یه آهنگی هست که خیلی دوستش دارم. هم نسخه فرانسویش و هم نسخه عربی. چند روز پیش فهمیدم یه نسخه ترکی هم داره که جدید هم هست و تیتراژ سریالی است به اسم شهر دور که بین سالهای 2024 تا 2025 از تلویزیون ترکیه پخش شده. سریال رو ندیدم اما شنیدن تیتراژش ترغیبم کرد که برم ته و توی آهنگ رو دربیارم و ببینم چطور متولد شده؟
داستان اینه که یه آقایی بوده به نام خواکین رودریگو که یک آهنگساز نابینای اسپانیایی بوده (1901 تا 1999). خیلی هم باهوش بوده چون ایشون تو سه سالگی براثر بیماری دیفتری نابینا میشه ولی توی هشت سالگی پیانو و ویولن یاد میگیره و تو سن 24 سالگی به خاطر یکی از آهنگاش جایزه ملی اسپانیا رو دریافت میکنه. خلاصه این بنده خدا سال 1933 ازدواج میکنه و میره فرانسه. اونجا تصمیم میگرن بچه دار بشن ولی بچه سقط میشه. این مصادف میشه با پایان جنگ داخلی اسپانیا که طی اون یک میلیون نفر از مردم کشورش کشته میشن و یک رژیم فاشیست به حکومت میرسه. اینجاست که دیگه طاقت نمیاره و یه روز (شاید دم دمای غروب) که لب پنجره اتاقش ایستاده بوده و درد وطن و غم بچه از دست رفته به دلش چنگ زده بود، یه آهنگ بهش الهام میشه که اسمش میشه کنسرتو آرانخوئز.
اول بگم که کنسرتو یه جور آهنگه که موقع اجرا انگار یک سولیست با کنسرت داره دوئت انجام میده. که ساز سولو این کنسرتو گیتاره. آرانخوئز چیه؟ یه شهر کوچیک نزدیک مادرید پایتخت اسپانیا است که ظاهرا زادگاه این آقای آهنگساز بوده و باغهای بسیار باشکوهی داشته. این کنسرتو سه بخش داره. بخش اول شاد و پرانرژی است. بخش دوم آرام و پراحساس و بخش سوم دلنشین و سبکباله. از بین این سه تا، قسمت دوم آهنگه که باهاش کار داریم. بد نیست بگم نوشتن این آهنگ براش خیلی آمد داشت و باعث شد کلی مشهور بشه و سفارش آهنگ بگیره به طوری که ازش 170 اثر به یادگار مونده.
خوب، تا اینجا دیدیم که چطور در سال 1939 این آهنگ متولد شد. تا اینجا فقط یک آهنگ بی کلام سه بخشی داریم. 28 سال بعد آقای ریچارد آنتونی قسمت دوم آهنگ رو برمیداره و میده به آقای بونتمپلی و ازش میخواد براش یه شعر بنویسه. یه چیزی راجع به خود ریچارد آنتونی بگم که جالبه. پدر ایشون مصری بوده و تو حرفه نساجی مشغول به کار بوده. مادرش یه زن انگلیسی بوده که باباش کنسول عراق در قاهره بوده!!! خلاصه که اینا ازدواج میکنن و ریچارد هم سال 1938 همونجا به دنیا میاد ولی بعدا مصر که شلوغ میشه اینا میرن پاریس و ایشون ملیت فرانسوی میگیره. ریچارد خیلی تو فرانسه معروف میشه طوری که تو سن 26 سالگی اولین خواننده ای بوده که هواپیمای شخصی میخره و میره این ور اون ور برای کنسرت. خلاصه، شعر رو که از بونتمپلی میگیره، بدون اجازه رودریگو، آهنگ رو با ارکستر فیلارمونیک لندن ضبط میکنه. ولی تهش عذاب وجدان میگیره و میره اسپانیا از صاحاب اصلی اجازه میگیره و آهنگ در سال 1967 منتشر میشه.
این آهنگ به یکی از بزرگترین موفقیتهای ریچارد آنتونی تبدیل شد و در کشورهای مختلفی از جمله فرانسه، آلمان، ایتالیا و آرژانتین محبوبیت یافت. این باعث شد که به زبانهای دیگر هم روی این آهنگ شعر گفته و مجدد اجرا بشه. مثلا دالیدا نسخه ایتالیاییشو خونده. دمیس روسس یه نسخه یونانی داره. سارا برایتمن یه نسخه انگلیسی داره و دومینگو یه نسخه اسپانیایی ازش خونده. اینا رو گوگل هم بکنید تو ویکی پدیا و یوتیوب میتونید پیداشون کنید. حقیقتا من فیلترشکنم از کار افتاده و جز اجرای ایتالیایی بوچلی، اجراهای دیگه رو ندیدم. اگه شما دیدین حتما نظرتون رو بنویسید.
حالا میرسیم به اصل مطلب. 16 سال بعد از این اجرای موفق، خواننده ای با نام هنری فیروز (به فتح ف و سکون ی)، میاد این آهنگ رو برمیداره و میده به جوزف حرب شاعر لبنانی و اونم براش شعر لبیروت رو مینویسه. در دهه 80 میلادی لبنان درگیر جنگ داخلی بود و شهر بیروت بهشدت آسیب دیده بود. جوزف حرب، که خودش تو متن ماجرا بود تصمیم گرفت شعری بنویسد که هم مرثیهای برای شهر باشد و هم بیانی عاشقانه از دلبستگی به وطن. برای همین بیروت را نه فقط یک شهر، بلکه معشوقی زخمی تصویر کرد. خلاصه که این متن از دل برخواسته و اون صدای صاف و قوی نشست روی اون آهنگ از غم و حزن برآمده اسپانیایی و شد آنچه که باید میشد
تو پرانتز بگم که این فیروز که معنی اسمش همون فیروزه است، کم کسی نیست و از تحسینشدهترین و تأثیرگذارترین خوانندگان زن جهان عربه و متولد لبنان. یه آهنگ معروف دیگه هم داره به اسم بنت الشلبیه که یک ترانه فولکلور عربی است و نسخه فارسی هم داره. آهنگ بر گیسویش ای جان، کمتر زن شانه که توسط خوانندگان بسیاری مثل پوران، ویگن و ... اجرا شده. حالا فرصت کنم یه روز داستان اونو مینویسم.
چیزی که تو این جستجوها برام اثبات شد، جمله سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند بود. و اینکه یک حس هایی هست که جهانیه. مال آدمیزاده و اینا تاریخ مصرف ندارن و ترجمه لازم ندارن. این آهنگ راجع به عشق از دست رفته است. چه عشق فردی و چه عشق جمعی. عشق به فرزند و عشق به وطن. این صدا از یک غم اصیل میاد. یک غم کهنه که در خاطره جمعی همه ما آدمها هست. همه ما عزیزی رو از دست دادیم، از مکانی دل کندیم، برای سرزمینی غصه خوردیم و این آهنگ یادآور همه اونهاست. شاید برای همینه که موندگار شده. چون غم همیشه پابرجاست.