به نام هستی هستا / یادداشتهای کوتاه یک بانو
پایان راه و آغازی نو

یه وقتی دیگه حال و هوای کار کردن از سرت میفته و احساس می کنی که باید بازنشسته بشی و بیشتر به سلامتی و زیبایی خودت فکر کنی.
بیشتر خونه بمونی و از بعضی مناسبات اجتماعی پر استرس فاصله بگیری. دغدغه های کاری و مادی رو کم کنی. ورزش کنی، لباسایی که دوس داری بپوشی، غذاهای خوشمزه بپزی و غروب از خوردن یه فنجون قهوه داغ و تلخ کنار بخاری لذت ببری.
از زمانی که کنکور دادم و هجده سالم بود و از مشهد رفتم شیراز تا الآن با دوران پر از نشیب و فراز و بالا و پائین های زندگی روبرو شدم. مشکلات دانشجویی، تنهایی، سَرخوردگی های عشقی و کاری، غم و غصه از دست دادن عزیزان و باز امید های دوباره ای که منو به ادامه دادن و خسته نشدن تشویق می کردن. این داستان تکراری زندگی همه ماست.
باورم نمیشه که این اتفاقا چطوری پشت سر گذاشته شدن و فقط گاه به گاه مثل تبلیغات بازرگانی وسط سریال زندگی از ذهنم عبور میکنن و باز همه چی از نو شروع میشه. لحظه هایی که یا لذت بردم یا درد کشیدم و حسرت خوردم و باز تلاش تلاش تلاش.
احساس خستگی و پشیمونی نمی کنم هنوزم سرشار از انرژی ام فقط تصمیم گرفتم شکل دیگه ای زندگی کنم. به جامعه و مردم متفاوت نگاه کنم. از رقابت و مقایسه دور باشم. وقایع رو کمتر قضاوت کنم و گذشته رو به همون گذشته بسپارم و زندگی رو برای خودم و دیگران ساده بگیرم.
فهمیدم که زندگی یعنی چشمان بهشتی مادر، قلب پر مهر پدر، شنیدن ضرب آهنگ حیات در هوای دلنشین صبح، طراوت باران، اندوه برف و دیگر هیچ.
حالا از امروز در دلم حس قشنگی جوانه زده که به شدت نیازمند مراقبت و مواظبت لحظه به لحظه ست. عشق بیشتر به خودم و اطرافیانم و این عالم هستی بخش.
مطلبی دیگر از این نویسنده
اقیانوس بی انتها
مطلبی دیگر در همین موضوع
تغذیه با شیر مادر(قسمت سوم)
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
مهاجرت با مدرک فنی حرفه ای