کتاب «استیو جابز غلط کرد با تو» اولین کتاب از مجموعه «تجربه محیط کار» نشر اطراف بود که در نوروز 1400 خواندم. کتاب روایت شخصی صادقانهی خانم نویسنده است از کار در محیط کسب و کارهای نو. دهه 90 را میتوانیم دهه ظهور و بروز و شکوفایی شرکتهای فناور ایرانی با نام استارتآپ بنامیم. همیشه از محیطهای کاری استارتآپی با عنوان محیطهای شاد و رنگارنگ و خلاق تعریف میکنند و کار در این شرکتها را ضامن رشد، پیشرفت و بروز خلاقیتهای کارمندان و اقتصاد میدادند. در این جوی که نسبت به کار کردن در محیطهای دولتی شدت گرفته است و همه جوانان در پی این هستند که در یک زیرزمینی با رفقا یا در اتاق دلگیر خوابگاه دست به تاسیس یک شرکت بزنند و با روشهای کاری غیرمعمول و خلاقانه به سرعت پولدار شوند و پیشرفت کنند. نوشتن از این حبابهای استارتآپی و بیان واقعیتهای موجود در این محیطهای کاری غیربومی بسیار نیاز جامعه شاغل و کارمندی در کشور است. روایتهای شخصی ما از محیطهایی که در آن کار میکنیم به شناخت نواقص کاری و دیدن معایب آنها کمک زیادی خواهد کرد. خوشحالم از اینکه نویسنده این جسارت را به خرج داد و از تجربه کار در اکوسیستم استارتآپی به عنوان یک کارمند تولید محتوا با قلمی روان و زبانی طنز نوشت. برایمان نوشت از ظاهر شیکی که اکوسیستم دارد و گاهی دیوارها از رنگ طوسی به رنگهای زنده و شاد تبدیل شده ولی روند کاری و نگاه از بالا به پایین مدیران به کارمندان همان روند ادارات قبلی است و حتی گاهی بدتر نیز شده است. از مصاحبههای کاری متعددی که رفت و در این اتاقهای روانکاوی نشست تا مدیران اکوسیستم او را دقیق شناسایی و ارزیابیاش کنند تا مبادا خلاف روحیاتش در محیطی کار کند، اذیت شود و این رنج روحی را به سایر همکاران اکوسیستم منتقل کند. از تیم سازی و شبکهسازی که در این محیطها شکل میگیرد گفت که تمام تلاشت را باید انجام بدهی تا در یک شبکه و تیمی جا شوی. اینجاست که در محیط کار همه به سمت لینکدین هجوم برده و عرض ارادتی نسبت به سایر همکاران استارتآپی میکنند. در لینکدین پر از جملات انگیزشی است که همکارها برای هم مینویسند، لایک و کامنتها باعث میشود که درخواستهای کاری جدید هم کم کم از راه برسند . بیشتر از کار کردن در این اکوسیستم آشنا شدن با سایر افراد شاغل در اکوسیستم لازم است، چون عمر این استارتآپها همچون گلهای بهاری است و باید شبکهای داشته باشی تا اگر عمرشان هم طولانی شد و خواستند تعدیل نیرو کنند، تو شبکهای داشته باشی تا از آنجا به اکوسیستم خلاق دیگری منتقل شوی. از مسئله مهم این روزها برندینگ شخصی در اکوسیستم نوشت که حتی اگر در اکوسیستم هم کار نمیکنیم لازم است برای خود یک برندینگ شخصی بسازیم. «برندینگ شخصی با شهرت تفاوت دارد و حاصل یک استراتژی بلند مدت و حساب شده است که برای قد برآرودن آدمهای معمولی ابزار قدرتمندی است»*. « این روزها آش آن قدر شور شده که میشود گفت در شبکههای اجتماعی هر روز شاهد برآمدن بچه مشهورهای خاص همان روز هستیم»*. «شبکههای اجتماعی تنها ابزار برندینگ شخصی نیستند، در فضای واقعی محیطهای کاری هم میتوانیم برای خودمان ویژگیهایی دست و پا کنیم»*. و این فضای کاری خلاق و پویای اکوسیستم است که به کارمند این اجازه را میدهد تا برای خودش ویژگی خاص بسازد و به معرض دید بگذارد. حالا از آنجا که این اکوسیستم از خارج آمده و ما این شیوه کاری را هم کپی کردهایم پس در ساخت ویژگیهای ظاهری هم که شده باید کپی شده عمل کنیم و حسابی از خجالت این ادارههای کسل کننده و کارمندهای یونیفورم پوش دربیایم. اره دیگه مدیران میانی اکوسیستم همانند «بزرگان دکمه گریز سیلیکون ولی» لباس میپوشند تا حداقلها را در ظاهر رعایت کنند. از «اوکیآر» و «پیآر» نوشت و اینکه زبان فقط انگلیسی، بقیه هیچ اند در اکوسیستم. چقدر خوب بحث رقابت بین کارمندان اکوسیستم را برای شرکت در ورکشاپهای مختلف و تهیه رزومهای کت و کلفت بیان کرد. امان از اپن آفیسها. چرا مدیران فکر میکنند دیوارها که برداشته شوند، پویایی و نشاط کارمندان زیادتر میشود. کتاب را بخوانید تا از دردسرهای کار در اپن آفیسها خبر دار شوید. خلاصه که از سایر کارمندان این اکوسیستم، «کدنویسها»، «سئوبازها»، «بازاریابها» و سایرین تقاضامندیم که دست به کار نوشتن شوند و ما را از تجربههای کاریشان مطلع کنند.
خداقوت به نشر اطرافیهای عزیز برای چاپ این روایتهای شخصی جذاب.
*جملات داخل گیومه از متن کتاب نوشته شده است.