ایوان؛ فصل‌نامۀ متن و داستان
ایوان؛ فصل‌نامۀ متن و داستان
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

تیمشل

ایوان هفتم/ تابستان ۹۹/ آشنایی با نویسنده/ رکسانا خباززاده ورودی ۹۸ مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف

طوفان‌های شن، خاک ترک خورده، بوته‌های نفله شده، زمین‌های خشک و خانه‌های خالی، اوکلاهما. خانواده‌های فقیری که از مزرعه‌های بی‌حاصل خود رانده شده‌اند و دارایی ناچیزشان را با ماشینی قراضه معاوضه می‌کنند تا به سوی سرزمین موعود بروند؛ سرزمینی سرسبز، پر از خوشه‌های میوه، شغل خوب، درآمد مناسب، زمین، کالیفرنیا. دو دوست، یکی درشت‌هیکل و کودن و دیگری لاغر و باهوش که از زندگی قبلی خود می‌گریزند تا با کار در مزارع کالیفرنیا، رویای داشتن مزرعه‌ای کوچک و آرزوی معصومانه‌ی مراقبت از خرگوش‌های کوچک خود را به واقعیت تبدیل کنند. مرد فقیری که امید دارد مروارید بزرگی که از دریا صید کرده او و خانواده‌اش را به رفاه برساند. همگی به دنبال آرزویی دست‌نیافتنی. شخصیت‌هایی ناچیز، ساده و شبیه به حیوانات و محدود به غرایز خود که به دنبال بهشتی هستند که هرگز به آن نخواهند رسید. انسان‌هایی که بی آن که بدانند و گریزی داشته باشند در چنگال دو شکارچی قدرتمند دست و پا می‌زنند؛ جامعه و طبیعت. چه بسیار نقشه‌های موش‌ها و آدم‌ها که نقش بر آب است. این تصویری‌ است مختصر از نوشته‌های جان اشتاین‌بک.

بشریت هم‌واره گرفتار سردرگمی و شکنندگی بوده. انسان می‌تواند قوی باشد؛ اما ضعیف هم هست. بشر غالباً از طبیعت، جامعه، خانواده و حتی خودش شکست می‌خورد. فاکنر می‌گوید زادۀ این ضعف، یک تراژدی جهان‌شمول ترس است که بشر برای مدتی طولانی به دوش کشیده؛ آن قدر طولانی که این تراژدی بخشی از تار و پودش شده‌. اشتاین‌بک معتقد بود رسالت نویسنده بیان و آشکار کردن نقص‌ها و شکست‌ها و آرزوها و تلاش مخاطره‌آمیز انسان برای پیش‌رفت است. علاوه بر این، نویسنده باید گنجایش انسان برای عظمت، شجاعت، دلسوزی و عشق را ارج بنهد و نویسنده‌ای که به رشد انسان باور نداشته باشد جایی در ادبیات ندارد.

جلد نسخه انگلیسی موش‌ها و آدم‌ها
جلد نسخه انگلیسی موش‌ها و آدم‌ها

مفهوم تیمشِل(timshel) هم همین رشد است. این، یک کلمۀ عبری است که خدا در انجیل به قابیل هنگام تبعیدش به زمین‌های شرق بهشت می‌گوید. این کلمه برای جان اشتاین‌بک معنی خاصی دارد؛ این کلمه محور یکی از آثار مهم او، شرق بهشت است. در این کتاب به دو ترجمۀ انجیل اشاره می‌شود؛ در یکی، خدا به قابیل دستور می‌دهد که غرایز و گناهان خود را مهار کند؛ اما ترجمه‌ای دیگر می‌گوید خدا به قابیل قول پیروزی می‌دهد. تفاوت این دو ترجمه فقط در کلمۀ تیمشل است اما هیچ کدام از این‌ها معنی اصلی آن نیست. تیمشل یعنی خواهی شد و این یعنی انسان مختار است. از نظر اشتاین‌بک این ایدۀ اختیار برگ برنده‌ای است در دست انسان. زیرا با وجود اشتباهاتی که ممکن است در زندگی بکند، می‌تواند نهایتاً راه درست را انتخاب کند، برای هدفی والا تلاش کند و در آخر پیروز شود.

