فاطمه آقاصادقی
فاطمه آقاصادقی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

مادرانه

نمی‌دانم شمایی که داری این روایت را می‌خوانی، سایۀ مادر بالای سرت است یا نه. اگر جوابت مثبت است ـ که امیدوارم باشد ـ  دلم می‌خواهد بدانم این روزهای قرنطینه را چطور می‌گذراند؛ چون روایتگر این نوشته که من باشم، مادری شصت‌ساله است. چرا دوست دارم روایت مادرهای دیگر را بدانم؟ چون معمولاً مادرها تجربه‌های مشترکی دارند که فقط خودشان می‌دانند گفتن و شنیدن از آن‌ها چقدر برای‌شان ارزشمند است.

حالا برویم سراغ روایت من.

پای قرنطینه که به زندگی ما باز شد، پای پاساژگردی‌های‌مان را جمع کردیم. برای کسانی که به خیاطی علاقه و از دور دستی بر آتش دارند، ویترین‌های لباس‌فروشی‌ها از خیلی چیزها خبر می‌دهد. اگر فلان مدل مانتو یا بهمان رنگ یا جنس پارچه تک‌وتوک توی مغازه‌ها باشد، احتمال می‌دهیم خیلی زود مد شود. برای من که علاوه بر خیاطی به کار با چرم و بافتن لباس هم مشغولم، این خلأ بزرگ‌تر می‌شود.

به لینک‌های تکمیل ثبت‌نام حساب کاربری که برای‌تان ایمیل می‌شود یا پیام‌های کد تأیید ثبت‌نام چطور نگاه می‌کنید؟ برای من این‌ها شبیه تابلوهای توی جاده‌ است که ورود مسافران به شهر جدید را خوش‌آمد می‌گویند. این لینک‌ها به من امید می‌دادند که رخوت این روزها را می‌توان کم‌اثر کرد.

فایل تصاویری که از پینترست، بعضی کانال‌های تلگرامی و سایت‌های داخلی و خارجی ذخیره می‌کنم، ژورنالی شده است که سردبیر و هیئت تحریریه و مخاطبش خودم هستم. با ویدئوهای یوتیوب هم ترفندهای جدید بافتنی و خیاطی را یاد می‌‌گیرم، هم دستور پخت غذاهای ایرانی و فرنگی و نان و شیرینی را.

این روند تا الآن هم برای بافتن لباس نوزاد که می‌خواستم هدیه بدهم، کمکم کرد، هم برای دوختن چند مانتو، هم درست کردن کیف چرم و ساختن لوازم تزئینی.

با این کارها هم بی‌حوصلگی را از خودم دور می‌کنم، هم نیازهای خودم و اعضای خانواده را تاحدی رفع می‌کنم.

روایتگرباشروایتگر باش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید