ایوان دوم/ بهار 98/ درباره کتاب/ معرفی نویسنده/ مهدی دیزانی ورودی 95 مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف
تعریفهایی که از آزادی میشود، نه تنها با یکدیگر تفاوتهای بنیادی دارند، بلکه گاهاً پیش آمده که در تناقض با یکدیگر باشند. مثالهای زیادی وجود دارد که همه کمابیش با آنها دمخور بودهاند و از یکسو نبودنشان با آنچه در ذهن خود دربارۀ مفهوم آزادی میپرورانند ناخشنود میشوند. عدهای آزادی را در گرو رهایی مطلق از هر طوق و بندی میبینند؛ امضایی موثق که پای جواز انجام هر نوع عملی، خواه معقول یا نامعقول، زدهشدهاست. عدهای اما آزادی را مشروط به قبول آن توسط عامل یا مجموعه عوامل بازدارنده میدانند که در چارچوبهای تعیین شده، امکان جولاندهی را به آنها میدهد. این دستهبندی کلی بنابر تعریف عامیانۀّ آن، بشر را به دو نوع دیندار یا متعهد و بیدین یا لاییک تقسیم میکند. یعنی انسان یا در گرو دین گذران عمر میکند و خود را مقید به آن میبیند به گونهای که وفاداری به تعلیمات آن را آزادی خویش و عدم تقید به مناسبات را بندگی جسم و سقوط در قهقرای بردگی میبیند و یا در جبههی مقابل هرگونه وابستگی به دین و مسلک را پابند خود دانسته و رهایی از هرگونه امر و نهی را نشانۀ آزادی خود میبیند. گرچه این تقسیمبندی به نوعی مبین احوال قشر وسیعی از انواع مختلف بشر است؛ ولی نقص موجود و دیدگاه صفر و یکی حاکم برآن با اندکی تأمل به وضوح قابل رؤیت است. انسان نه آن است که بردۀ آیینی باشد تا آزادی خود را تضمین کند و نه آن است که بر هیچ صراطی مستقیم نباشد و روابط حیوانی را بر ضوابط انسانی مقدم شمارد. آنچه آزادی انسان را تضمین میکند، نه دین است و نه بیدینی؛ بلکه به معنای کلی آن، انسان بودن است. هرچه بشر به اخلاق انسانی بیشتر مزین شود، فضیلتمندتر بوده و به آزادی حقیقی خود نزدیکتر خواهد شد. آزادی برای یک فرد زمانی معنا پیدا میکند که خود و فقط خودش باشد که در قبال اعمالش جواب پس بدهد. اگر قرار است عملی غیر اخلاقی انجام دهد، خودش باشد که به کمک عقل خودش، خودش را سرزنش کند؛ اگر بنا داشت تا زیر سلطۀ شخص یا شیء ناخلف برود، باز هم خودش باشد که با خودش کلنجار رفته و حد زدایی کند؛ و اگر بنا به انجام عملی مطابق معیارهای معقول آزادی داشت، خودش مشوق خودش در رسیدن به آن هدف باشد. غاییترین مفهوم در برخورد با آزادی توجه به خود و تحدیدات معقول خود است. باید دانست که تنها عقل بشر است که میتواند آزادی حقیقی را برای او به ارمغان آورد. شاید تعریف آزادی حقیقی ساده باشد؛ اما حصول آن اینطور نیست. افرادی که سردمدار این آزادی بوده و آنرا میراثی برای بشر گذاشتهاند انگشتشمارند. یکی از بزرگترین آنها «جورج اورول» است که نهتنها آزادی را سرلوحۀ آثار خود قراردادهاست، بلکه به مفاهیم ارزشمند دیگری نیز با مهارت تمام پرداخته است. موضوعاتی چون سیاست، اقتصاد، مشکلات اجتماعی و از این قبیل مسائل که انسان حاضر در جامعه ناگزیر از تعامل با آنهاست. نکته جالب توجه، نحوۀ بیان اوست. ادبیاتی تلخ و زننده در عین جذابیت که مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند، او را آزار میدهد و آرامش را از او سلب میکند.
«اریک آرتور بلر»، این نویسندۀ انگلیسیالاصل متولد هندوستان، تنها ۴۷ سال عمر کرد تا در نیمۀ قرن بیستم، با دنیا وداعی نسبتاً زودهنگام داشته باشد. وی از پیشقراولان حضور در جامعه و حمایت از مردم بود و به همین دلیل نیز در دهۀ سوم زندگی خود به اسپانیا رفت تا در کنار مردم علیه پادشاهی وقت یعنی ژنرال فرانکو و حاکمیت فاشیست آن دوره بایستد. «زنده باد کاتالونیا» (1938) یادگار گرانبار همین دوران است. دورانی به شدت دردآور و غمبار که موجبات جراحت، بستری و در نهایت مرگ اورول را فراهم آورد. وی در این جنگ، از ناحیۀ گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و تا پایان عمر، متأثر از این صدمه، به زندگی ادامه داد. برخی پزشکان معتقدند که اورول بیماری سل، عامل مرگش را در مدت زمان بستری در اسپانیا و به دلیل مشکلات بهداشتی گرفت. بههرحال اورول زندگی سختی داشت و بیشتر عمر خود را با بیماریهای سخت و مشقتبار گذراند. او در همین مدت کم و با سیلی از مشکلات جسمی خود، توانست آثاری را قلم بزند که به جرئت میتوان گفت از بزرگترین آثار قرن بیستم به حساب میآیند. ویژگی بارز این نوشتهها، ملموس بودن و واقعیت موجود در آنهاست؛ چراکه اکثرشان در خلال حوادث مختلف و بعضاً در خصوص همان حوادث نوشته شدهاند. «روزهای برمه» (1934)، رمانیست که تحت تأثیر دوران خدمت اورول در نیروی پلیس هندوستان در برمه نوشته شدهاست. رخدادها و اتفاقاتی که هنگام حضور وی در میان طبقۀ محروم و فقیر جامعه در پاریس و نیز لندن، سنگ بنای کتاب «آسوپاسهای پاریس و لندن» (1933) محسوب میشوند. «جادهی به سمت اسکلۀ یویگان» (1937) درخصوص جامعۀ کارگر در منطقۀ شمال انگلستان است که از مشاهدات شخصی وی در آن برهه برآمدهاست. اما آثار اورول به وقایعنویسی و تحریر تجربیات شخصی محدود نمیشود. آثاری چون «دختر کشیش» (1935)، «همهجا پای پول در میان است» (1934) و دو اثر بینهایت ارزشمند و بسیار شناختهشدۀ او، «مزرعۀ حیوانات» (1945) و «هزار و نهصد و هشتاد و چهار» (1949) که از رمانهای شاهکار قرن و جزو پرفروشترین کتاب ها هستند مربوط به این نویسنده میباشند. اولی، به نوعی هجویه محسوب شده و داستانی سمبلیک را روایت میکند که به شدت مصداق پذیر بوده و محدود به نکوهش حکومت کمونیستی شوروی نمیشود. این اثر فاجعهای که در اثر اسارت عقل و یا فقدان آن ممکن است برای جمعی رخ دهد را به خوبی نمایش میدهد. تصویری که در واپسین صفحات این کتاب کمحجم از جماعت خوکهای حاکم بر مزرعه نشانداده میشود، همچون سکانس پایانی یک فیلم است که فرد با دیدن آن، ناگهان به یاد سکانس آغازین افتاده و تمام صحنههای فیلم به سرعت در ذهنش مرور میشوند. دومی، تکاملیست بر خط سیر اولی و نمایانگر دیستوپیاییست از آیندهای که خودمان مسئول آن هستیم و آنرا با بیعقلی خود حاصل کردهایم.میتوان در مورد اورول ساعتها سخن راند بدون ذرهای اطناب؛ کاری که دی. جی. تیلور در کتاب «اورول: زندگی» به خوبی انجام دادهاست؛ اما آنچه خودش با نوشتههایش از خودش میشناساند بدون شک بهترین مرجع موجود بهحساب میآید.
«و سرانجام چقدر بزدلانهاست که افسوس خرافاتی را بخوری که از شر آنها رهایی یافتهای و بخواهی چیزی را باور کنی که در اعماق وجودت بدانی حقیقت ندارد! و هنوز...!