ایوان هشتم/ پاییز ۹۹/ بررسی شکلگیری موج سوم فمنیسم و اهداف این جریان در نقد ادبی/ فاطمه رهایی ورودی ۹۸ ارشد ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی
با ذکر مقدماتی، به توضیح جریان سوم فمنیسم میپردازیم. در طول تاریخ، مردان احساس نیاز مبرم به حضور زن دارند؛ مثلاً مرد نمیتواند همنوع خود را تولید کند. وقتی قدرت باروری را از زن بگیریم، ثروت وجودی او از بین میرود. زن به مدد همین چیز، وجود خود را در تاریخ حس کرده است. برای این که بتوانیم حقوق زن را پاس بداریم، باید قابلیتهای او را مورد تأکید قرار دهیم. یکی از این قابلیتها، مادرانگی و توانایی مادر شدن است. نهاد خانواده نهتنها سرکوبگر نیست، بلکه بخشی از وجود زن در آن تحقق مییابد. زن تا زمانی که مادر نشدهباشد، بخشی از وجودش انگار متحققنشده باقی میماند و هر زنی با مادر شدن، به تجربههایی معنابخش دست مییابد. توانایی دیگر آن که زنانگی زن نیز در خانواده مفهوم پیدا میکند. زن با قابلیتهای خود وارد نظام مبادلهای با مرد و مردانگی میشود. هر دو توانایی که بیان شد، به شرط حضور خانواده محقق میشوند. اگر فرض کنیم زنان در همۀ ساحات، مستقل از مردان شوند و تن به نقش مادری خود ندهند، با پیر شدن نسل فعلی، شاهد انقراض خانواده خواهیم شد. باید به طبیعت حاکم بر وجود خود گردن بنهیم. این نکته اصلاً به معنای اسارت زنان نیست؛ بلکه استفاده از امکانات است. اینجاست که خانواده پاس داشته میشود؛ تنها نهادی که میتواند دو بُعد مادرانگی و زنانگی و حتی بخشی از امنیت خاطر را ایجاد کند.
فمنیستهای موج سوم حق داشتند که به اینجا برگردند. زن وقتی از سیطرۀ نهاد خانواده آزاد شد، بیش از هر زمان دیگری مورد سوءاستفادۀ صنعت قرار گرفت. آزادسازی زن، او را بیشتر در خدمت مرد قرار داد و دیگر صحبتی از حریم نبود. این جریان، تعدیلهایی را در جنبش موج دوم به وجود آورد. البته هنوز بر سر تساوی فرصتهای شغلی، آموزش برابر، حقوق شهروندی و اصل مشارکت زن در فعالیتهای سیاسی-اجتماعی، مشترک هستند.
سه موج فمنیسم، هنوز در کنار هم زندگی میکنند. در غرب شاید اهداف موج اول تحقق پیدا کردهباشد؛ ولی موج دوم و سوم همزمان در حال ایفای نقش هستند. در جامعهای همچون جامعۀ ما، میتوان گفت هنوز وارد موج دوم نشدهایم. ما به بخشی از اهداف موج اول رسیدهایم و بخشی نیز در حال رخ دادن است.
فمنیستها ادبیات را چگونه میبینند و از ادبیات چه میخواهند؟
۱. ادبیات به عنوان شاخهای از فرهنگ، بر مبنای مردسالاری شکل گرفته، تداوم یافته و به ما رسیدهاست. بنابراین، یکی از اهداف فمنیسم این است که در تاریخ ادبیات بازنگری کند و ببیند آیا زنان، آثاری داشتهاند که دیده نشدهاست یا این که، زنان واقعاً آفرینشگر نبودهاند؟
ما در ادبیات خودمان، تا پیش از نیمۀ دوم دورۀ قاجار، اثر ادبی شاخصی نداریم که متعلق به زنان باشد. البته نه بدین معنا که تولید نکردهباشند؛ بلکه به این مفهوم که سندی از این آثار باقی نماندهاست. در همین دوره، زنان بسیاری داریم که شعر میگویند یا خاطره مینویسند، ولی چون نظام مردسالار حاکم است، این نوشتهها محدود به گنجینههای خانوادگی یا موزهها (و شاید، بی نام و نشان) میشود. اگر اسناد و مدارک خانوادهها و موزهها را جستوجو کنیم، چه بسا به آثاری برسیم که زنان تولید کردهاند اما زمانه، به آنها اجازۀ ظهور و ضبط ندادهاست؛ مثلاً «حمیده شیبانیه» در دورۀ فتحعلیشاه به شعرسرایی مشغول است. پدر او هم ادیب و شاعرِ شاه قاجار است، اما اجازه نداده فرزندش در شعر تربیت، و آثارش منتشر شود. در اشعار این بانو اشتباهاتی هم به چشم میخورد، ولی محتوایش حاکی از حس زنانه است. او به مسائل جدید پیرامون خود واکنش نشان میدهد و نخستین زمزمههای آموزش زنان، دشواریهای ورود زنان به اجتماع، اتخاذ رویکرد نسبت به حجاب و تفاوت دختران و پسران در خانوادهها، در اثر او هویداست. او جایگاه ادبی بالایی ندارد، اما حضور زن را اعلام کردهاست. در اواسط دوران قاجار، رفتوآمد ایرانیان به اروپا (بخصوص خانوادههای اشراف و تجّار)، سبب آن میشود که بانوان باسواد شوند و شروع به خاطرهنویسی کنند. اگر این آثار بررسی شود، ممکن است با ارزش ادبی بسیاری مواجه شویم. در نهایت میتوان گفت فمنیسم در تلاش بود تا آثاری که به دلیل تسلط نظام مردانه، اجازۀ ثبت در تاریخ نداشته، در این دوره احیا شود.
۲. با وجود آن که آموزش برابر، در همه جا رشد کردهاست، تحقیقات ادبی هنوز بر مدار مردسالاری میچرخد. خواستۀ فمنیسم، موضعگیری در برابر تحقیقات دانشگاهی است. گویی به آثار زنان، آنگونه که باید، بها نمیدهند. ممکن است زنان آثار درخشان ادبی تولید کردهباشند اما هرگز به عنوان موضوع پژوهش، جایگاهی نزد منتقدان ندارند؛ اثری که خوانندۀ بسیاری هم دارد اما موضوع تحقیق و بررسی قرار نمیگیرد.
منتقدانِ برخاسته از فمنیسم، چه اهدافی را در مطالعات ادبی دنبال میکنند؟
1. «الن شووالتر»1، از نظریهپردازان و منقدان متعلق به این جریان، متعقد است نقد فمنیسمی ریشه در چهار الگو دارد:
الف) الگوی زیستشناسانه. این که چگونه بدن زن با خلق مجموعهای از تصاویر، سبب تشخّص ادبی میشود. فمنیستها میخواهند بدانند چه میزان از بارِ ادبیت متن، مربوط به بدن زن است.
ب) الگوی زبانی. این که زنان در مقام کاربران زبان، دارای چه هنجارهای زبانی ویژهای هستند. آیا سبک زنانهای در نوشتههای آنان وجود دارد؟ این بررسیها، مطالعات زبانشناختی فمنیستی ادبی نام دارد.
