خب دیگه ما هم اومدیم تو مسابقه جناب دست انداز،خب آقابریم؟آماده؟آقا راننده بزن بریم...
به نام خدا سلام،من اسی هستم و حالا اینجا چی کار میکنم(با پاشنه با چرخیده و انگشت اشاره خود را به سمت رو به رو میگیرد)اومدم تا به شما بایا رو معرفی کنم!شوخی لوسی بود میدونم اما اگه نمیگفتمش غم باد میکردم و فاتحه!
خب من توی ویرگول اومدم تا بنویسم،خب قبلا هم مینوشتم اما دلم میخواست تا نظر آدمای بیشتری رو بدونم و البته از تشویق های دیگران لذت ببرم!(دست را در بنابین دو چشمش گذاشته و تمسخر های پدرش را بیاد می آورد)و خب اینکه توی این دنیا چیکار میکنم رو.... بزارین اینطوری شروع کنم که من تا چند وقت پیش هیچ هدفی نداشتم سر درگم،گیج و نادان طور تا اینکه یه اتفاقی افتاد!(منتظر عشق عاشقی نباشین خبری از این جور چیزا نیست!)داشتم میفرمودم،یه انیمیشن تلنگری به من وارد کرد که پدر و مادر بعد این همه سال نتونستن بهم وارد کنن،اون انیمیشن روح بود!و خب من فهمیدم شاید جرقه من شیمی یا نوشتن باشه اما هدف یه چیز دیگه است!والا ترین هدف ممکن به نظر من که خداوند مارو برای اون آفریده،زندگی کردن!زندهایم اما زندگی نمیکنیم!دنبال یه چیزیم اما نمیدونیم با خوبی کردن،با مهربونی و از اینجور کارای خسته کننده اما حال خوب کن(سلطان پارادوکس خاورمیانه!)میتونیم به اون چیزا هم برسیم یعنی یه هدف جامع و کلی باعث رسیدن به هدفا دیگه میشه(این بخش رو از دینی یازدهم تجربی اسکی رفتم!)؛حالا این همه حرف زدم و با این پرانتز ها تمرکز همه رو از متن اصلی پروندم تا یکم نمک قضیه زیاد کنم ولی اینا باعث شد که اون حرف اصلی فراموش بشه!
به نام خدا سلام،من اسی ام و اینجام تا عشق بورزم و از جهان خدا لذت ببرم،اینجام تا به بقیه کمک کنم و حال خوب بدست بیارم و اون رو با بقیه شریک بشم و حال بد بقیه رو خوب کنم،من اینجام تا زندگی کنم.
امضا:اسی که اسماعیل نیست!
پ.ن:پاراگراف آخر رو با یه موسیقی ملایم و خفن تصور کنین و یه فیلم زیبا از یه سخره بالا دریا که مرغای دریایی در حال پروازن و صدا من شیه این گوینده های پادکستای انرژی مثبت تصور کنین!