دقت کردهاید که اینروزها و به خاطر بحرانی که کرونا راه انداخته چقدر قربان صدقه پرستارها میرویم؟ چپ و راست پیام تشکر برایشان فرستادند، چقدر کلیپ «شما خیلی خوبید» ساختند و با همان لباس و ماسک، تیتر و عکس یک روزنامهها شدن. حتی همان هفتههای اول که کمی حالشان بهتر بود و گاهی قر میدادند و تکی و جمعی رقصیدند هم، کسی چپ نگاهشان نکرد و اصلا شتر دیدی ندیدی.
یعنی همان برادرانی که به خاطر یک قر ریز و تکان کوچک دست و پای یک دختر بچه ۹ ، ۱۰ ساله قیصریه را به آتش کشیدند، انگار اصلا رقصیدن پرستارهای خوش هیکل را که میلیونها نفر در دنیا دیدند و کیف کردند، ندیدند. حتی جالب است که به محض از دنیا رفتن اولین پرستاری که به خاطر کرونا فوت کرد، اصطلاح «شهید مدافع سلامت» را هموزن «شهید مدافع حرم» ساختند و اینطوری خواستند از شجاعت و ایثار پرستارها که اکثرشان خانم هستند، تقدیر کنند. خواستند بگویند؛ ما حواسمان هست که شما پرستارها در شرایط خطرناک کرونایی چه وظیفه مهمی را بر عهده دارید و دمتان گرم که جسورانه، مثل مبارزین خط مقدم جنگ، جانتان را کف دستتان گرفتهاید و ایستادهاید و از مردم دفاع میکنید.
تا اینجای کار ایرادی ندارد و همه چیز خوب پیش میرود. پرستارها تعهد کاریشان را انجام میدهند و ما هم وظیفه داریم تقدیر کنیم.
اما داستان تازه از فردایی آغاز میشود که این پرستارها از بیمارستان بیرون میآیند و زندگی عادیشان را از سر میگیرند.
حتما گذارتان به بیمارستانها افتاده و پرستارها را دیدهاید. نمیگویم همه ولی بسیاریشان، از نگاه ظاهربینان روزگار ما اصلا سروشکلشان، مراوداتشان با آقایان، حجابشان و لباس پوشیدنشان و چیزهای دیگرشان به شهید و شهادت نمیخورد که هیچ، حتی کوچکترین نسبتی با سر و وضع همسر و خواهر شهید هم ندارند.
بیشتر بازش نمیکنم ماجرا را، ولی خب پرستارهای مهربان روزگار ما ظاهرشان خیلی متفاوت از آنی است که بشود شهید حسابشان کرد و ته تهاش شاید برای تشییع حاج قاسم سلیمانی مثل خیلیهای دیگر به خیابان رفته باشند.
البته این ظاهر هیچ مقیاس خوبی برای قضاوت درباره آدمها نیست و معیارهای دیگری مثل همان تعهد کاری و راستگویی و ... مهمتر است. بگذریم.
پرستاری که در فضای کنترل شده و رسمی بیمارستان، مانتو تنگ و ترش و شلوار آب رفته میپوشد و زلفش پریشان است وقتی بیرون از بیمارستان برود معلوم است که خیلی اوضاعش غیر شرعیتر از این حرفها خواهد بود.
خب حالا تصورش را بکنید که همین خانم پرستار یک روز بعد از شیفت کاری سخت و پراسترس بخواهد از میدان فردوسی رد شود، سری به خیابان ولیعصر بزند و یا بخواهد به کافهای برود و مثلا قراری با یاری داشته باشد، خیلی هم برای سر و شکلش وقت گذاشته باشد که به دل یارش بنشیند و دلش را ببرد.
خلاصه کنم؛ همین خانم پرستار چیتان پیتان کرده که تا همین چند روز قبل ایثارگر و مدافع سلامت بود و همکارش جلوی چشمش شهید شد و مقامات دو سه بار برایش پیام تقدیر و تشکر دادند، ناغافل و از روی حواس پرتی از جلوی ماموران گشت ارشاد رد شود ... بقیه ماجرا را خودتان دیدهاید و میدانید حتما.
حالا اگر هزار بار هم قسم بخورد که من مدافع سلامت هستم و نزدیک بود شهید بشوم و حداقل جانباز جنگ با کرونا هستم و سه ماه است که شب و روز ندارم و باید فردا به بیمارستان که میدان جنگ و شهادت است، برگردم... فکر میکنید کسی گوشش به این حرفها بدهکار خواهد بود؟
این طور هم میشود تعریف کرد که؛ پرستاری که امروز شهید مدافع سلامت شد و پر کشید، دیروز به خاطر ۱۰ سانت کوتاه و بلندی شلوارش، دستگیر شده بود. جلوی چند مرد و زن دیگر که التماسهای او را تماشا میکردند، به زور سوار وَن کردند و برایش پرونده درست کردند و تعهد گرفتند که دیگر این ریختی بیرون نیاید وگرنه....
«دختر پرستاری که چند روز قبل از شهادت، گشت ارشاد دستگیرش کرد.»
چند چندیم با خودمان؟