ابراهیم اسکافی
ابراهیم اسکافی
خواندن ۱۱ دقیقه·۲ سال پیش

هفت گزاره درباره جریانات دانشجویی


با گرامیداشت یاد دانشجویانی که در ۱۶ آذرماه ۳۲ در دانشگاه تهران قربانی استبداد حاکم شدند و با امید به اینکه روزی نهادهای قدرت بر سر عقل آمده بازوهای خود را از دانشگاه بیرون بکشند و اجازه بدهند دانشگاه نفس بکشد و بستری برای پیشرفت و گفتگوی آزاد فراهم نماید، با نگاهی به فعالیت‌های تشکل‌ها و گروه‌های دانشجویی هفت گزاره‌ را برای تأمل بیشتر در خصوص کارکرد و نحوهٔ مدیریت دانشگاه پیشنهاد می‌کنم.

۱- «مهم‌ترین کارکرد دانشگاه فراهم نمودن بستر لازم برای گفتگویی عاری از سلطه است.» اگرچه در برخی از سخنان انقلابیون ۵۷، فضای دانشگاه به‌گونه‌ای تصویر می‌شد که آزادی بیان مطلق قرار است حاکم شود و تفکرات مختلف غیردینی هم کرسی خواهند داشت، اما انقلاب فرهنگی و تشکیلات خلاف قانون اساسیِ «شورای عالی انقلاب فرهنگی» چیزی از آزادی بیان در دانشگاه باقی نگذاشت. نکتهٔ تناقض‌آمیز این است که مسئولان این نهاد دائماً شعار گفتگو و آزاداندیشی هم سر می‌دهند، حال آنکه نخستین گام برای آزادی و استقلال دانشگاه، انحلال همین شورا و بازگشت به قانون اساسی است.

۲- «اولین گام برای برداشتن موانع توسعه در کشور حساسیت‌زدایی امنیتی و سیاسی از نهاد دانشگاه است». در نظام‌های مختلف سیاسی در ایران و در دوره‌های مختلف هر زمان که فضای سیاسی دچار فرازونشیب و التهاب و بحران شده است، دانشگاه قربانی شده است، به عبارتی هم مرغ عزا بوده است و هم عروسی. درحالی‌که در بسیاری از تحولات نقش مهم و پیشرو نداشته است مورد تهاجم قرار گرفته است: بزرگ‌ترین صدمه را دانشگاه پس از انقلاب از انقلاب فرهنگی دید و مدتی رسماً تعطیل شد بعدها  در سال‌های ۷۸، ۸۸ و غیره توسط نیروهای تندرو مورد تهاجم وحشیانه قرار گرفت و البته در اعتراضات اخیر شمار انبوهی از دانشجویان بازداشت شدند. ازآنجاکه معمولاً مسببان این فجایع مشخص نشده‌اند می‌توان نتیجه گرفت که آنها از کجا فرمان گرفتند. درصورتی‌که نظام سیاسی اراده‌ای برای گشایش امور و باز کردن باب گفتگو دارد اوّلین گام آن است که نگاه امنیتی خود را از دانشگاه بردارد و امور دانشگاه را به خود دانشگاهیان واگذار نماید.

۳- «تشکل‌زدگی آفت محیط دانشگاهی است.» تشکل‌ها پس از دوره‌های گوناگون امنیتی‌سازی دانشگاه دیگر معنای اولیهٔ خود را هم از دست داده‌اند. عملاً تشکل دیگر معنایی ندارد چون باید برای هر فعالیتی مجوز بگیرند و در نهایت نیز تا سال‌ها بعد بابت فعالیت‌های قانونی خودشان باید پاسخگوی نیروهای امنیتی گوناگون در دولت‌های مختلف باشند، درحالی‌‌که خود این نیروها به هیچ نهادی پاسخگو نیستند. در ابتدا تشکل رسمی به این معنا بود که اجازه دارد به صلاحدید خودش هر فعالیتی بکند و تا اوایل دههٔ هشتاد نیز چنین بود، اما حالا هم در انتخابات داخلی مدیریت دانشگاه منصوب حکومت مداخله می‌کند و هم در برگزاری کوچک‌ترین برنامه.

۴- «الگوی مدرن فعالیت دانشگاهی، توزیع امکانات بر مبنای تعداد متقاضی است.» در برخی از دانشگاه‌های غربی با توجه به امکانات اینترنت و شبکه، شیوهٔ استفاده از امکانات دانشگاه بدین‌صورت است که اماکن مختلف در معرض تمام دانشجویان قرار می‌گیرد و آنها به‌صورت جمعی یا فردی درخواست استفاده از مکان خاص در تاریخ خاص را می‌دهند و به‌طور خودکار بر اساس اولویت زمانی و جمعیت متقاضی، این امکانات واگذار می‌شود. تنها تشکل رسمی دانشگاه یک «اتحادیه دانشجویی» است که تمام دانشجویان حق عضویت در آن را دارند و هم می‌تواند متولی برگزاری برنامه‌های دانشگاه باشد و هم نمایندهٔ آنان در کمیتهٔ انضباطی و امور صنفی. ایجاد چنین شرایطی مستلزم حساسیت‌زدایی از دانشگاه است که فعلاً چشم‌اندازی ندارد. اما قطعاً باعث صرفه‌جویی در بودجه نهادهای مختلف در دانشگاه و وقت و انرژی مدیران دانشگاهی می‌شود، مدیرانی که عموماً به‌جز رشتهٔ تخصصی خود در سایر امور اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تفاوتی با مردم عادی ندارند.

۵- «دانشجویان و دانشگاهیان تنها گروه ذی‌نفع در بحث نحوهٔ مدیریت دانشگاه هستند.» مهم‌ترین موضوعی که همواره مورد غفلت جریانات دانشگاهی قرار گرفته و اتفاقاً باید به آن حساس باشند نحوهٔ مدیریت دانشگاه است، بهترین شیوه این است که این کار از طریق گفتگوهای سه‌جانبه میان نمایندگان دانشجویان، اساتید و کارکنان و بدون مداخلهٔ دولت صورت بگیرد. هیچ گروه دیگری تا این حد در موضوع دانشگاه ذی‌نفع و محق و مطلع نیست. تحمیل ارادهٔ مقامات سیاسی و استقرار نهادهای خارج از دانشگاه (بسیج دانشجویی و اساتید، دفاتر نمایندگی رهبری، تشکل‌های جعلی وابسته نیروهای امنیتی، جهاد دانشگاهی، ...) برای کنترل دانشگاه، عملاً نهاد دانشگاه را تبدیل به پادگان و حتی در مواردی خوفناک‌تر از آن نموده‌ است. امروزه دانشجویان کارهایی را که در فاصلهٔ اندکی بیرون از حصارهای دانشگاه می‌توانند به‌راحتی انجام دهند در دانشگاه مجاز نیستند و اگر این کار را بکنند (مثلاً نادیده گرفتن تفکیک‌های جنسیتی که هیچ‌گونه مبنای قانونی، دینی و عرفی ندارد) موضوع به بحرانی ملی تبدیل می‌شود. حال آنکه باید شرایط برعکس شود، یعنی حرف‌ها و کارهایی را که بخش‌هایی از جامعه پذیرش آن را ندارند باید در دانشگاه آزاد باشد.

۶- «جریان‌های دانشجویی باید سودای رهبری سیاسی و فکری جامعه را کنار بگذارند و فعالیت خود را معطوف به مسائل صنفی و مدیریت دانشگاه کنند.» اقتضای سنی قاطبهٔ دانشجویان عموماً دو محدودیت را بر آنها تحمیل می‌کند. وابستگی معمول اقتصادی و معیشتی آنها به خانواده و عدم اشتغال، مانع از درک مشکلات رایج اقتصادی عموم مردم به‌ویژه فرودستان می‌شود. از طرف دیگر برای تسلط و آگاهی از جوانب گوناگون حکمرانی و سیاست چه در سطح داخلی و چه در سطح روابط بین‌الملل، فرصت و تجربهٔ کافی برای مطالعه و غور کردن نداشته‌اند. تجربیات فعالیت‌های دانشجویی پس از انقلاب (اشغال سفارت، انقلاب فرهنگی، استقبال از حملات آمریکا در منطقه، تأیید سیاست‌زدایی حاکم با نفی تمام گروه‌های سیاسی موجود، ...) در زمانی که اثرگذار بوده‌اند و در حقیقت بخش‌هایی از حاکمیت هم از آنها بهره‌برداری کرده‌اند، متأسفانه نشان داده است که خسارات جبران‌ناپذیری بر منافع ملی و توسعهٔ سیاسی وارد نموده‌اند.

۷- «دانشجویان مستعد هیجان‌زدگی و تعصبات کور و نابردباری هستند.» شور جوانی موجب می‌شود که دانشجویان استعداد شیفتگی و هواداری پرشور را از اشخاص و جریان‌های سیاسی و فکری داشته باشند. ایجاد گروه‌های همگون دانشجویی بیش از هرچیزی مستعد تشدید این هیجانات و بدفهمی‌ها است. روشنفکران و مبلغان کلان‌روایت‌ها (کمونیسم، سرمایه‌داری، توسعه‌گرایی، ملی‌گرایی، قوم‌گرایی، بنیادگرایی مذهبی، جهان‌وطنی ...) به‌ویژه در دوران جنگ سرد مطالب برانگیزانندهٔ بسیاری را برای تحت‌تأثیر قرار دادن مخاطبان تولید کرده‌اند و از هر فرصتی برای تبلیغ خود استفاده می‌کنند. گرایش دانشجویان به سمت این روایت‌ها بیش از هرچیز وابسته به اولین مواجههٔ آنها با اینگونه مطالب است.

برتراند راسل گفته بود اگر شما در مواجهه با افکار مخالف عصبانی می‌شوید به‌احتمال زیاد نشانه آن است که برای دفاع از دیدگاه خود دلایل کافی ندارید. به‌همین سیاق امروزه در عصر شبکه‌های اجتماعی می‌توان گفت اگر در شبکه‌های اجتماعی وسوسه می‌شوید که سایر سیاستمداران و دیدگاه‌های مخالف را بی‌شرف و خائن خطاب کنید با بررسی بیشتر احتمالاً به ضعف مواضع خود پی خواهید برد. برای پرهیز از تشدید تعصبات و نامداراگری در محافل دانشجویی شاید رجوع به منابع دست‌اول و توجه به دیدگاه‌های مخالف بتواند مؤثر باشد. برای تشدید هیجانات و تعصبات، شور جوانی کفایت می‌کند، اما دموکراتیک بودن و مداراجو شدن نیاز به تمرین دارد، در حقیقت امری اکتسابی است که باید آموخت و چه جایی بهتر از دانشگاه.

-

با گرامیداشت یاد دانشجویانی که در ۱۶ آذرماه ۳۲ در دانشگاه تهران قربانی استبداد حاکم شدند و با امید به اینکه روزی نهادهای قدرت بر سر عقل آمده بازوهای خود را از دانشگاه بیرون بکشند و اجازه بدهند دانشگاه نفس بکشد و بستری برای پیشرفت و گفتگوی آزاد فراهم نماید، با نگاهی به فعالیت‌های تشکل‌ها و گروه‌های دانشجویی هفت گزاره‌ را برای تأمل بیشتر در خصوص کارکرد و نحوهٔ مدیریت دانشگاه پیشنهاد می‌کنم.

۱- «مهم‌ترین کارکرد دانشگاه فراهم نمودن بستر لازم برای گفتگویی عاری از سلطه است.» اگرچه در برخی از سخنان انقلابیون ۵۷، فضای دانشگاه به‌گونه‌ای تصویر می‌شد که آزادی بیان مطلق قرار است حاکم شود و تفکرات مختلف غیردینی هم کرسی خواهند داشت، اما انقلاب فرهنگی و تشکیلات خلاف قانون اساسیِ «شورای عالی انقلاب فرهنگی» چیزی از آزادی بیان در دانشگاه باقی نگذاشت. نکتهٔ تناقض‌آمیز این است که مسئولان این نهاد دائماً شعار گفتگو و آزاداندیشی هم سر می‌دهند، حال آنکه نخستین گام برای آزادی و استقلال دانشگاه، انحلال همین شورا و بازگشت به قانون اساسی است.

