اما کری را ندیدند که ندیدند. از خانه بیرون رفتند تا اینکه دیدند................

پایان این قسمت
به نظرتون کری کجاست؟
به نظرتون چی شده؟
به نظرتون شبح با کری چه کرده؟
توی کامنتا بگید به نظرتون چی میشه
برای قسمت بعد 4 لایک و 3 کامنت

:)
:)


...LOADING
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید