Farzaneh Parsinezhad
Farzaneh Parsinezhad
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

هاروی، اثری که صحنه را تسخیر کرد

نام کتاب: هاروی

عنوان اصلی: Harvey

نویسنده: مری چیس (Mary chase)

نخستین تاریخ انتشار: 1944


نمایشنامه هاروی یکی از نمایشنامه‌های مورد علاقه‌ی من و یک داستان بامزه و گرم و دلنشین درباره‌ی مردی مهربان به نام الوود است که دوست صمیمی‌اش یک خرگوش شش و نیم فوتی به نام هاروی است! خواندن این نمایشنامه مانند غوطه‌ور شدن در آبی گرم و آرام از جنس سورئالیسم است که یک سبکی لذت‌بخش از خود به جا می‌گذارد. الوود فردی خونگرم و خوش‌مشرب است که می‌تواند با هر کسی که ملاقاتش می‌کند دوست شود، شخصیتش مانند یک آهنرباست و اطرافیانش از همنشینی و خوردن نوشیدنی با او لذت می‌برند.

با این حال دوستی با هاروی باعث شده که الوود در چشم آن‌ها و خانواده‌اش یک دیوانه به نظر برسد، تا جایی که خواهر، خواهرزاده و وکیل خانوادگی‌شان تصمیم می‌گیرند او را در تیمارستان بستری کنند. اما الوود دیوانه‌ای است که شاید از همه عاقل‌تر باشد چون او به روشنی و بهتر از سایرین دریافته است که زندگی درباره‌ی یافتن شادی است و او قادر است در هر لحظه‌ای و هر شرایطی شادی را بیابد و خاطره‌ای خوش بسازد. او در پاسخ به منشیِ پزشکِ تیمارستان که از او می‌پرسد: «شما چی کار می‌کنید؟» چنین پاسخ می‌دهد:

«من و هاروی تو کافه‌ها می‌شینیم. یکی دو نوشیدنی می‌نوشیم و با دستگاه‌ها بازی می‌کنیم. کم کم صورت بقیه‌ی آدم‌ها برمی‌گرده طرف من و لبخند می‌زنند. اون‌ها می‌گند: «آقا، ما اسم شما رو نمی‌دونیم، اما موجود دوست‌داشتنی‌ای هستید». من و هاروی با این لحظات طلایی گرم می‌شیم. ما غریبه وارد کافه می‌شیم اما زود دوست پیدا می‌کنیم. اون‌ها می‌آند پیش ما. می‌شینند کنار ما. با ما می‌نوشند. با ما حرف می‌زنند. در مورد کارهای وحشتناکی که انجام داده‌اند صحبت می‌کنند، و در مورد کارهای شگفت‌انگیزی که می‌خواند انجام بدند. امیدشون، یاسشون، عشقشون، نفرتشون. همه‌ی این‌ها خیلی بزرگ‌اند چون هیچ وقت کسی چیزهای کوچیک رو با خودش به یه کافه نمی‌آره».

برای من این یکی از دیالوگ‌های درخشان این نمایشنامه است و به زیبایی تمام بینش ساده و در عین حال ژرف الوود را نسبت به زندگی نشان می‌دهد. اما الوود دیالوگ دیگری دارد که از این هم درخشان‌تر است، به گونه‌ای که بعد از خواندن در ذهن حک می‌شود و برای همیشه با خواننده می‌ماند:

«مادرم همیشه به من می‌گفت: «الوود، تو این دنیا یا باید خیلی باهوش باشی و یا خیلی خوش‌مشرب». من سال‌ها باهوش بودم، اما پیشنهاد می‌کنم خوش‌مشرب باشید».

این دیالوگ گرچه کوتاه اما بسیار تاثیرگذار است و نویسنده دیدگاهش درباره‌ی فلسفه‌ی زندگی را به کمک آن به مخاطبانش معرفی می‌کند. مری چیس این نمایشنامه را برای برگرداندن خنده به جامعه‌ی خسته از جنگ نوشت و شاید پیامش برای خواننده بر مبنای آنچه که از زبان الوود می‌گوید این است که می‌توان هر لحظه را برای آفریدن لبخند غنیمت شمرد و در هر جا و مکانی اوقاتی خوش خلق کرد.

این نمایشنامه‌ی جذاب جایزه‌ی پولیتزر را از آن خود کرده است و یکی از مشهورترین و پر اجراترین نمایشنامه‌های برادوی بوده تا جایی که پس از انتشارش در سال 1944، 1755 بار بر روی صحنه اجرا شده است. علاوه‌بر این در سال 1950 کمپانی یونیورسال پیکچرز فیلمی با همین نام از روی آن ساخت که بازیگر نامدار آمریکایی جیمز استوارت در آن به ایفای نقش پرداخت و به یکی از موفق‌ترین فیلم‌ها تبدیل شد، فیلمی که تا به امروز جایگاه خود را حفظ کرده و برای مخاطبان تازه‌اش نیز همچنان تماشایی و به یاد ماندنی است.

این پست را برای «چالش کتابخوانی طاقچه» نوشته‌ام و می‌توانید این کتاب را از طاقچه دریافت کنید.

چالش کتابخوانی طاقچهنمایشنامههارویمری چیسکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید