فائزه عبدی پور
فائزه عبدی پور
خواندن ۷ دقیقه·۳ روز پیش

کمی در مورد انیمیشن خاطرات یک حلزون Memoir of a Snail

جمعه بود که بالاخره نشستم و انیمیشن جدید «آدام الیوت»، خاطرات یک حلزون ( Memoir of a Snail )، رو دیدم. بعد از انیمیشن فوق‌العاده «مری و مکس»، واقعاً نمی‌دونم کسی هست که اگه کار جدید این آدم بیاد، نره و نبینه؟ خودم مدام توی فکر بودم که چرا وقت نمی‌شه اینو ببینم، تا اینکه بالاخره به خودم گفتم، چه وقتی بهتر از صبح جمعه‌ای که شبش یلداست.

همیشه برای من آثار آدام الیوت یک چیز خاص بودن. این بار هم مثل همیشه با یک انیمیشن متفاوت روبه‌رو شدم. خاطرات یک حلزون یک داستان ساده به نظر می‌رسه، ولی پر از لایه‌های پیچیده و عمیق هست که توی هر لحظه از فیلم حس می‌کنی. مثلاً، دنیای درون شخصیت‌ها خیلی دقیق طراحی شده و من، در هر لحظه، با احساسات و دغدغه‌های اون‌ها ارتباط برقرار می‌کردم. حس می‌کردم در لحظات مختلف انگار خودم هم دارم اون تجربه‌ها رو زندگی می‌کنم.

حالا که به فیلم فکر می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که شاید بیشتر از اینکه بخوام نقدش کنم، می‌خوام احساسی رو که بهم داد توی این متن بریزم. به نظرم اگر به دنبال یک انیمیشن با لایه‌های احساسی عمیق، طراحی خاص و داستانی متفاوت هستید، خاطرات یک حلزون قطعاً باید جزو انتخاب‌های شما باشه.

فقط یه نکته: اگر هنوز انیمیشن رو ندیدید، ادامه‌ی این متن ممکنه براتون اسپویل‌کننده باشه.

خاطرات یک حلزون Memoir of a Snail
خاطرات یک حلزون Memoir of a Snail


مرگ یک شروع است؟

شروع فیلم "صحنه جون دادن" بود. انگار که آدام الیوت می‌خواست از همون اول به ما نشون بده که مرگ هم می‌تونه نقطه شروعی برای یک داستان جدید باشه. کلیشه دیدن یک جوان کنار یک پیر در لحظات آخر زندگی! این که به مرگ این‌طور نگاه میشه و ازش به عنوان شروعی دوباره صحبت میشه، خیلی شبیه به همون کلیشه معروف "زندگی ادامه داره" است.

البته انگار این‌جا، این تصویر، مثل یک هشدار عمل می‌کنه. به تماشاگر می‌گه که قراره وارد دنیای پیچیده‌تری بشه و از همون اول مشخص می‌کنه که فیلم به هیچ‌وجه قرار نیست ساده یا خوشایند باشه. در واقع، قراره نشون بده ما باید از همین حالا آماده باشیم برای رو به رو شدن با واقعیت‌های تلخ.

یکی از جالب‌ترین ویژگی‌های کارهای آدام الیوت، نزدیکی عجیبش به زندگی عادیه. همون زندگی‌ای که گاهی پر از طنز تلخ و ناامیدی‌ه. در دنیای فیلم‌های الیوت، حتی در بدترین لحظات هم، طنز و شوخ‌طبعی به نوعی با واقعیت زندگی ترکیب میشه. انگار که این تلخی‌ها و بدبختی‌ها باید باشن تا زندگی معنا پیدا کنه. این بخش، نکته‌ایه که همیشه در کارهای آدام الیوت وجود داره: زندگی یعنی همین، با تمام دردها و شادی‌هاش، و هیچ‌کدوم از این‌ها از هم جدا نیستند.

انیمیشن خاطرات یک حلزون
انیمیشن خاطرات یک حلزون


گذشته با ما چه می‌کند؟

در ادامه، دخترک خاطراتش رو یکی یکی تعریف می‌کنه. در تلاش برای اثبات اینکه هیچ‌وقت تنها نبوده، حتی وقتی که به نظر می‌رسید هیچ کسی در کنارش نیست. هر بخش از زندگی پررنجش رو با ترکیبی از امید و نیمه پر لیوان بازگو می‌کنه و در حالی که سختی‌ها رو به طور واقعی بیان می‌کنه، در دل اون‌ها دنبال معنای جدیدی از زندگی می‌گرده.

ترومای کودکی، از دست دادن‌های پی‌درپی و کنار آمدن با این همه فقدان، از جمله موضوعات اصلی داستانه. در حالی که داره از این از دست دادن‌ها صحبت می‌کنه، هر بار راهی متفاوت برای کنار آمدن با اون‌ها پیدا می‌کنه. این خود یک نوع استقامت و تاب‌آوریه. از طرفی، همین فقدان‌ها باعث میشه شخصیت داستان به سمت یک نقطه امن پناه ببره: حلزون‌ها.

این "پناهگاه" برای دخترک، حلزون‌ها هستند؛ موجوداتی که با همه‌ی کندی و ظاهراً بی‌تفاوتی‌شون، به نوعی برای او نماد پایداری و امنیت می‌شوند. این موجودات به خاطر اینکه به آرامی حرکت می‌کنند و در پوست سخت خودشون پناه می‌گیرند، شاید به نوعی نشون‌دهنده‌ی این باشن که هر کسی می‌تونه یک نقطه امن پیدا کنه، جایی که می‌تونه از سختی‌ها و اضطراب‌های زندگی فاصله بگیره و دوباره نفس بکشه.

اینکه چطور شخصیت با هر از دست دادن به شیوه‌ای متفاوت کنار میاد، به نظر من نشون‌دهنده‌ی قدرت انطباق‌پذیری انسان‌هاست. حتی زمانی که همه چیز به نظر از دست رفته میاد، همیشه یک راه وجود داره که به طور غیرمنتظره‌ای به ما کمک می‌کنه تا دوباره به جلو حرکت کنیم. این مفهوم در داستان کاملاً قابل لمس بود، مخصوصاً زمانی که حلزون‌ها به نماد پناه و آرامش تبدیل شدند.

Memoir of a Snail
Memoir of a Snail


ترکیبی از مجموعه تروماهایی که ممکن است در یک زندگی رخ بدهد!

فیلم به نوعی انگار از هر چیزی که ممکنه در زندگی تجربه کرده باشیم، رگه‌ای از خودش داره. تمام این موضوعات، از دست دادن‌های تلخ، زندگی در خانواده‌های آسیب‌دیده، و مشکلات اجتماعی و فردی که خیلی از ما ممکنه باهاش مواجه بشیم، به طور بی‌پرده و بدون هیچ‌گونه زیباسازی به تصویر کشیده می‌شن.

از دست دادن مادر، که قطعاً یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های عاطفی هر انسانی می‌تونه باشه، تا زندگی با یک پدر الکلی که هیچ حمایتی نمی‌کنه و در نتیجه فرزند در دنیای پر از بی‌توجهی و بی‌محلی رشد می‌کنه، همه جزئیات زندگی این شخصیت‌ها رو شکل می‌ده. از طرف دیگه، بار مسئولیت‌های بزرگ روی دوش کودک قرار می‌گیره، یعنی اینکه کودک مجبور میشه به جای اینکه از زندگی خودش لذت ببره، به بزرگترهایی که مسئولیت پذیرش اون‌ها رو ندارند، سرپرستی بده.

تنهایی و طرد شدن از اجتماع، به شدت در فیلم مشهوده. فیلم حتی به مسائلی مثل بولی شدن در مدرسه یا در محیط‌های اجتماعی اشاره می‌کنه، جایی که شخصیت‌ها باید نه تنها از ناتوانی‌های درونی خودشون عبور کنن، بلکه برای ادامه‌ی زندگی باید در برابر قضاوت‌های بیرونی هم مقاومت کنن.