ج) الگوی روانکاوانه. این که عاطفههای زنان و تفاوتهای روحی و روانی ایشان با مردان، چقدر میتواند متن را تحت تأثیر قرار دهد. مثلاً عطوفت، صلحخواهی و مدارا طلبی زنانه، چه جایگاهی در متن ادبی دارد؟ آیا در اثری که زن مینویسد، جلوههایی از خشونت مردانه وجود دارد؟
د) الگوی فرهنگی. این که اهداف، واکنشها و دیدگاههای زنان، چه بازتابی در اثر ادبی دارد. زنانی که وارد عرصۀ تولید ادبی شدهاند و به موقعیت خویش، آگاهی دارند، تا چه حد میتوانند آگاهی را به جوهر ادبی تبدیل کنند؟
۲. در ادبیات زنان، تجربههای خاص زنانه به چه میزان منتقل میشود؟ زنان تجربههای خاصتری نسبت به مردان دارند و اگر دلهرههای زنانه، دوران بارداری، تجربۀ زایمان، احساس مادری، تجربۀ دختر بودن در خانواده و مواردی از این دست، به فضای ادبیات وارد شود، چقدر میتواند به غنای اثر یاری ببخشد؟
۳. برای زنان دیگر کافی است که بنشینند و دیگران، آنها را تبدیل به دستمایۀ داستانها کنند. زنان باید خود شروع به نوشتن کنند، برخوردی فعالانه در تعاملات اجتماعی داشتهباشند و از جایگاه اُبژه، به مقام سوژه برسند.
۴. زنان باید برای خود، اقشار معینی را از مخاطبان تعیین کنند و بگویند برای چه کسی مینویسند. آنان باید کلیشههای مهم ادبیات را برهمزنند و مخاطب ایدهآلی برای خود تولید کنند.
۵. بازتعریف تخیل زنانه و زیباییشناسی، هدف دیگر نقد فمنیستی است. جهانِ خیال و امر زیبا، با توجه به جنس، متغیر است. زنان، متفاوت فکر میکنند، متفاوت خیال میورزند و متفاوت قائل به امور زیبا هستند.
۶. هدف دیگر این نقد، دستیابی به زبان، سبک و خلاقیت زنانه است. زنان را باید یک طبقه در نظر گرفت. آگاهیِ مجموعۀ افرادی با اهداف، برنامهها، خاطرات، دردها و آرمانهای مشترک، طبقه را شکل میدهد. این طبقه میتواند مفردات و بافت زبانی مختص به خود را داشتهباشد یا از طرز بیان و تکیهکلام (سبک) ویژه برخوردار شود.
۷. منتقدان فمنیستی میخواهند تاریخ و تمدن بشری، با تمرکز بر حضور زنان واسازی شود. پیشفرض آنان، این است که تمدنهای موجود، همگی رنگ مردسالاری دارند و باید تلاش کرد تا تمدنی نوپا با حضور زنان ایجاد شود.
۸. فمنیستها میخواهند بازنمایی افسانهگون از زنان در آثار مردان، تحلیل و نقد شود. آنان باور دارند که تصویرسازی از زنان در آثار مردان، از دو حال خارج نیست: یا زن به شکل فرشته- مادر توصیف میشود که از تمام کمالات بهرهمند است و انگار، هیچ نشان بشری و این جهانی ندارد؛ و یا به صورت اهریمن- جادوگر نمایش داده میشود که کاملاً خلاف تصویر نخست است. منتقدان فمنیستی میگویند وقتی زن به صورت آرمانی توصیف میشود، انتظارات از او بسیار بالا میرود و زن باید از هستی خود بگذرد. این کلیشههای تصویر زنان، مشکلات آنان را افزایش میدهد. چرا نباید در آثار مردان، زنی خاکستری خودنمایی کند؟
۹. منتقدان این جریان میخواهند بر استقلال زنانه در ابعاد روحی، اجتماعی و اقتصادی تأکید کنند. البته شاخۀ رادیکال موج دوم، بر استقلال جنسی هم پافشاری دارد. آنها میگویند زنان در حوزههای مختلف زندگی، نیازی به حضور مردان ندارند.
پاورقی:
1. Elaine Showalter
مرجع:
Showalter, Elaine. A literature of their own: British women novelists from Bronte to Lessing. Princeton, N. J.: Princeton University Press, 1977.