چند روزی مطالعه کتاب اثر مرکب را شروع کردم، در بخشی از کتاب، از مسئولیت صد درصدی سخن گفته است.
با یک مثال شروع کرده، از یک سمینار که سخنران در مورد مسئولیت در یک رابطه عاشقانه میپرسد.
پاسخها از پنجاه، پنجاه (از افرادی که به برابری مسئولیت اعتقاد دارند) تا هشتاد به بیست، که افرادی شاید فداکارتر هستند، بود.
و نهایتاً سخنران اشاره میکند به مسئولیت با نسبت صد به صفر، یعنی شما صددرصد باید مسئولیت هر نوع رابطهای را قبول کنید. و همینطور در مقابل انتظاری هم نداشته باشید.
من پیشتر هم شنیده بودم که برای اینکه آرامش داشته باشی، خوبی که به دیگران میکنی و بدی که دیگران در حق تو میکنند را باید فراموش کنی.
خودم هنوز هم به آن باور دارم و تا حدی عمل میکنم ولی خیلی دشوار است.
و تا حدی با جمله این کتاب موافق هستم.
اما حرف از کارتیمی و گروهی چیست؟ که مدام به آن تأکید میشود.
تا کی قرار است همه بحثها را با روانشناسی پیش ببریم؟ به نظرم تمام صورت مسئلهها با این تفکرها در حال پاک شدن است.
همیشه بحث جامعه شناسی و ساختار ها نادیده گرفته شده و به طور مکرر بچه های فارغ التحصیل، دانشجو ودانشآموز را با مسائل روان شناسی، تغییر پذیری، تغییر روش و تغییر زندگی درگیر کردند.
تغییرپذیری لازمه هر زندگی است. اما دارند همه را به این باور میرسانند که تمام مشکلات از خودتان است.
اصلاً بحث اتهام و انگشت اتهام به سمت دولت، خانواده، دوست، همسر، همکار و... نیست.
حرف من این است، تا چه زمانی قرار است، از همه فرهنگهای غلط، قوانین غلط، سیستم، مسائل جامعه شناسی چشمپوشی کنیم؟
همه چیز را بگذار کنار... باید خودمان این کار کنیم؟! باید خودمان آن کار را کنیم؟!
تازه در برخی موارد روانشناسی و برخی بحثهای انگیزشی، حرفهای خودشان را نقض میکنند...
شایدم نگاه من از زاویه است که برخی مسائل را نمیبینم... نمیدانم...