فائزه اسدی
فائزه اسدی
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

اعزام قطار به مقصد صادقیه عادی بوده و در تمامی ایستگاه‌های خط ۵ توقف خواهد داشت.

ساعت ۸:۲۸ دقیقه است و با تمام توانم در حال دویدن هستم تا به ایستگاه قطار برسم. اما به محض اینکه وارد ایستگاه می‌شوم، با درهای بسته قطار مواجه می‌شوم و صدای بلندگوهای مترو را می‌شنوم که اعلام می‌کند: "اعزام قطار به مقصد صادقیه تندرو بود و فقط در ایستگاه ارم سبز توقف خواهد داشت." در این لحظه‌ست که اولین عباراتی که در ساعات آغازین روز بر زبانم جاری می‌شوند، فحش و ناسزاهایی سنگین است که نثار زمین و زمان می‌کنم. از پیرمردی که آهسته آهسته از پله‌ها بالا می‌رفت و نداد تا با سرعت از کنارش بدوم گرفته تا راننده تاکسی‌ای که در طول مسیر حداقل ۵ بار برای آدم‌های کنار خیابان بوق زد و توقف کرد و سرعتش از ۲۰ کیلومتر بر ساعت بیشتر نشد. در نهایت هم تیر این ناسزاها به خودم می‌خورد که چرا چند دقیقه زودتر از خانه حرکت نکرده بودم یا اینکه چرا صبح کفش‌هایم را تمیز کردم و زمان را تلف کرده بودم.

ایستگاه مترو کرج (فردیس)
ایستگاه مترو کرج (فردیس)

قطار تندروی بعدی ۲۰ دقیقه دیگر می‌رسد. نمی‌توانم انقدر صبر کنم، پس با قطاری که ۱۲ دقیقه دیگر می‌آید حرکت می‌کنم. ساعت ۸:۴۱ است و بازهم صدایی در بلندگو اعلام می‌کند: " اعزام قطار به مقصد صادقیه عادی بوده و در تمامی ایستگاه‌های خط ۵ توقف خواهد داشت." این جملات در ظاهر شاید هیچ فرقی باهم نداشته باشند، ولی همین جمله در دلش حرف‌های زیادی دارد. از جمله؛

توقف بیش از حد در ایستگاه آزادی و تاخیر ۳۰ دقیقه‌ای به محل کار و یا دانشگاه، سردردی که بخاطر فریادهای خانم فروشنده ایجاد می‌شود، فروشنده‌ای که با تمام توان و قدرتش فریاد می‌کشد تا سر صبحی پیراشکی‌های به قول خودش" تازه و خوشمزه و شیرین" ش را بفروشد، فروشنده‌ای دیگر که می‌خواهد به هر طریقی مسافران را وادار به خرید از ریمل‌های باکیفیت و مرغوب "مکس و پرشین گرل" اش کند و در هر بار تبلیغ، ریمل‌هایی که به مژه‌اش زده را با زور و فشار از مژه‌هایش می‌کند و با صدایی بلند و جیغ‌دار می‌گوید: "خانم‌های محترم و خوشگل، براتون ریمل‌هایی که سرندیپیتی استفاده می‌کرد رو آوردم که دست هیچ فروشنده‌ی دیگه‌ای تو این خط پیدا نمی‌کنیدش، این ریمل رو به سادگی تمام می‌تونید با آب بشورید و گوله گوله از مژه‌هاتون پاک میشه و زیر چشماتون رو هم سیاه نمی‌کنه" و من با خودم فکر می‌کنم که اصلا سرندیپیتی کی بود و چی بود و چرا ریمل می‌زد:) مگر سرندیپیتی همان شخصیت کارتونی‌ای نبود که در آب زندگی می‌کرد، پس اصلا چجوری ریمل می‌زد و...!

ایستگاه مترو کرج (قطار عادی کرج-تهران)
ایستگاه مترو کرج (قطار عادی کرج-تهران)

پس از فروشندگان خانم، نوبت دخترها و پسربچه‌های معصوم ۵ تا ۱۰ ساله است که با نگاهی ملتمسانه و صدایی آرام و با تکرار جمله‌ی "خاله جون توروخدا ازم بخر، ایشاالله دستت خوب باشه، من خوب فروش کنم" از شما می‌خواهد تا دستمال کاغذی‌هایی که قیمتشان ۵۰۰ تومان است را به قیمت ۳۰۰۰ تومان بخرید، چراکه حتما در طول روز به آن نیاز پیدا می‌کنید و یا اینکه چون شما خانم مهربانی هستید و او از صبح تاکنون "دشت" نکرده است و حالا وظیفه شماست تا اولین خرید را از او داشته باشید.

از بحث فروشندگان مهربان و به‌فکر که بگذریم، می‌رسیم به موضوع خرابی‌های مترو که همیشه و همه‌جا همراه ما کرجی‌ها هستند، تصویری که در ذهن من از این خرابی‌ها شکل گرفته است، دقیقا مانند خنده معروف "جک نیکلسون" در فیلم درخشش است؛ فردی عصبی با خنده‌هایی ترسناک که منتظر است تا دقیقا در زمان‌هایی که شما به شدت دیرتان شده، از راه برسد و قطار را خراب کند.

تصویری که از خرابی‌های بی دلیل مترو در ذهنم شکل گرفته است. (جک نیکلسون در فیلم درخشش)
تصویری که از خرابی‌های بی دلیل مترو در ذهنم شکل گرفته است. (جک نیکلسون در فیلم درخشش)


گاهی وقت‌ها هم بخاطر دلایلی که هیچ کس علتش را نمی‌داند، فضای داخل کابین‌ها با بویی به شدت آزاردهنده آغشته می‌شود که اگر هم منجر به سردرد نشود، خاطره‌اش تا آخر عمر در پس ذهن‌ها باقی می‌ماند.

ساعت 9:32 است و قطار با آرامشی بی‌نظیر وارد ایستگاه صادقیه می‌شود و ازینجای داستان، مانند روزهای دیگر است. با این تفاوت که ممکنه استاد تجارت اکترونیکم که به دیر آمدن به کلاس حساس است، من را به کلاس راه ندهد، پس باید مسیر خودم رو از دانشکده به سمت سلف کج کنم و خودم را به صرف یک صبحانه بی‌مزه دعوت نمایم و سعی کنم تا باقی روزم را خراب نکنم. چند تا مقاله در این باره خواندم و درنهایت روش‌هایی که به نظر خودم موثر و کارآمد آمدند را در قالب چند جمله می‌نویسم تا هم در ذهن شمای خواننده و هم خودم ثبت شود که اگر در شرایط مشابه قرار گرفتیم به یاد این نکات بیوفتیم.

۱- شکلات بخوریم، بهتر است که همیشه یک یا دو عدد شکلات تلخ همراهمان داشته باشیم. ( يک تکه شکلات می‌تواند اعصاب را تا حد زیادی آرام کند،شکلات تلخ سطح کورتيزول يا همان هورمون استرس را در خون تنظيم کند و متابوليسم بدن را ثابت نگه‌می‌دارد.)

۲- آدامس نعنايی یا میوه‌ای بجویم. (جویدن راهی سریع و آسان برای مبارزه با خشم است، پس از چند لحظه سطح کورتیزول خون را کاهش می‌دهد.)

۳- خوراکی‌های ترد بخوریم. (نتیجه تحقیقات نشان ‌می‌دهد که هوس خوراکی‌های ترد و شور مثل چیپس، در زمان خشم و استرس در بزرگسالان بیشتر می‌شود. پس اگر از نظر چربی و سلامتی، با این قضیه مشکلی ندارید، پیشنهاد می‌کنم به اولین مغازه مراجعه کنید و یک چیپس نمکی ترد بخرید و سعی کنید از خوردنش و صدای خرد شدن چیپس‌ها زیر دندان‌هایتان لذت ببرید.)

۴- بوی خوش یک قهوه را حس کنیم. (اگر در محل کارتان هستید و امکان درست کردن یک قهوه خوش عطر برایتان فراهم است، حتما به سراغ آشپزخانه بروید و خودتان را به نوشیدن یک استکان قهوه با شیر دعوت کنید، بوی قهوه میتواند هورمون‌های استرس‌زا در بدن را کاهش دهد.)

۵- نفس عمیق و گوش دادن به یک موزیک هم می‌تواند جزو روش‌های ساده و بی‌دردسر باشند که حتما پیشنهاد می‌کنم.

امیدوارم هیچوقت در این شرایط قرار نگیرید ولی اگر هم اتفاق افتاد، به این روش‌ها فکر کنید تا سعی کنید آرامش خودتان را مجددا به دست بیاورید.




متروکرجقطارتندرودانشجو
من فائزه‌ام! تا زمان فیلترینگ اینستاگرام، روی کمپین‌های اینستاگرامی کار می‌کردم و امروز به لطف فیلترینگ دنبال یک مسیر شغلی تازه هستم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید