ایوان هفتم/ تابستان ۹۹/ بررسی شکلگیری موج دوم فمنیسم/ فاطمه رهایی ورودی ۹۸ کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی
پیش از این به موج اول نهضت فمنیسم پرداختیم و اصول و اهداف آن را بازگو کردیم. حال، به گامهای دوم و سوم این جریان میرسیم. موج دوم فمنیسم از سال 1949 شکل گرفت و کتاب «جنس دوم» سیمون دوبووار آغازگر آن بود. سیمون از فلاسفة اگزیستانسیالیسم است و اصالت وجود برایش مطرح است. او میگوید انسان تفرّد یافته یا اصیل، کسی است که خودش باشد و برای خودش زندگی کند. در واقع ما دو دسته انسان داریم: دستۀ اول انسانی است که خود را وقف نوع میکند و هیچ اتفاقی در زندگی او رقم نمیخورد. کییرکگور چنین انسانی را انسان نوعی میداند؛ انسانی که برای خودش زندگی نمیکند و مثل یک گیاه، مسیر استکمالی خود را -بدون آنکه خود بخواهد- طی میکند. انسان وقتی خود را در دیگری منتشر کند، همین میشود. اما در موقعیتهای مرزی یا حدّی1، انگار انسان به خودش میآید و میگوید: من که ام؟ چه ام؟ چرا در این هستی زندگی میکنم؟ زندگی من چه معنایی دارد؟ باشم یا نباشم چه اتفاقی میافتد؟
از آنجایی که بر بودن خودش آگاه میشود و با قرار گرفتن در موقعیت هستی و پاسداشت این موقعیت و استفاده از این فرصت، دوباره متولد میشود. او در مسیری گام بر میدارد که منجر به زندگی اصیل میشود. سیمون در باب فمنیسم میگوید تا زمانی که زن، زن بودن خود را درنیابد و نتواند زندگیاش را آنگونه که خودش میخواهد تدارک ببیند، انگار انسان اصیلی نیست.
از سال 1939 تا 1949 جنگ جهانی اول است. اروپا پس از اتمام جنگ، به لحاظ جمعیتی، اقتصادی و فرهنگی، حالتی بیشکل دارد. جنگ، ترکیب جمعیتی اروپا (به ویژه اروپای غربی) را به هم زد. 52 میلیون نفر به کام مرگ رفتند و به طور کاملاً محسوسی، تعداد زنان نسبت به مردان افزایش یافت. جامعه دیگر حالت طبیعی خود را در تشکیل خانواده، انتخاب همسر و ...، از دست داده بود. دیگر در ادارۀ امور جامعه، در کارخانهها، شرکتها و ادارات مردان حاضر نیستند. احساس شد که باید از نیروی زن استفاده شود و جنبشهایی شکل گرفت تا زنان هم در کارهای کارخانه و هم در ادارۀ امور، بسیار وارد جامعه شوند. تکیه بر عقل کانتی (فمنیستها میگفتند عقل، عقل مردانه بوده) نهایتاً جنگ جهانی اول و دوم را رقم زد. جامعۀ اروپا در آن روزگار به این فکر فرو رفت که: اگر اجازه دهیم مردسالاری در جامعه توسعه پیدا کند، هیچ بعید نیست جنگ جهانی سوم هم به بشر تحمیل شود. اینجا بود که نیاز به حضور جدی زن و تلطیف سیاستهای مردسالارانه در ابعاد مختلف فرهنگ حس شد. کتاب جنس دوم هم از دورۀ اسطورهای شروع میکند و تا دورۀ خودش، وضعیت زن را نشان میدهد. سیمون نهایتاً میگوید: اگر زنان میخواهند از قیدوبندهای فرهنگ رها شوند، باید اصالت وجودی خود را تأمین کنند. ایدۀ این کتاب آن است که فرهنگهای مردسالار در طول تاریخ به زن به مثابۀ «دیگری» نگاه کردند و او را همیشه به حاشیه راندند. نهادهای رسمی اجتماع مثل کلیسا، آموزشوپرورش و دولت، همه سرکوبگر حضور زنان در اجتماع هستند. اگر هدف موج اول، ایجاد فرصتهای برابر و دفاع از حقوق مدنی زنان بود، در موج دوم به بنیانهای فرهنگ مردسالار حمله میشود و میگوید تا این بنیانها را از بین نبریم، نمیتوانیم از حقوق زنان دفاع کنیم[1]. تا پیش از این کتاب، فمنیسم یک جنبش فرهنگی بوده اما اینجا سیاسی و کاملاً براندازنده میشود.
فمنیسمهای موج دوم، خانواده را یکی از چنین نهادها قلمداد میکنند. به گفتة آنان، از بدو شکلگیری رابطۀ زنوشوهری، این نهاد برساختۀ مردان است و درصدد تأمین منافع مرد است. تا این نهاد واژگونه نشود، از سیطرۀ اقتدار مردانه نجات نمییابد. راهکار این است که اصل ازدواج و نقش زادِ ولد را از زن بگیریم؛ زیرا وقتی زن وارد خانواده شود و به بارداری تمکین کند، دیگر از بند خودش رسته و نمیتواند باب میل خود زندگی کند. او برای دیگری (شوهر، بچه و نوع) و نه برای خودش زندگی خواهد کرد. باید با توجه به رشد تکنولوژی، وظیفۀ بارداری را به فناوری واگذار کنیم تا زن بتواند با خود، در خود و برای خود زندگی کند.
در فرهنگ انسانی دو اصطلاح داریم که باید از هم تفکیک کنیم: 1. جنس (بیولوژی) و تفاوتهای شکل بدن، کارکرد اعضا و قوای بدنی بین زن و مرد 2. جنسیت؛ یعنی چیزی که بر مبنای جنس شکل میگیرد ولی حقیقی نیست. جنسیت، دروغین، ناروا و سرکوبگر است. نقشهایی که فرهنگ برای زن و مرد تعریف کرده و به آن باور دارد، از نوع جنسیت است. عموماً این نقشها به صورت کلیشهای بازتولید میشوند. لذا اگر قرار است مبارزهای شکل بگیرد، بحث بر سر جنسیت است نه جنس.
در فرهنگ خود ما هم از دورۀ خردسالی، انگارههای جنسیتی ایجاد میشود؛ مثلاً اینکه دامن و عروسک به دختران تعلق دارد. فرهنگ، امری معین را به یک جنس مختص میکند یا میگوید نقشی خاص برای خانمها مناسب نیست. اینجا، تفاوتها سرکوبگرانه میشود. تفکیک جنسیتی مشاغل باعث میشود استعدادها شکوفا نشود و نه تنها فرد، بلکه جامعه هم از چنین استعدادی محروم شود. یا به طور مثال، کلیشههایی رواج مییابد که زن را عاطفی، احساساتی یا ناقصالعقل میداند. چنین جنسیت زدگیهایی که به واسطۀ فرهنگ شکل میگیرند و واقعیت وجودی ندارند، ظالمانه و برشکستنی هستند. البته فرهنگ جنسیتی از جامعهای به جامعۀ دیگر متفاوت است و گاهی به مرور زمان، بر اثر مبارزۀ بر حق یا حتی آگاهیبخشی به مردان، اصلاح و تعدیل یا حذف میشود. البته گاهی هم تشدید میشود. در امر سیاست، در بخشی از دنیا، اینکه زنان بتوانند متصدی مشاغل سیاسی باشند، به ثمر نشسته است. البته در جوامعی هم هنوز رخ نداده است. مثلاً در ثبت نام مجلس (کجا؟)، مردان 88% و زنان تنها 12% شرکت دارند. منع قانونی هم نیست. انگار خودکنترلیای از جانب زنان صورت میگیرد.
موج دومیها انقلابی و بدبین هستند. مقداری غیرعقلانیت هم دارند که البته تعدیل میشود و بعدها، تفاوتها را محسنات قلمداد میکنند. آنان میگویند چون انگارههای جنسیتی، برساخته و غیرواقعی هستند، میتوان آنها را وارونهسازی کرد؛ یعنی چیزی که در حاشیه است به مرکز بیاید و چیزی که در محل توجه است، به حاشیه رانده شود. فرهنگ جنسیتی بر مبنای تقابلهای دوگانه شکل گرفته است. این تقابلها یک سوی روشن و یک سوی تاریک دارند. آنچه که مربوط به روشنایی است، مردانه است و تاریکی، زنانه. فمنیستهای موج دوم میخواهند این موضوع را به هم بزنند. از همینجا بود که عامدانه به سوی هر گونه نشانهزدایی از وجود یا فرهنگ زنانه رفتند و مثلاً پوشش مردانه و زنانه دیگر معنایش را از دست داد. آنها میخواستند تاریخ و وجود و توانایی زن بر مبنای عقل دیده شود و فرهنگی نوشته شود که بر مبنای زن و بر مدار او شکل گرفته باشد. این امر، به بحثهایی چون ازدواج زنان با زنان و ردّ ازدواج دو جنس مخالف منجر شد. این موج حتی به بنیانهای زبان هم حمله میکند و میگوید علاوه بر فرهنگ، زبان هم یک امر مردانه است. همۀ مظاهر فرهنگی، از سوی فمنیستهای موج دوم با بدبینی مفرط مورد نقّادی قرار گرفت. از دل این جریان انقلابی، جنبشهای افراطی به وجود آمد که نه تنها استقلال مالی، شغلی و وجودیِ زن، بلکه استقلال جنسی زنان را هم تبلیغ میکند و میگوید زنان هیچ نیازی به مردان ندارند.
این موج تا سال 1990 پیش میرود. عوارض زنانهسازی فرهنگ به جایی میرسد که خودِ فمنیستها میگویند: ما که میخواستیم زن را آزاد کنیم، به دست خودمان زن را از جامعه حذف کردیم! مبارزه با نظام مردسالاری و تبلیغ زنسالاری، زن را از حقوق اجتماعی خود محروم کرد. از اینجا موج سوم شروع میشود. حرکتهای افراطی برای حذف مرد از جامعه و فرهنگ، تعدیل میشود و به شعار «برابری مرد و زن» و لزوم زندگی مسالمتآمیز زنان و مردان در کنار یکدیگر و استفاده از قابلیتها و ظرفیتهای وجودی برمیگردد.
پاورقی:
1. Boundary situations
مرجع:
[1]: دوبووار، سیمون. جنس دوم. ترجمۀ صنعوی، قاسم. چاپ دهم. تهران: توس. 1386. دورۀ دو جلدی.