۲- «اولین گام برای برداشتن موانع توسعه در کشور حساسیت‌زدایی امنیتی و سیاسی از نهاد دانشگاه است». در نظام‌های مختلف سیاسی در ایران و در دوره‌های مختلف هر زمان که فضای سیاسی دچار فرازونشیب و التهاب و بحران شده است، دانشگاه قربانی شده است، به عبارتی هم مرغ عزا بوده است و هم عروسی. درحالی‌که در بسیاری از تحولات نقش مهم و پیشرو نداشته است مورد تهاجم قرار گرفته است: بزرگ‌ترین صدمه را دانشگاه پس از انقلاب از انقلاب فرهنگی دید و مدتی رسماً تعطیل شد بعدها در سال‌های ۷۸، ۸۸ و غیره توسط نیروهای تندرو مورد تهاجم وحشیانه قرار گرفت و البته در اعتراضات اخیر شمار انبوهی از دانشجویان بازداشت شدند. ازآنجاکه معمولاً مسببان این فجایع مشخص نشده‌اند می‌توان نتیجه گرفت که آنها از کجا فرمان گرفتند. درصورتی‌که نظام سیاسی اراده‌ای برای گشایش امور و باز کردن باب گفتگو دارد اوّلین گام آن است که نگاه امنیتی خود را از دانشگاه بردارد و امور دانشگاه را به خود دانشگاهیان واگذار نماید.

۳- «تشکل‌زدگی آفت محیط دانشگاهی است.» تشکل‌ها پس از دوره‌های گوناگون امنیتی‌سازی دانشگاه دیگر معنای اولیهٔ خود را هم از دست داده‌اند. عملاً تشکل دیگر معنایی ندارد چون باید برای هر فعالیتی مجوز بگیرند و در نهایت نیز تا سال‌ها بعد بابت فعالیت‌های قانونی خودشان باید پاسخگوی نیروهای امنیتی گوناگون در دولت‌های مختلف باشند، درحالی‌‌که خود این نیروها به هیچ نهادی پاسخگو نیستند. در ابتدا تشکل رسمی به این معنا بود که اجازه دارد به صلاحدید خودش هر فعالیتی بکند و تا اوایل دههٔ هشتاد نیز چنین بود، اما حالا هم در انتخابات داخلی مدیریت دانشگاه منصوب حکومت مداخله می‌کند و هم در برگزاری کوچک‌ترین برنامه.

۴- «الگوی مدرن فعالیت دانشگاهی، توزیع امکانات بر مبنای تعداد متقاضی است.» در برخی از دانشگاه‌های غربی با توجه به امکانات اینترنت و شبکه، شیوهٔ استفاده از امکانات دانشگاه بدین‌صورت است که اماکن مختلف در معرض تمام دانشجویان قرار می‌گیرد و آنها به‌صورت جمعی یا فردی درخواست استفاده از مکان خاص در تاریخ خاص را می‌دهند و به‌طور خودکار بر اساس اولویت زمانی و جمعیت متقاضی، این امکانات واگذار می‌شود. تنها تشکل رسمی دانشگاه یک «اتحادیه دانشجویی» است که تمام دانشجویان حق عضویت در آن را دارند و هم می‌تواند متولی برگزاری برنامه‌های دانشگاه باشد و هم نمایندهٔ آنان در کمیتهٔ انضباطی و امور صنفی. ایجاد چنین شرایطی مستلزم حساسیت‌زدایی از دانشگاه است که فعلاً چشم‌اندازی ندارد. اما قطعاً باعث صرفه‌جویی در بودجه نهادهای مختلف در دانشگاه و وقت و انرژی مدیران دانشگاهی می‌شود، مدیرانی که عموماً به‌جز رشتهٔ تخصصی خود در سایر امور اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تفاوتی با مردم عادی ندارند.

۵- «دانشجویان و دانشگاهیان تنها گروه ذی‌نفع در بحث نحوهٔ مدیریت دانشگاه هستند.» مهم‌ترین موضوعی که همواره مورد غفلت جریانات دانشگاهی قرار گرفته و اتفاقاً باید به آن حساس باشند نحوهٔ مدیریت دانشگاه است، بهترین شیوه این است که این کار از طریق گفتگوهای سه‌جانبه میان نمایندگان دانشجویان، اساتید و کارکنان و بدون مداخلهٔ دولت صورت بگیرد. هیچ گروه دیگری تا این حد در موضوع دانشگاه ذی‌نفع و محق و مطلع نیست. تحمیل ارادهٔ مقامات سیاسی و استقرار نهادهای خارج از دانشگاه (بسیج دانشجویی و اساتید، دفاتر نمایندگی رهبری، تشکل‌های جعلی وابسته نیروهای امنیتی، جهاد دانشگاهی، ...) برای کنترل دانشگاه، عملاً نهاد دانشگاه را تبدیل به پادگان و حتی در مواردی خوفناک‌تر از آن نموده‌ است. امروزه دانشجویان کارهایی را که در فاصلهٔ اندکی بیرون از حصارهای دانشگاه می‌توانند به‌راحتی انجام دهند در دانشگاه مجاز نیستند و اگر این کار را بکنند (مثلاً نادیده گرفتن تفکیک‌های جنسیتی که هیچ‌گونه مبنای قانونی، دینی و عرفی ندارد) موضوع به بحرانی ملی تبدیل می‌شود. حال آنکه باید شرایط برعکس شود، یعنی حرف‌ها و کارهایی را که بخش‌هایی از جامعه پذیرش آن را ندارند باید در دانشگاه آزاد باشد.