شاید مهم‌ترین موضوعی که در فیلم مطرح میشه، یتیم شدن و معضلات فرزندخواندگی باشه. بچه‌ای که حتی پس از وارد شدن به خانواده‌ای جدید، هنوز با مسائل مربوط به پذیرش و تعلق به اون خانواده روبروست. نه تنها در خانه، بلکه در جامعه هم به شدت در برابر پذیرش قرار داره، در شرایطی که هیچ‌وقت نمی‌تونه خود واقعی‌ش رو پیدا کنه.

موضوعات دیگری هم در فیلم مطرح میشه که هر کدوم به نوعی جزیی از واقعیت‌های تلخ زندگی‌ان: خرافه‌پرستی و دین‌مآبی به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف شخصی و کنترل بی‌جا، مخالفت با پذیرش هویت‌های جنسی و تلاش برای سرکوب افراد جامعه‌ی ال‌جی‌بی‌تی‌کیو، روابط عاطفی سمی که فقط به افراد آسیب می‌زنند، و در نهایت فقر و مشکلات اقتصادی که به همۀ این مشکلات لایه‌ای از دشواری و ناامیدی اضافه می‌کنه.

این‌که فیلم به همه این مسائل اشاره می‌کنه، نه تنها به عنوان یک نقد اجتماعی، بلکه به عنوان نمایشی از واقعیت‌های زندگی روزمره، نشان میده که چطور انسان‌ها در دل تمام این چالش‌ها همچنان به دنبال معنای زندگی و راهی برای تحمل فشارها می‌گردند. این ویژگی باعث میشه که مخاطب نتونه از داستان غافل بشه و در عین حال احساس کنه که خودشم بخشی از این داستانه.

دوستی در انیمیشن خاطرات یک حلزون
دوستی در انیمیشن خاطرات یک حلزون


روابط در خاطرات یک حلزون

یکی قسمت‌های جذاب انیمیشن خاطرات یک حلزون، نشون دادن انواع مختلف روابط بود. دوستی خوبی که باهات همدله، کنارت هست و غم‌خوارته، تو خوشی و سختی کنارته در مقایسه با روابط سمی و آدم‌های خطرناکی که ممکنه ادعای دوست داشتنت رو هم داشته باشن اما فقط به قصد آسیب زدن وارد زندگیت شدن! این مدل آدمها فقط میخوان تو رو تبدیل به چیزی بکنن که خودشون می‌خوان و خواسته‌های تو براشون اهمیت نداره، ممکنه برای رسیدن بهش مدام تحقیرت کنن و تنبیهت کنن، یا اینکه محبت الکی و غیر واقعی بکنن! نهایتا به طریقی چشم تو رو روی واقعیتی که دارن انجام میدن کور می‌کنن و تو یهو به خودت میای میبینی تو دامشون افتادی... متاسفانه اگر خودمون تجربه وجود یه آدم سمی رو تو زندگیمون نداشتیم حداقل خطرش یکبار از بیخ گوشمون رد شده! و هممون هم احتمالا دوست‌های خوبی داشتیم که یا آگاهمون کردن یا در ادامه ازمون مراقبت کردن تا حالمون خوب بشه. (قربون آدم‌های خوب و هزار لعنت به آدم‌های سمی)


از حلزون در بیایم یا چی؟

در نهایت پیشنهاد در اومدن از حلزون رو میده! آیا درسته؟ آیا درست نیست؟ این قسمت رو خودمم نمی‌دونم. شاید باید هرکسی بشینه برای خودش جواب این سوال رو پیدا کنه! بعضی وقت‌ها حس می‌کنم لزوما بودن در اون شرایط انزوا شاید بد هم نباشه ولی خب بازم نمی‌دونم. شما نظرتون چیه؟ چطور بود؟

انیمیشنفیلم
دست من نیست، کلمات حمله می‌کنند‌!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید