از همون دورهی دانشجویی خرده کاری کردهام، درواقع الان که بر میگردم به گذشته میبینم انواع و اقسام فعالیتهای اجتماعی خیریه، کارگروهی و ... رو انجام دادهام. حتی کارها یا راههای احمقانه پول درآوردن :) هر کدام از اونها اگر آورده مالی خاصی نداشت، به قول دوست؛ تجربه داشته. و انصاف داشته باشم این تجربهها حداقل این دو سه سال کار فریلنسری تونسته کمکم کنه. بگذریم. بحث به درازا میکشد. هرموقع لازم بشه حتما سری به این گذشته میزنیم.
بعد ازدفاع ارشد، سریع وارد یکی از شرکتهای خوب و در حال رشد محل زندگی شدم. یک استارتاپ کوچک که الان تبدیل به یک هولدینگ بزرگ شده و چندین استارتاپ رو خریده. اونجا قرار بود کمک مدیر باشم در طراحی وب اپلیکیشن بزرگی که در حال تولیدش هستند. فشار کاری زیاد، مسیر و رفت و آمد حداقل دو ساعته در روز و ... بعد از یک سال و نیم کار دیگه چیزی از تاب و توان برام باقی نگذاشته بود. مامان مریض بود و رسیدگی کارهای خونه هم بود. بعدترها حتی پدر هم مریض شد و کارهای درمانشون نیاز به پیوستگی و مراقبت تمام مدت داشت. البته که خود هم با این همه فشار و تنش دچار افسردگی شدید و مشکلات جسمی زیاد شده ام.
روزی که میرفتم برم استعفامو بدهم توی تاکسی گریهام گرفتهبود. احساس ضعیف بودن میکردم. اینکه نمیتونم روی پای خودم مستقل بایستم و مچاله شدهبودم توی خودم. اما واقعا خونه به من نیاز داشت. خودم هم به خودم نیاز داشتم. باید زنده میموندم اول تا بعد بتونم ادامه بدهم.
و بله آدم زنده میمونه. البته که من این زنده موندن رو مدیون خیلیها هستم. زنده موندم و یه مسیر عجیب و غریب تازه شروع شد. حالا تو این مسیر جدید هرروز ضمن تلاش برای زنده موندن، باید کار کنم و نذارم متوقف بشم. سخته و کم میارم. اما یبار سقوط تا ته ته دره، باعث میشه که حواست باشه دیگه هربار میری پایین زودتر از قبل برگردی تو مسیر. بله عزیز دل؛ جاده بسیار لغزنده است. خطر ریزش کوه، سقوط به دره وجود دارد. پیش بینی آب و هوا؛ تا اطلاع ثانوی مه آلود، همراه با طوفانهای جوی...
ادامه دارد....