۶- «جریان‌های دانشجویی باید سودای رهبری سیاسی و فکری جامعه را کنار بگذارند و فعالیت خود را معطوف به مسائل صنفی و مدیریت دانشگاه کنند.» اقتضای سنی قاطبهٔ دانشجویان عموماً دو محدودیت را بر آنها تحمیل می‌کند. وابستگی معمول اقتصادی و معیشتی آنها به خانواده و عدم اشتغال، مانع از درک مشکلات رایج اقتصادی عموم مردم به‌ویژه فرودستان می‌شود. از طرف دیگر برای تسلط و آگاهی از جوانب گوناگون حکمرانی و سیاست چه در سطح داخلی و چه در سطح روابط بین‌الملل، فرصت و تجربهٔ کافی برای مطالعه و غور کردن نداشته‌اند. تجربیات فعالیت‌های دانشجویی پس از انقلاب (اشغال سفارت، انقلاب فرهنگی، استقبال از حملات آمریکا در منطقه، تأیید سیاست‌زدایی حاکم با نفی تمام گروه‌های سیاسی موجود، ...) در زمانی که اثرگذار بوده‌اند و در حقیقت بخش‌هایی از حاکمیت هم از آنها بهره‌برداری کرده‌اند، متأسفانه نشان داده است که خسارات جبران‌ناپذیری بر منافع ملی و توسعهٔ سیاسی وارد نموده‌اند.

۷- «دانشجویان مستعد هیجان‌زدگی و تعصبات کور و نابردباری هستند.» شور جوانی موجب می‌شود که دانشجویان استعداد شیفتگی و هواداری پرشور را از اشخاص و جریان‌های سیاسی و فکری داشته باشند. ایجاد گروه‌های همگون دانشجویی بیش از هرچیزی مستعد تشدید این هیجانات و بدفهمی‌ها است. روشنفکران و مبلغان کلان‌روایت‌ها (کمونیسم، سرمایه‌داری، توسعه‌گرایی، ملی‌گرایی، قوم‌گرایی، بنیادگرایی مذهی، جهان‌وطنی ...) به‌ویژه در دوران جنگ سرد مطالب برانگیزانندهٔ بسیاری را برای تحت‌تأثیر قرار دادن مخاطبان تولید کرده‌اند و از هر فرصتی برای تبلیغ خود استفاده می‌کنند. گرایش دانشجویان به سمت این روایت‌ها بیش از هرچیز وابسته به اولین مواجههٔ آنها با اینگونه مطالب است.

برتراند راسل گفته بود اگر شما در مواجهه با افکار مخالف عصبانی می‌شوید به‌احتمال زیاد نشانه آن است که برای دفاع از دیدگاه خود دلایل کافی ندارید. به‌همین سیاق امروزه در عصر شبکه‌های اجتماعی می‌توان گفت اگر در شبکه‌های اجتماعی وسوسه می‌شوید که سایر سیاستمداران و دیدگاه‌های مخالف را بی‌شرف و خائن خطاب کنید با بررسی بیشتر احتمالاً به ضعف مواضع خود پی خواهید برد. برای پرهیز از تشدید تعصبات و نامداراگری در محافل دانشجویی شاید رجوع به منابع دست‌اول و توجه به دیدگاه‌های مخالف بتواند مؤثر باشد. برای تشدید هیجانات و تعصبات، شور جوانی کفایت می‌کند، اما دموکراتیک بودن و مداراجو شدن نیاز به تمرین دارد، در حقیقت امری اکتسابی است که باید آموخت.










آزادی بیانشبکه‌های اجتماعیقانون اساسیدانشگاهدانشجویی
مترجم و روزنامه‌نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید