ایوان هشتم/ پاییز 99/ آشنایی با نویسنده/ رکسانا خباززاده مقدم ورودی 98 مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف
«یک روزنامه بردار
قیچی را به دست بگیر
یک متن به بلندی دلخواه انتخاب کن
آن را تکه پاره کن
حالا کلمههای پاره پاره را در یک کیسه بریز و به آرامی تکانش بده
حالا هر چند تا بریده که میخواهی را از توی کیسه بردار و آنها را به ترتیب کنار هم بگذار
آگاهانه آنها را بر روی کاغذ بنویس
این شعر به شکل تو خواهد بود
این هم خدمت شما! یک نویسنده کاملاً اصیل که خودش را کاملا وقف زیباییها و مفاهیمی کرده
که از درک مبتذل عوام خارج است.»
از نظر تریستان تزارا نوشتن شعر همین قدر ساده و پوچ است. او یکی از بنیانگذاران جنبش دادا، یک حرکت انقلابی برخاسته از دل آشوبهای اروپا در دوران جنگهای جهانی اول بود. هنرمندان این مکتب، علیه هر گونه منطق و اصول زیباییشناختی قیام کردند و همه ساختارهای هنری و ادبی را بهم ریختند. از شیوههای گوناگونی مانند کلاژ، شعر بیکلام، مجسمهسازی و کنار هم گذاشتن بریدههای متون استفاده میکردند تا ناخشنودی خود را از خشونت، جنگ و ملیگرایی بیان کنند. میگویند روز ششم فوریه سال 1916 آن هم ساعت 6 عصر هنگامی که تزارا در یک کافه در زوریخ قهوه مینوشید کلمه «دادا» به ذهنش رسید. شاید چون شبیه اولین تلاشهای یک کودک برای سخن گفتن بود و همین حس بچگانه و مضحک این کلمه، به مذاقش خوش آمد. شاید هم چون اصلا چنین کلمهای در هیچ زبانی معنی خاصی نداشت و تاریخدانان بیدلیل انرژی زیادی را صرف یافتن معنایی برای آن پیدا کردند و در بازی دادائیسم گم شدند. اما چه اهمیتی دارد؟ به هر حال، داداییستها کاملاً به هدفشان که گیج کردن و به هم ریختن ساختارهای ذهنی ما بود، رسیدند.
«همان طور که دادا به مسیرش ادامه میدهد، هر چه میبیند را نابود میکند. اما باید اضافه کنم که از این تنفر، هیچ نتیجه، غرور یا سودی به دنبال خود ندارد... دادا حالتی ذهنی است. به همین دلیل در هر موقعیتی، یک شکل به خود میگیرد. در مورد همه چیز صادق است اما در عین حال هیچ چیز نیست. مانند نقطهای است که بله و خیر و تمام متضادها به هم میرسند. این نقطه در قصرهای ساخته و پرداخته فلسفۀ بشری نیست بلکه در خیابان، کنار سگها و ملخهاست.»
ساموئل روزنستوک در سال 1896 در رومانی به دنیا آمد. از 16 سالگی نوشتن را آغاز کرد و در طول زندگیاش سبکهای زیادی از جمله کوبیسم، سمبولیسم، دادائیسم و سوررئالیسم را امتحان کرد. در سال 1916، در میانه جنگ جهانی اول به سوئیس رفت و در آن جا، به همراه افرادی مانند برتون، سوپو، پیکابیا و هوگو بال، مکتب دادائیسم را به وجود آورد. در سال 1919 به پاریس رفت و در آن جا به همراه برتون مشغول به انتشار مجلۀ «Littérature» شد و در همین حال، فعالیت دادائیستها را هم رهبری میکرد. با استفاده از نمایشگاههای هنری و تئاتر، توانست مخاطبان زیادی را به پای آثار دادا بکشاند. اما جنبش در حال از هم گسیختن بود. اختلاف نظر میان تزارا و برتون، دادائیسم را تکه تکه کرده بود. تزارا سعی میکرد به اصول اولیۀ مکتب متعهد بماند اما برتون در حال فاصله گرفتن از آن بود و آرام آرام ایدۀ مکتب جدیدی در ذهنش شکل میگرفت؛ سوررئالیسم. تزارا «قلب ریشو» را به عنوان ابراز ناخشنودیاش از برتون نوشت. نهایتاً در سال 1922، دادائیستها مراسم ختمی برای مکتبشان برگزار کردند. تزارا در این مراسم گفت: «دادا مانند هر چیز دیگری در زندگی بیمصرف است. دادا دقیقاً مثل زندگی هیچ ادعایی ندارد. به ویروسی میماند که با اصرار خودش را در رخنهها و سوراخهایی که منطق و کلام نتوانستهاند پر کنند، جا میکند.»
در سال 1929، تزارا و برتون اختلافهایشان را کنار گذاشتند و تزارا به جنبش جدید سوررئالیسم پیوست و شیوههای خلق اثر جدیدی به وجود آورد. زمانی که جنگ جهانی دوم شروع شد و آلمان نازی به فرانسه حمله کرد، به مارسی گریخت و به نیروهای مقاومت پیوست و فعالیتهای سیاسیاش از آن جا به بعد بیشتر شد. بر ضد فاشیسم نوشت و مدتی هم در جنگ داخلی اسپانیا شرکت کرد. در سال 1956 به مجارستان رفت تا از تلاشهای این کشور برای استقلال حمایت کند. با شروع انقلاب مجارستان به فرانسه برگشت و خودش را غرق تحلیل کارهای فرانسیس ویون، شاعر قرن پانزدهم فرانسه کرد. در سال 1960، با شروع جنگ میان نیروهای استقلالطلب الجزایر و نیروهای فرانسه، نامهای نوشت و در آن ممانعت فرانسه از استقلال الجزایر را محکوم کرد. به دنبال این نامه، دولت نمایش آثار تزارا از جمله نمایشنامههایش را محدود کرد. در سال 1962 در پاریس درگذشت.
مراجع:
[1]: تریستان، تزارا، چگونگی نوشتن یک شعر دادا
[2]: تریستان، تزارا، سخنرانی در ختم دادائیسم