ایوان پنجم/ زمستان 98/ ادبیات فارسی/ معرفی کتاب/ علی ظفری فارغالتحصیل ارشد مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف
در این نوشته باز هم طبق روال چند شمارۀ پیشینِ ایوان به سراغ برگزیدگان جشنوارههای ادبی رفتهام. دوازدهمین دورۀ جایزۀ ادبی جلال امسال برگزار شد و در این دوره همچون تعدادی دیگر از دورههایش، برگزیدهای در بخش رمان معرفی نشد. در این دوره تنها دو اثر شایستۀ تقدیر شدند که یکی از آنها دور زدن در خیابان یکطرفه از نشر ثالث، نوشتهی محمدرضا مرزوقی است.
محمدرضا مرزوقی زادۀ سال 1355 در شهر آبادان و بزرگشدۀ بوشهر است. او تحصیلاتش را در تهران و در رشتۀ ادبیات نمایشی ادامه داده است. مرزوقی نوشتن را از سال 72 با چاپ داستانی در مجلۀ سروش نوجوان شروع کرد. او هم در حوزۀ داستان بزرگسال و هم در داستان کودک بسیار فعال بوده است که البته تعداد زیادی از رمانهای بزرگسالش نتوانستند از سد گرفتن مجوز چاپ بگذرند. مرزوقی همچنین سابقۀ ساختن مستند و حتی فیلمنامهنویسی را نیز دارد.
دور زدن در خیابان یکطرفه یک رمان نسبتا کوتاه محسوب میشود که در همان حجم تقریبا 200 صفحهایاش به خوبی از پس ترسیم فضای داستان و شخصیتهایش برمیآید. پس از اتمام مطالعۀ آن، سوال اصلی که در ذهن ایجاد میشود این است: آیا اگر بدانیم طغیان بر علیه فساد نتیجۀ قطعی و حتمیاش تباهی برای خودمان خواهد بود و هیچگونه تاثیری در کاهش فساد یا حتی برملا شدنش نخواهد داشت، باز هم حاضر به انجام کار درست هستیم؟ آیا اصلا کار دست در این موقعیت، طغیان است؟!
جواب این سوال هر چقدر هم که شخصی باشد لااقل برای یک قهرمان چیزی جز شوریدن در برابر این فساد و سیاهی و البته تحمل همۀ مشکلات بعد از آن نخواهد بود. این دقیقا همان قهرمان بزرگی است که مرزوقی هنرمندانه تصویر میکند. قهرمانی که هرچقدر هم در دنیای واقعی نتوانیم یا حتی نخواهیم شبیهاش باشیم، در دنیای داستان قطعا از همراهی با او افتخار خواهیم کرد. قهرمانی یکه و تنها که حتی نزدیکترین فرد در زندگیاش که همسرش است نیز کمکی در این مسیر سهمناک به او نخواهد کرد و اساسا چنین قهرمانی چه نیازی به هرگونه همراهی و کمکِ دیگران دارد؟!
شخصیت اصلی داستان حبیب یاوری است. حبیب در زندانِ شهرِ آبادان کار میکند. حبیب و همسرش صباح به همراه پسرشان سلیم عزادار از دست دادن دختر کوچکشان عبیر هستند. عبیر بر اثر تشنج ناشی از داروهای قاچاق که در بیمارستان به او داده بودند جان خود را از دست میدهد و بذر غمی را در دل حبیب مینهد که رفته رفته حبیب را به فکر یک انتقام میکشاند. حبیب شکایت میکند. در روز دادگاه افرادی که از ماجرا خبر داشتند و میتوانستند شهادت دهند، جا میزنند و از این لحظه است که حبیب متوجه میشود هیچ کس به کمکی در انتقام گرفتن از مسببان مرگ دخترش نخواهد کرد.
«تو روز دادگاه هم، همه خوب خودشان را نشان داده بودند. یکهو همۀ حرفها برگشت. همانهایی که گفته بودند تشنج کرده و علتش را هم گفته بودند، حالا داشتند برای قاضی فتحه ضمه میچیدند. اصطلاحات عجیب و غریب میگفتند که نه حبیب سر در میآورد از آنها و نه در حوصلۀ قاضی و دادگاه میگنجید. نهایتش یک اشتباه بود.»
در ادامۀ داستان با ورود یک زندانی که از تهران آمده و حضورش در ابتدا در آنجا قابل توجیه نیست، همه چیز تغییر میکند. چندی نمیگذرد که علت حضور این زندانیِ غیرمحلی برملا میشود. او جزو یکی از بزرگترین باندهای قاچاق دارو است و هدف از انتقالش به این زندان پیگیری روند قاچاق دارو از نزدیکی مرزهای آبی است. بدین صورت، حبیب فرصتی پیدا میکند تا با مافیای قاچاق دارو مواجه شود. دقیقاً از همین جاست که قصه جان تازهای میگیرد و به شکل معمایی دنبال میشود.
سفر حبیب به تهران و ورودش به دنیای مافیای قاچاق دارو بسیار کنجکاویبرانگیز است. رئیس مافیا که نامش انصاری است بسیار قابل باور است. او را «حاجی» صدا میزنند و دقیقا لقبش و رفتارش همان چیزی است که از شرایط کنونی کشور میشناسیم و انتظار داریم.
ویژگی مهم شخصیت حبیب در این است که موفقیت در گرفتن انتقام از این مافیا را انهدام آنها نمیداند. اون میداند که وظیفهای دارد. وظیفهاش تلاش برای احقاق حق خود و فریاد زدن بر سر این چرخۀ مملو از فساد است. این چنین است که زمانی که در پایان کار به صورت کامل شکست میخورد، خم به ابرو نمیآورد. او شکستِ با عزت را بر مدارای با حقارت و دم برنیاوردن برتر میشمارد و تمام عواقب شکست را نیز با جان و دل میپذیرد.
اما حبیب چرا باید شکست بخورد و بدتر از آن، چرا باید شکست را به این راحتی بپذیرد؟ او پذیرفته است که در روزگار کنونی، قدرت و پول حرف اول و آخر را میزند. این چنین است که این دو میتوانند نه تنها انسانها را تطمیع کنند و حقایق را کتمان، بلکه تمامی سیستم را نیز در سیطرۀ خود درآورند و یا حتی خودِ سیستم باشند.
در دادگاه حتی قاضی هم حوصلۀ شنیدن شهادتهای ساختگی را ندارد و از پیش حکم مشخص است. پس دیگر چه امیدی برای پیروزی علیه این حجم از سیاهی وجود دارد؟ هیچ! حبیب هم صرفا با تلاش برای مبارزه با آنها صرفا تسکینی بر آلام خود مییابد و بعد از آن، بدون آنکه کوچکترین بهبودی در این چرخۀ فسادِ سیستماتیک ایجاد کند، به همان زندگی خود (که حالا توسط قدرتمندان تنزل هم داده شده) برمیگردد.
در نهایت در یک جمله میتوانم رمان جدید مرزوقی را رمانی سرگرمکننده و پیشنهادی بسیار خوب برای مطالعۀ یک داستانِ بهروز معرفی کنم و قطعا شخصیتها و ماجرای داستان تا مدتها در ذهن خواننده باقی خواهند ماند.