
وقتی با افراد جوانتر روبهرو میشویم که تازه میخواهند وارد بازار کار شوند، متوجه میشویم هر کدام دیدگاه متفاوتی درباره رسیدن به موفقیت دارند. بعضیها تصور میکنند تنها تحصیل و گرفتن مدرک دانشگاهی میتواند ضامن موفقیت باشد. برخی دیگر فکر میکنند داشتن سرمایه اولیه، موفقیت را تضمین میکند. عدهای هم بر این باورند که با سخت کار کردن و پسانداز کردن میتوانند به اعداد قابل توجهی دست پیدا کنند. حتی کسانی را دیدهام که تصور میکنند با کمک پکیج های موفقیت و کتابهای انگیزشی میشود کارآفرین و سرمایهدار موفقی بود.
اما تجربه و دیدن موفقیتها و شکستهای افراد مختلف به من نشان داده که دنیای واقعی اینطور کار نمیکند.
به همین دلیل، بر اساس تجربه شخصیم و مسیرهایی که از نزدیک دیدهام، به یک کانسپت ذهنی رسیدم تا منظور خودم را از چیزی که دیده و شنیده ام را بهتر توضيح بدهم. هدف من این بود که بتوانم با یک تصویر ساده، روند معمول و عادی زندگی کاری را توضیح بدهم؛ مسیری که بدون در نظر گرفتن افراد استثنایی و خوششانس، به واقعیت نزدیکتر است.
وقتی میگویم استثنا، منظورم افرادی است که شرایط خاص و غیرقابلتکرار داشتهاند: کسی که با سرمایه ارثی وارد یک سرمایهگذاری شده و صرفاً با تکیه بر شانس نه مهارت خاصی توانستهاند سرمایهشان را چند برابر کنند؛ یا کارمندی که در شرایطی خاص مسیر رشد سازمانی را تا سطوح بالا طی کرده و سهام و پاداش خاصی از شرکت دریافت کرده است؛ یا دانشمندی که تمام عمر خود را در محیط علمی گذرانده و برخلاف اکثر دانشمندان بزرگ که زندگی ساده یا حتی فقیرانهای داشتند، بهواسطه کاربردی خاص از دانش خود ثروت کلانی به دست آورده است.
این مدل از دید و تجربه شخصی من شکل گرفته تا جوانان، مخصوصاً زیر ۲۰ سال، بدانند مسیر عادی پیشرفت در زندگی کاری چگونه است؛ مسیری که بدون شانس فوقالعاده یا شرایط استثنایی، واقعبینانهتر و ملموستر است.
۱. تحصیل (Education)
تحصیل در مقایسه با دنیای واقعی کار، یک مرحله نسبتاً ساده و ساختارمند است. محتوای آموزشی، جزوهها و دروس مشخص هستند و کافی است آنها را یاد بگیرید و امتحان دهید. ریسک مالی نیز معمولاً پایین است (بهشرط نداشتن هزینه تحصیل بالا یا داشتن یک شغل دانشجویی). اما بازده مالی این مرحله محدود و ریسک آن اندک است.
۲. اشتغال (Employment)
پس از تحصیل، وارد بازار کار میشوید. اشتغال دشوارتر از تحصیل است، زیرا با مسئولیتها، انتظارات و فشارهای محیط کاری روبهرو میشوید. تعهد، نظم و مهارتهای جدیدی لازم است تا شغل خود را حفظ کنید. در عوض، درآمد پایداری دارید که میتواند هزینههای زندگی را پوشش دهد. اما احتمال دستیابی به اعداد بالای ثروت در این مرحله بسیار کم است. از طرفی خطر، ریسک و عواقب کمتری هم نسبت به مدیران و صاحبان کسب و کارها در انتظارتان است. این مرحله نسبت به تحصیل سختتر است ولی ریسک و بازده بالاتری دارد.
۳. کارآفرینی (Entrepreneurship)
با تجربه و شناختی که از محیط کاری کسب کردهاید، ممکن است تصمیم بگیرید وارد دنیای کارآفرینی شوید. در این مرحله، شما مدل کسبوکار خود را طراحی میکنید و ریسک بیشتری میپذیرید. موفقیت در این مسیر میتواند منجر به افزایش قابلتوجه درآمد شود، اما احتمال شکست و پیامدهای مالی سنگین نیز وجود دارد. این مرحله نیازمند خلاقیت، تصمیمگیریهای سخت و تحمل استرس بالا است.
۴. سرمایهگذاری (Investment)
در نهایت، پس از گذراندن مراحل تحصیل، اشتغال و کارآفرینی، ممکن است سرمایهای قابلتوجه به دست آورید و وارد حوزه سرمایهگذاری شوید. این مرحله بیشترین اهرم ریسک و بازده را دارد. سرمایهگذاری در املاک، بورس، ارزهای دیجیتال یا سایر بازارها میتواند ثروت شما را چند برابر کند یا در صورت اشتباه یا بدشانسی، بخش بزرگی از سرمایه را از بین ببرد. این مرحله بازی با عوامل خارج از کنترل مستقیم شما است.
در مجموع این مدل نشان میدهد که هرچه مسیر سختتر و تلاش بیشتری نیاز داشته باشد، اهرم ریسک و بازده نیز افزایش مییابد. تحصیل آسانتر اما کمریسک و کمبازده است. اشتغال نیازمند تلاش بیشتر و بازدهی متوسط است. کارآفرینی، ریسک و بازده بالاتری دارد. و در نهایت سرمایهگذاری در اوج ریسک و بازده قرار دارد.
پس اگر به دنبال موفقیت پایدار هستید، باید بدانید که مسیر آسان و بدون ریسک وجود ندارد. هرچه اهرم سود بیشتری میخواهید، باید آمادگی پذیرش سختیها و ریسکهای بیشتری داشته باشید.