ایوان چهارم/ پاییز 98/ داریوش نصیریان ورودی 96 مهندسی هوافضا دانشگاه صنعتی شریف/ ادبیات، سینما، تکنولوژی/ اقتباس
اگر شما در طول زندگی خود یکی از فیلمهای کلاسیک دهههای 40 تا 60 را دیده باشید، احتمال اینکه آن فیلم ساختۀ آلفرد هیچکاک باشد بسیار زیاد است. اگر شما خیلی هم علاقهای به دیدن فیلمهای کلاسیک نداشته باشید، اسم آلفرد هیچکاک را شنیدهاید یا حداقل یکی از کارهای او را مشاهده کردهاید. اگر جایی خواندید که او را «پرکار ترین کارگردان و تهیه کننده تاریخ» نامیدهاند اغراق نکردهاند. در یک دورۀ 60 سالۀ کارگردانی حرفهای، آثار او 46 بار برای جوایز اسکار نامزد شده و 6 بار برنده شدهاند.
«استاد دلهره» (the master of suspense) لقبی است که به خاطر ساخت بیش از 50 فیلم در ژانر دلهره آور، راز آلود و ترسناک به او دادهاند. هر بار که اسم آلفرد هیچکاک در ابتدای فیلمی قرار میگیرد، همه میدانند که قرار است ذهنشان تسخیر شود، به چالش کشیده شود، گیج شود و در اضطراب طولانی مدتی قرار گیرد. البته از کارگردانی که جمله قصار او «همیشه تا جای ممکن به تماشاچی زجر بده» است انتظار دیگری نمیتوان داشت. اگر شما اسم آلفرد هیچکاک را شنیده باشید، احتمالا نام فیلم های معروف او مانند پرندگان (1963)، ربه کا (1940) و روانی (1960) و سریال تلویزیونی او به نام آلفرد هیچکاک تقدیم میکند (1965 – 1955) را نیز شنیدهاید که هر سه فیلم معرفی شده اقتباس از رمان های معروف آن زماناند. هیچ فیلمی مانند «روانی» نمیتواند شخصیت و افکار آلفرد هیچکاک را به مخاطبان خود معرفی کند.
بیایید اینگونه تصور کنیم: روزی روزگاری در سال 1959 آلفرد هیچکاک در کتابخانۀ خود مشغول مطالعه رمان «روانی» نوشته رابرت بلاک بود که از ایدۀ این رمان خوشش میآید، با نویسنده تماس میگیرد و به کمک او تصمیم میگیرد ترسناکترین و دلهرهآورترین فیلم تاریخ سینما را بسازد و شروع به ساخت یکی از مخفیانهترین پروژههای سینمایی میکند. به طوری که تا روز اکران فیلم هیچ منبع خبری نتوانسته بود از روند داستان مطلع شود، هیچ تیزر و یا تریلری از فیلم منتشر نشده بود و حتی آلفرد هیچکاک با مدیران سینما موافقت کرده بود تا افرادی که دیر به اکران میرسیدند را به داخل راه ندهند. اما همۀ این سخت گیریها بود که به تبدیل شدن فیلم «روانی» به یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما کمک شایانی کرد.
زنی به نام ماریون کرین (با بازی جنت لی) به دلیل مشکلات مالی ازدواج، 40 هزار دلار پول را از رئیس شرکتی که در آن منشی است میدزدد و از شهر خارج میشود. در راه به دلیل باران شدید مجبور میشود تا در یک متل بین راهی که چراغهای چشمکزن آن، مانند چشم شیطان، در تاریکی میدرخشند، توقف کند. صاحب آنجا مردی به نام نورمن بیتس (با بازی آنتونی پرکینز) است و با مادرش در خانهای کنار متل زندگی میکند. نورمن و ماریون شب را با صحبت کردن میگذرانند اما در همان شب حادثهای رخ میدهد که خود خواننده گرامی باید فیلم را تماشا کند و از آن باخبر شود.
با اینکه ژانر فیلم ترسناک است، در طول فیلم تعداد صحنههایی که واقعا بیننده را بترساند زیاد نیست و متن فیلمنامه و روند اتفاقات داستان است که بیننده را یک ساعت و پنجاه دقیقه میخکوب میکند. بنابراین اگر ژانر این فیلم را «دلهره آور» بنامیم تعریف دقیقتری ارائه کردهایم. تلفیق بازی بسیار حرفهای و واقعگرایانه و زیبای بازیگران، با چاشنی صحنهپردازی و فیلمبرداری و کارگردانی نوآورانه و تحسینبرانگیز آلفرد هیچکاک، توانسته اثری هنری را خلق کند که بیننده را حتی تا ساعاتی بعد از اتمام فیلم انگشت به دهان نگه دارد. در تمامی نقدهای مجلات گوناگون از این فیلم، تکنیکهای فیلم برداری آلفرد هیچکاک و بازی بسیار جذاب آنتونی پرکینز تحسین شدهاست. این فیلم در سایت IMDB امتیاز 8.5 از 10 و در سایت Rotten tomatoes امتیاز 96% را به خود اختصاص داده است. ادامه این فیلم هم ساخته شده اما از آن به اندازه فیلم اصلی استقبال نشده است. فیلم روانی موفقترین فیلم آلفرد هیچکاک از نظر فروش در گیشه بود. این فیلم در سینماهای آمریکای شمالی 32 میلیون دلار فروش کرد، در حالی که بودجه کل این فیلم برابر با 807 هزار دلار بود.
این فیلم، الهامبخش بسیاری از کارگردانان سینما برای خلق آثار خود بوده است. برای مثال، در صحنه ای از فیلم «پالپ فیکشن» ساختۀ کوئنتین تارانتینو، «بوچ» (با بازی بروس ویلیس) بعد از فرار کردن از دست «وینست» (با بازی جان تراولتا) پشت چراغ قرمز میایستد و ناگهان «مارسلوس» (با بازی وینگ ریمز) را میبیند که دربهدر برای کشتن او لحظه شماری میکند. حالا اگر با دقت روانی را ببینید، این صحنه از فیلم تارانتینو به شدت برایتان آشنا به نظر میآید. آنجا که ماریون کرین بعد از دزدیدن پولهای رئیسش پشت چراغ قرمز میایستد و ناگهان رئیس خود را روبروی خود میبیند.
سکانس «قتل در حمام» این فیلم، یکی از معروفترین و شوکه کنندهترین سکانسهای سینما است. سکانسی که فیلمبرداری آن هفت روز طول کشید و حتی مستندی نود دقیقهای به نام «هفتاد و هشت / پنجاه و دو» توسط الکساندر او. فیلیپ برای تنها همین سکانس ساخته شد. در این فیلم مستند تصاویر تماشاگران در تالار سینما را میبینیم که به هنگام تماشای این صحنه در حال جیغ زدن هستند. چند نفر از مصاحبهشوندگان هم اشاره میکنند که در اولین نمایشهای فیلم در تالار سینما، صدای جیغ تماشاگران زن از صدای خود فیلم بلندتر بود. همچنین این سکانس دارای چنان اهمیتی در تاریخ سینماست که در بسیاری از دانشکدههای سینمایی جهان تدریس میشود. در این سکانس سه دقیقهای از 78 زاویۀ دوربین و 52 کات استفاده شده است.
آلفرد هیچکاک ترس را نه برای ایجاد ترس و ساخت فضاهای ترسناک، بلکه برای شناخت انسان و بررسی زوایای روح او به کار میگیرد. او به جای استفاده از سردابهای نمور، دهلیزهای پیچ در پیچ و یا صدای جغد، شخصیت دوگانهای را خلق میکند تا عمل ترس را در روابط انسان و ذهن آنان کندوکاو کند و به عنصر درونی، یعنی به تضاد انسان با درون خویش میپردازد.
اگر تاکنون فیلمهای سیاه و سفید قدیمی هالیوودی را تماشا نکردهاید، پیشنهاد میکنم حتما تعدادی از فیلمهای معروف قدیمی، از جمله کازابلانکا، را در لیست خود قرار دهید. این گونه فیلمها تجربۀ شیرین و متفاوتی را به ارمغان میآورند که لذت مشاهدۀ آن تا مدتها در ذهنتان حک میشود. کارهای کلاسیک و فاخر هیچ وقت قدیمی نمیشوند و گذر زمان از جذابیت آنها چیزی کم نمیکند. و برای شروع میتوانید روی فیلم روانی و روی آلفرد هیچکاک حساب باز کنید، کمربند خود را سفت ببندید و فرمان را به دست آلفرد بدهید و از سفر به دنیای آلفرد، دنیای رازها و قتلها و هیجانها و شگفتیها لذت ببرید.