محمدرضا گلزار ازدواج کرد. با شنیدن این خبر، یاد نوجوانان کلیپی افتادم که سال پیش منتشر شد و چند دختر نوجوان در مقابل آقای گزارشگر نشسته بودند و او از آنها سؤال کرد، دنیا بدون آقا رضا چه جوری است؟ هر یک از دختران نوجوان به نوبت، دنیای بدون آقا رضای گلزار را تصور کردند و از تصور آن به گریه افتاده بودند، آنها میخواستند خودشان نباشند و هرگز آن روز را نبینند. ازدواج گلزار همانند مرگ او در دنیای این دختران نوجوان بود. او زنی را برگزیده بود و حالا در دنیای خیال نیز این دختران نوجوان او را از دست داده بودند. آه و ناله آنها بلند شده بود. تلفن اورژانس برای شنیدن صدای نگران والدین و حال بد نوجوانها از قبل بیشتر به صدا درآمده بود. عکسهایی در شبکههای اجتماعی از دختران به زیر سرم رفته، منتشر شد و تصمیمهایی که گفتند برای خودکشی در این روز گرفته شده. اینها همه حاکی از یک انفجار خبری در میان نوجوانان بود؛ نوجوانی دنیا عجیبی است که در آن نوجوانان کارهای عجیب و غریبی میکنند. سلبریتیها در دنیای نوجوانان حکم بت را دارند و هر دو گروه برای ادامه زندگی به هم نیاز دارند. نوجوانی دوران بحرانهاست، بحران هویت، شناخت خود و جهان. ثبات در رفتار و کلام او جایی ندارد. اهل افراط و تفریط میشود. به طور مثال در یک خانواده مذهبی شدیدترین حالات را امتحان و به معرض نمایش میگذارد، یک دختر مذهبی با حجاب چادر و پوشیه یا به طور کلی منکر حجاب میشود که احتمالاً هر کدام را برگزیند با واکنشهای تندی از سوی والدینش مواجه خواهد شد.
هودسون نویسنده کتاب «عمارتهای سبز» دوران کودکی آرامی را در دهکدهای در آرژانتین گذراند. در این دوران بیشتر در آغوش طبیعت به سر میبرد تا آنکه به آن فکر کند ولی همان طور که در خود زندگینامهاش مینویسد لحظهای فرارسید که احساس کرد دوران چنین زندگیای به پایان رسیده است.
«پانزده ساله شدم آن روز در واقع خاطرهانگیزترین روز زندگیام بود، چون آن روز به خودم فکر کردم. افکارم غریب و ناخوشایند بود - با خود میگفتم که هستم؟ چرا هستم؟ چه میخواهم؟ سرنوشتم چه خواهد شد؟ اولین بار بود که اینگونه سؤالات از ذهنم میگذشت و حیران مانده بودم. گویی که تازه به هوش آمده باشم. اصلاً شک دارم قبل از آن کاملاً به هوش بودم.» (دبلیو اچ هودسون ۱۹۱۸؛ به نقل از کانجر، ۱۹۷۹، ص ۹.)
تأملات هودسون در خودش نشان میدهد که یکی از تکالیف اصلی نوجوانان یافتن پاسخی عملی به این سؤال است که من کیستم؟ هر چند این سؤال قرنها است که ذهن بشر را به خود مشغول داشته و موضوع اشعار، داستانها و خود زندگینامههای بیشماری بوده است. همچنین در این چند دهه اخیر است که به طور منظم مرکز توجه مطالعات روانشناسی قرار گرفته است. اریک اریکسون روانشناس و روانکاو اولین کسی بود که در نوشتههایش به این مسأله پرداخت. به عقیده وی، برای آنکه نوجوانان بتوانند از احساس امنیت دوران کودکی که زاده وابستگی به دیگران است رها شوند باید تا حدودی بدانند که هستند، به کجا میروند و چه امکاناتی برای رسیدن به هدف دارند. (اریکسون ۱۹۶۸؛ واترمن، ۱۹۸۴)
نوجوانان و بزرگسالانی که احساس هویت فردی در آنان قوی است، خود را افرادی مجزا و متمایز از دیگران میدانند. کلمه فرد وقتی که مترادف با کلمه شخص به کار میرود، نشانگر نیازی است همگانی به درک خود بهعنوان کسی که باوجود داشتن چیزهای مشترک با دیگران از آنها جدا است. نیاز به ثبات رأی و حسن یکپارچگی نیز ارتباط نزدیکی با آن نیاز همگانی به درک خود دارد.
چرا نوجوانان این طور رفتار میکنند، برای فرار از ملال، رنج و خشمی که جسم و ذهنشان را احاطه کرده است. برای فرار از جهان آشفته حسرتها و نگرانیها و اینکه به هر روشی خودشان را به لحظه خوش حالشان پرتاب کنند. نوجوان در پی یافتن هویت به هر چیزی چنگ میزند و اولین تجربههای جدا شدن از خانواده را مزه مزه میکنند. برای این امر لازم است در گروه همسالان حضور پیدا کند و تأیید آنها را داشته باشد. برای شور زندگی، چشیدن طعم آدرنالین و ترشح دوپامین بیشتر، عشق ورزی از راه دور به افراد مشهور را گزینه خوبی میداند. با وجود پلتفرمهای مختلف و رسانههای اجتماعی، از هر لحظه زندگی سلبریتی محبوبش آگاه میشود. در جمع هواداران ابراز احساسات میکند، بدون اینکه احساس سرخوردگی یا شرمی نسبت به این کار داشته باشد. آنها در جمع هواداران مراقب یکدیگر هستند. به جمعشان و یکدیگر احساس تعلق دارند. جمعی که به واسطه شبکههای اجتماعی آنلاین در یک بیزمانی و بیمکانی کنار یکدیگر حضور دارند و خانواده جدیدی را با هم میسازند. بیشتر از خانواده زیستیشان کنار هم، احساس راحتی میکنند. این مسأله بحران هویت و هواداری در تمام جهان میان نوجوانان پررنگ است. در کرهجنوبی به این هواداران آرمی میگویند، به معنی ارتش و به فرد یا گروه مشهور آیدل که به فارسی بت نیز ترجمه میشود. آیدل مخصوص فرهنگ شرق خصوصاً کرهجنوبی است. آرمیها به نوعی مشغول پرستش آیدل خود هستند. آیدل ممکن است فرد یا گروهی باشد. این رویکرد هواداری در شرق میل به پرستش را در کنه وجود انسان به یادم آورد. ما در تمام طول تاریخ انسان همواره در پی پرستش موجودی برتر از خودمان بودیم. خدایان کوه المپ، فرشتگان، اساطیر، بتهای گلی ساخته دست خودمان و امروزه انسانهایی از طبقه اجتماعی بالاتر و با ثروت فراوان که هرگز یارای رسیدن هیچ کس یا نوجوانی از قشر متوسط یا پایینتر را به آن طبقه نیست. این آیدلها از سوی شرکتهای مختلف انتخاب و تربیت میشوند. آنها از هر نظر بینقصاند و برای دوران پر از نقص و بحرانی نوجوانی رؤیای مناسبی هستند؛ دورانی که نوجوان هر روز شاهد یک تغییر جسمی یا شناختی در خودش است و برای فرار از این افسردگی و خشم باید به یک موجود برتر و کامل از هر نظر دلبسته شود و هواداری آن را کند تا از این دوران بیثباتی گذر کند. این نوع هواداریها در میان تمام نوجوانان جهان طبیعی است و آنچه آن را غیرطبیعی میکند، مقابله و مداخله بیجای والدین است که آن را به یک مسأله آسیبزا تبدیل میکند. بدین ترتیب نوجوان خود را از دست رفته میبیند چون نوجوانی خودش را فراموش کرده است. در این موارد وقتی متوجه تغییر آرایش و پوشش نوجوان شدید، نشان از این دارد که هوادار یک سلبریتی یا ایدل شده و بهتر است از او بخواهید آن فرد یا چیزی را که هوادارش شده به شما معرفی کند. خود را آماده شنیدن کنید و بیشتر گوش دهید. توجه کنید که نوجوان با عضویت در گروههای هواداری عزت نفسش را بالا میبرد و مهارتهای ارتباطی، اجتماعی و توانایی اقتاع افراد در او رشد مییابد. والدین با دید همهجانبه و کل نگر خود میتوانند به کارکردهای هواداری و افزایش توانایی نوجوانشان توجه داشته باشند و بهعنوان یک والد حمایتگر، مراقب نشانههای هواداری در نوجوان باشند. همچنین روابط و نمادها را پیگیری کنند و اگر متوجه آسیبی از گروه مورد هواداری در نوجوان شدند، با توجه به رابطههای عمیقی که از قبل با فرزندشان ساخته بودند، گروه یا افراد جدیدی را به او معرفی کنند. همچنین سبد رسانهای و فرهنگی نوجوانشان را گسترش دهند و تا حد امکان مقابله کلامی نداشته باشند و با گفتوگو او را به سمت شرایط سالم روانی پیش ببرند. عوامل متعددی در ایجاد یک هواداری ناسالم و آسیبرسان به نوجوان وجود دارد که نیاز به بررسی دوران کودکی و عزت نفس نوجوان با کمک مشاور کاربلد دارد. پس همه چیز را به گردن رسانه و سلبریتی و آیدل نیندازید. صبور و همراه باشید تا از دوران گذار و بحرانی نوجوانی عبور کنند، توانایی خود تنظیمی و خودکنترلی را پیدا کنند و بتوانند زمان رسیدن به لذتها و کامیابیها را به تأخیر اندازند و از روی عقل درباره آینده، شغل و رفتارشان تصمیم بگیرند. پیشنهاد دارم شماره ۲۴ مجله ترجمان (پروندهای درباره بیتی اس و موج کرهای) و شماره ۲۶ همان مجله ترجمان (پروندهای درباره نوجوانی) را بخوانید و با نوجوانی در عصر حاضر آشنا شوید که قطعاً نوجوانی خودتان را فراموش کردهاید.
این یادداشت در تاریخ 1 تیر 1402 در ضمیمه ایران جمعه روزنامه ایران منتشر شده است.