اسحاق رحمت نیا
اسحاق رحمت نیا
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

علوم انسانی،موجود و مطلوب

بسم اللّه الرحمن الرحیم

حقیر دانشجو معلمی در ترم 8،تحصیل کرده ای در ایام کرونا و درس نخوانده ای بیش نیست.هم چنین علوم انسانی ایران،خارج،قدیم و حوزه علمیه را آن طور که می بایست جامع برای اظهار نظر مطلوب پیش رو هم مطالعه نکرده است و خود متن هم آن میزان از دقت آرمانی من را ندارد.تصویری که در ادامه از علوم انسانی موجود مطرح می شود بر اساس آن بخش کوچکی است که اینجانب با آن برخورد داشته ام.

علوم انسانی موجود:

بخش اعظمی از علوم انسانی که ما با آن برخورد کردیم : 1_غیر دقیق 2_ترجمه ای و نتیجتا غیر کاربردی است.

1_غیر دقیق

غیر دقیق که میگویم یعنی چه؟یعنی نویسنده ابتدای کتاب عنوان نکرده کتاب در پاسخ به چه سوالی نوشته شده است؟ این فصل چه؟ این فصل،این بخش به چه سوالی می‌خواهد پاسخ بدهد؟ارتباط این بند با پاراگراف قبلی چیست؟روش حل مسئله اش چگونه است؟ اصلا مسئله چیست؟ آیا خطاست اگر بگوییم در واقع نویسنده مطالب ذهنش را که دارای ارتباط نسبتا نزدیک با عنوان هستند در کتاب گردآوری می‌کند؟

موضوعی را مطرح میکنم برای رساندن معنای دقت در علوم انسانی مد نظرم. انسان موجودی اجتماعی است. به نظر شما این جمله صحیح است یا غلط؟






ابتدا باید مشخص کرد منظور ما از واژه ی انسان دقیقا چیست؟ منظور از اجتماعی بودن دقیقا چیست؟ درست است که همه ی شما فارسی می‌دانید و معنای کلمات انسان و اجتماعی را می‌دانید اما عزیزان دانستن شما دقیق نیست و یک تصویر کلی است.

هر انسانی در هر زمانی در هر سنی با هر ویژگی مد نظر ما هست یا یک انسان خاص از لحاظ زمان،نژاد،رنگ پوست،گروه خونی،قوم و هزار هزار متغییر دیگر. در این مسئله کدام انسان منظور شده است؟

و رکن دوم اجتماعی بودن چه شکل است؟دقیقا چطور؟ اجتماعی بودن چگونه است؟چه معانی را شامل می‌شود که اگر این معانی را در مواردی مشاهده کردیم بتوانیم بگوییم اینان اجتماعی هستند سپس صحیح چیست و غلط چیست؟

آنگاه که معنای دقیق انسان،اجتماعی و صحیح و غلط را مشخص کردیم میتوانیم حکم کنیم که این مواردی که مشاهده کردیم ویژگی ها رفتار های الف،ب،پ را از خود بروز میدهند و این رفتار ها به معنای اجتماعی بودن هستند پس این انسان ها در این مقطع زمانی اجتماعی بودند.

2_ترجمه‌ای

مشکل ترجمه چیست؟اگر ترجمه را دقیق تعریف کنیم یعنی دقیق بشناسیم مشکل دار بودن یا نبودنش در معنایش نهفته است.

برای شناخت ترجمه باید زبان و نحوه ی شکل گیری زبان را بشناسیم:

زبان: مجموعه ای از اصوات که به صورت قرار دادی برای اشاره به معنایی استفاده می شوند.

نحوه‌ی شکل گیری زبان:در حالت اول فرض کنید شما در حال راه رفتن در جنگل هستید.برای اولین بار خرسی را می‌بینید.چه معانی را حس میکنید؟رنگ قهوه ای او،اندازه اش،اجزای بدنش مانند دندان و مو،اعمالی که انجام می دهد و...

به قبیله ی خود بازمی‌گردید.آنها هم تا اکنون خرس را ندیده اند.هزار بار هم بگویید موجودی دیده اید به نام خرس حرف شما را متوجه نمی‌شوند.یک راه فهماندن رابطه‌ی بین کلمه‌ی نو و معنایی که به تازگی فهم شده برای دیگران تجربه‌ی مشترک است یعنی بروید خود خرس را نشان‌شان بدهید و بگویید خرس این است.

راه دیگر تعریف یا شرح معنای نو است.یعنی شرح بدهید یا خرس را تعریف کنید.این معنای نو که خرس صدایش می زنیم شامل معانی مانند مو،دندان،بزرگی،دست و پا و چنگال و... است.این معانی قدیم را که از آنها برای تعریف معنای نو استفاده کردیم از قبل می شناسیم.

در ترجمه دقیقا داریم چه کاری انجام میدهیم؟در کتب علمی،یک بنده خدایی معانی نویی را کشف کرده است مثل همان خرس که معنایی نو بود.این معانی نویی که کشف شده اند ، بعضا بسیار پیچیده تر از معانی محسوسی مانند خرس هستند.

در ترجمه‌ی نامطلوب،مترجم می‌آید کلمه‌ای موجود در زبان خودش برای کلمه‌ی نو انتخاب میکند که به بخشی از معنای نو اشاره می کند.مثلا برای اشاره به معنای خرس از واژه‌ی راکن بزرگ استفاده میکند. چنین ترجمه‌ای معنا را سر می برد.معنا را ناقص انتقال میدهد.

حقیر با شرح موافق است.یعنی مترجم بیاید در جریان کشف و فهم معنای نو قرار بگیرد و این معنای نو را نه با یک کلمه‌ی نزدیک به معنای اصلی بلکه با تعریف به مخاطب بشناسد.

علوم انسانی مطلوب:

دقت ممکن در علوم انسانی :

حقیر دوست دارد تلاش کند تا علوم انسانی را مسائلش را به گونه ای دقیق تعریف کند که عقل بتواند بینشان حکم کند همانطور که میتواند واضح و دقیق بین مسائل ریاضی حکم کند.هر چند اینکه ممکن است علوم انسانی را تا حد ریاضی دقیق کرد نمی‌دانم اما مطمئنم می‌توان آن را از لحاظ دقت به وضع بهتری رساند.

برای مثال مسئله ای را در نظر بگیرید:چگونه مردم شهر الف را بدین سمت سوق بدهیم که میوه‌ی بیشتری بخورند؟

حالت 100 در 100 دقیق و ریاضی وار چیست؟اینکه 100 در 100 ویژگی های میوه و مردم شهر الف و عوامل دیگری که در مسئله دخیل هستند را بشناسیم و اما خب این کار از لحاظ هزینه (زمان و....) غیر ممکن است.با استدلال هایی به میزان محدود تری از ویژگی ها اکتفا میکنیم و راه حل را صادر می‌کنیم.

حالت غیر دقیقش چگونه است؟اینکه فرد بیاید به ذهنیاتش که منبع مشخص و معتبری ندارد برای پاسخ به چیستی مردم تکیه کند.مردم را مانند خودش و اطرافیانش فرض کند،بر اساس آن راه حل بدهد و یا از راه حلی در کشور دیگری استفاده کند بدون اینکه بررسی کند آیا ویژگی خاصی در آن مردم وجود داشت که باعث موفقیت شد و این ویژگی در اینجا هم وجود دارد یا خیر.

درست است که در مواردی نمی‌توان به دقت ریاضی وار دست پیدا کرد هرچند ذات مسئله آن دقت را برای راه حل قطعی می‌طلبد (مانند شناسایی 100 در 100 ویژگی های مردم).تاکید می‌کنم،ذات مسئله آن دقت 100 در 100 را نیاز دارد.حدس حقیر بر این است که محقق اگر آگاه به دقتی که ذات مسئله می طلبد باشد کیفیت بهتری در پژوهش خود خواهد داشت.در مورد فلسفه و منطق صراحتا سواد کافی را ندارم و فقط حدس می‌زنم میزان دقتی که می‌توان در این علوم رسید نزدیک به دقت ریاضی است.شاید هم همان.

در علوم انسانی گنگ،علوم انسانی که مسئله‌ش دقیق تعریف نشده،طرفین مسئله دقیق مشخص نیستند و هدف کتبش دقیق بیان نشده اوضاع به چه می ماند؟ بازی شطرنجی را تصور کنید: تعداد مهره های شما و حریف مشخص نیست،مشخصات مهره های شما مشخص نیست که L وار حرکت می‌کنند یا مورب(دقیق تعریف نشده است) و نحوه‌ی پیروزی هم مشخص نشده است(هدف تعریف نشده است) در چنین بازی اصلا پیروزی(حل مسئله) وجود ندارد که شما بخواهید موفق شوید یا شکست بخورید.

فرد ابتدا باید مسئله را مطرح کند و سپس عوامل موثر دخیل در مسئله را شناسایی و تعریف کند تا بتواند راه حل صادر کند.نمونه مسئله‌ی شطرنج زیر را در نظر بگیرید.فرض کنید شما بازیکن با مهره های سفید هستید.چرا می‌دانید اگر مهره‌ی فیل را به خانه‌ی e5 ببرید پیروز می‌شوید؟ زیرا هدف بازی کیش و مات(مسئله)،ویژگی های مهره ها که چگونه حرکت می‌کنند(عوامل موثر در مسئله) دقیق تعریف شده اند.

وگرنه بدون دقت و تعریف دقیق مانند مثال شطرنج بالا اصلا بازی نمی تواند شکل بگیرد.نویسنده ای اگر کتابی می نویسد برای مثال با عنوان اصول تعلیم و تربیت باید مشخص کند سوال و مسئله اش چیست؟ مجموعه سخنانی که در مورد تعلیم و تربیت زده شده اند؟ خب که چه؟

چطور به این نتیجه رسیده ایم که اطلاع دانشجو معلم از این سخنان فایده دارد؟ کسی آزمایشی را انجام داده؟ یا دقیقا چگونه از این سخنان می‌توان استفاده کرد؟ حدس بر این است که پاسخ دادن به سوالاتی مانند سوالات بالا کاربرد کتاب را افزایش خواهد داد.

ترسیم دقیق همه‌ی معانی:

حدس بر این است که می‌توان ارتباط همه‌ی معانی با یکدیگر را ترسیم کرد.بدین شکل که یک رابطه‌ی تقدم و تاخری ما بینشان بر قرار است.مثل پاراگراف زیر:

معنای شماره 1 را فهم کردیم بر اساس آن به معنای 2 می‌رسیم و در ادامه معانی دیگر را بر اساس معانی قبلی کشف می‌کنیم.اگر این چنین باشد می‌توان همه‌ی کتب نظام علوم انسانی را بر اساس تقدم و تاخر جمله هایی که به اثباتشان می پردازند شماره گذاری و ترتیب بندی کرد.در این کتاب و آن کتاب به اثبات این جمله و آن پرداخته شده است و کتاب سوم بر اساس دو جمله ای که در کتب اول اثبات شده اند به پیش می رود و معنای نوی دیگری را به دست می آورد.

در چنین نظام علمی،نویسنده ای اگر بخواهد کتابی بنویسد ، معنای نویی را با استفاده از معانی قبلی کشف شده و اثبات شده به دست آورده و برای تک تک جملاتی که در کتابش استفاده می‌کند کتب دیگری برای اثبات این جملات به کاربرده شده وجود دارد.

در واقع نویسنده می‌تواند جایگاه کتاب نوی خودش را درون سیستم معنایی که شکل گرفته است مشخص کند که این کتاب چه نتایجی را به دست آورده و مبتنی بر چه معانی قدیمی می باشد.این گونه نظام علوم انسانی می‌تواند کاربردی باشد.

علوم انسانیآموزش و پرورشتعلیم و تربیتعلمدانشجو معلم
معلمی و علوم انسانی،آنچه در مورد این دو یاد میگیرم را مینویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید