مرتضی اعلایی، بچهی درسنخوان خانوادهای کاملا هنری بود. در سالهای ابتدایی جوانی، مدیر و صاحب یک دفتر تبلیغاتی بود. خیلی خوب پول درمیآورد، ولی یک روز پیامی دریافت کرد که باعث شد محدودهی امن خودش را رها کند و بپرد وسط مسیری به مراتب سختتر و پرمخاطرهتر. «پفکتبلیغکن زیاد داریم، چمرانتبلیغکن نداریم!» این جملهای بود که مرتضی را به فروختن کل دفتر تبلیغاتی و آغاز ماهد واداشت. ماهد قصد داشت پای هنر ارزشمند و فاخر را به زندگی روزمره باز کند. هنری که توسط مردم و به انتخاب مردم به کاربرد و مصرف برسد. به همین خاطر تصمیم اولشان این بود که فقط به مردم بفروشند و بر این باور بودند که اگر مردم خریدار باشند، یعنی داریم کارمان را درست انجام میدهیم.

این شرکت که DNA اش، محصولش و هدفش «هنر» است، همانطور که انتظار میرود، برای رسیدن به پایداری اقتصادی، با کار دشواری روبرو بود. کاری که البته در آن موفق شدند. موفقیت در تولید محصولی هنری عالی و پول در آوردن از آن کار کمی نیست، اما این موفقیت حداقلیترین موفقیت ماهد است. چرا که ماهد، شرکتی که آثار و محصولاتش دارای هویت و امضای منحصربفرد است، ۲ خط فراموش شدهی ایرانی را دوباره احیا کرده است! آیا از یک شرکت خصوصی انتظار داریم کاری به این بزرگی انجام دهد؟ روایت ماهد نشان میدهد کارهای بزرگ میتواند از دل شرکتهای کوچک و با سرمایههای شخصی پا بگیرد.
مرتضی اعلایی دعوت ایوان دوم را پذیرفت و در بهمن ۱۴۰۳ قصهی تولد و رشد ماهد را روایت کرد. شرکتی که بر خلاف منطق رایجشرکتداری اداره میشود. تصمیماتی که اقتصادی نیست، ولی «باید گرفته شود» و یک روز هم منطق اقتصادیاش رخنمایی میکند. زیاد شنیدهایم که «هنر فاخر مشتری ندارد.» تجربهی ماهد، این باور را کنار میزند.
ویدیوی دیدنی قصهی ماهد در ایوان دوم اینجاست:
ایوان، دورهمی سالانهی اهالی زیست بوم نوآوری ایران، در شهر قم است.