زندگی جان اشتاین‌بک، مادۀ خام نوشته‌هایش بود. زادگاهش، کالیفرنیا، مکانی کلیدی در تقریباً تمام آثار اوست و خانواده‌اش در رمان شرق بهشت حضور پررنگی دارد. در نوجوانی‌اش در مزارع همسایگانش به عنوان کارگر روزمزد کار می‌کرد و با قشر کارگر در می‌آمیخت که بعد‌ها به شکل‌گیری شخصیت‌های داستان‌هایش که غالباً کارگران و مزرعه‌داران بودند، کمک کرد. در سال 1919 وارد دانشگاه استنفورد شد اما پس از 6 سال، دانشگاه را بدون گرفتن مدرک ترک کرد. سپس به شهر نیویورک رفت و در آن‌جا به شغل‌های گوناگونی از روزنامه‌نگاری تا بنایی و نگهبانی پرداخت. با انتشار کتاب تورتیلا فلت در سال 1935 و موفقیت آن، دریافت که پس از آن می‌تواند زندگی‌اش را از راه نوشتن تامین کند. سه رمان بعدی، درنبردی مشکوک(1936)، موش‌ها و آدم‌ها(1936) و خوشه‌های خشم(1940) دربارۀ دشواری‌های کارگران فقیر و سرگردانی بود که همه چیزشان را در داست بول(Dust Bowl) و رکود بزرگ از دست داده و به امید کار و زندگی بهتر به کالیفرنیا مهاجرت کرده بودند. خوشه‌های خشم، خشم اتحادیۀ کشاورزان کالیفرنیا را برانگیخت. آن‌ها رمان را به عنوان مشتی دروغ و پروپاگاندای کمونیست می‌دیدند و دو بار این کتاب را در زادگاه نویسنده‌اش سالیناس، به آتش کشیدند. کشمکش‌های سیاسی در بارۀ این کتاب آن قدر بالا گرفت که به کاخ سفید رسید و بانوی اول آمریکا در آن زمان، النور روزولت دستور برگزاری دادرسی داد که منجر به اصلاحاتی در قوانین کار و نظارت بر کمپ‌های مهاجران شد. در سال 1940، از خوشه‌های خشم فیلمی با کارگردانی جان فورد و بازی هنری فوندا ساخته شد که در گیشه موفق بود و توسط منتقدان تحسین شد. در سال 1943 به انگلستان رفت و به عنوان روزنامه‌نگار مشغول به تهیۀ گزارش دربارۀ جنگ جهانی دوم شد. سپس به آمریکا برگشت و رمان کوتاه مروارید(1947) را نوشت. در دهۀ 50، اشتاین‌بک به عنوان فیلم‌نامه‌نویس وارد سینما شد و در سال 1950 در ساخت فیلم زنده باد زاپاتا! شرکت کرد و اقتباس‌های بیش‌تری از دیگر کتاب‌هایش هم ساخته شدند. در 1952، کتاب شرق بهشت را نوشت که به نظر خودش، بهترین اثر و شاهکارش بود. در سال 1962 موفق به دریافت جایزۀ نوبل ادبیات شد. در دهۀ 60 میلادی در جاده‌های آمریکا سفر کرد و خاطراتش را تحت عنوان سفرها با چارلی: در جست‌وجوی آمریکا منتشر کرد. در سال 1968بر اثر سکتۀ قلبی در نیویورک درگذشت.

مراجع:

[1]: سخنرانی ضیافت نوبل جان اشتاین بک(1962)

[2]: اشتاین‌بک، جان، شرق بهشت(1952)

[3]: اشتاین‌بک، جان، موش‌ها و آدم‌ها(1936)


جان اشتاین بکخوشه‌های خشمرمان خارجیناتورالیسم
صاحب امتیاز: کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید