امروز 2 آبان 1400 نزدیک به دوسال از اولین روزایی که به خودم اومدم و فهمیدم باید برم دنبال یه حرفه تا از قافله عقب نمونم میگذره. کلی تجربههای جالب تو این مدت بدست آوردم و با کلی آدم چه باتجربه چه بیتجربه تو این راه همکلام شدم و از حرفای جالب و انگیزشیشون برای پیشرفت گرفته تا حرفای صدمن یک غاز برای تخریب آدمایی که از خودشون بالاتر بودن رو شنیدم. کلی تجربه تو این دوسال بدست آوردم که میتونم به جرات بگم تو 4 سال درس خوندن دانشگاه بدست نیاوردم. نمیخوام بگم مقصر دانشگاه یا محیط آموزشی غلط هست نه، این حرفای کلیشهای رو دیگه تو نوشتهها و صحبتهای بقیه خوندین و شنیدین. مقصر این عقب موندنها خود خود من بودم، بعدا میگم چرا به این نتیجه رسیدم. از اصل مطلب جدا نشیم، تو ادامه اولین پست ویرگولم تصمیم گرفتم از تجربههای این یکی دوسال بگم، اینکه چی شد اینجام و چرا این راه رو انتخاب کردم.
چهارسال پیش با شور و شوق اینکه رشته مهندسی کامپیوتر قبول شدم خودمو آماده ورود به یه دنیای خفن کردم. دنیای آدم بزرگا. متاسفانه ورود به دنیای آدم بزرگا سخت بود، درسهای ترم اول رو دوست داشتم ولی متاسفانه با باور غلطی که معلما و مدیرای مدرسمون تو سرمون کرده بودن که الان درس بخونین دیگه دانشگاه برین نیاز نیست درس بخونین یکم تنبلی کردم و از 19واحد ترم اول فقط تونستم 16واحدش رو پاس کنم.
ترم اول رو هرجور بود گذروندم، ذره ذره درسا سختتر و پیچیدهتر شدن و من دیگه دختر 19ساله که تازه وارد دانشگاه شده بود و از درسای دانشگاه سر درنمیاورد نبودم، اما اونیم نبودم که فکرشو میکردم. من فقط درسامو خونده بودم تا تموم کنم درسم رو. پس رزومه چی؟ شغل چی؟ من چرا یه حرفه درست درمون رو دنبال نکرده بودم؟ مقصر کی بود؟ من. چرا؟ چون دنبالش رو نگرفته بودم.
اوایل ترم 5 بودم که با html, css آشنا شدم و به این فکر افتادم برم طراحی سایت یاد بگیرم و بعنوان یک web developer وارد دنیای جذاب برنامه نویسی بشم. اما دوماه بیشتر دووم نیاوردم و ذره ذره ازش فاصله گرفتم. یکم دنبال حرفههای مختلف رفتم ولی دوباره برگشتم همون شرکتی که چندماه برای کارآموزی باهاشون کار کرده بودم تا طراحی سایت رو ادامه بدم، اما بازم نه من طراحی سایت دوست نداشتم. بگذریم، اومدم بیرون و دیگه روزای قرنطینه کرونایی شروع شده بود و فقط تو خونه درسامو میخوندم و تفریح میکردم. 7-8 ماه به همین منوال گذشت.
حدود یکسال پیش با یکی از دوستام که بعنوان سئوکار تو یکی از شرکتهای استان کار میکرد صحبت میکردم و از اینکه 4سال رو تو دانشگاه هدر دادم بجای اینکه یه حرفه درست درمون یادبگیرم گله میکردم. ازش خواستم یکم درمورد حرفه افراد مختلفی که توی شرکتشون مشغول به کار هستن بگه، بهم از کار خودش گفت، از حوزه کاری دیجیتال مارکتینگ، سئو، تولیدمحتوا و…. با کمی تحقیق دیدم آره این حوزه کاری همونیه که دنبالشم.
باتوجه به مطالعاتی که داشتم سئو و تولیدمحتوا رو ازبین شاخههای مختلف دیجیتال مارکتینگ انتخاب کردم. شروع شد، ویدئوی آموزشی دیدن و نکته برداری کردن. بعد از یک ماه و خوردهای آموزش دیدن نیاز بود کار رو به صورت عملی انجام بدم. کانالای تلگرامی رو پیدا کرده بودم که میشد ازشون پروژه بگیرم. با چند نفر صحبت کردم اما کسی تو اون بازه زمانی نیاز به کارآموز سئو نداشت. وقت رو غنیمت دونستم و پروژه تولیدمحتوا متنی قبول کردم. تعریف از خود نباشه قلم خوبی توی نوشتن داشتم. جرقههای این استعداد هم به لطف انشاهای مدرسه زده شده بود. پروژه گرفتم و بصورت دورکاری توی خونه انجامشون میدادم.
اولین مقاله رو برای یکی از کارفرماهای مریضی که بعدها متوجه شدم تعدادشون کم هم نیست نوشتم و ارسال کردم و تا الان که ده ماه گذشته هنوز بلاکم از سمتش! نمیخوام بگم من اونزمان بیست بیست بودم تو نوشتن ولی دزدین نوشته من هم کار درستی نبود. ادامه دادم به نوشتن و آموزش بیشتر دیدن، با چندتا کارفرما صحبت کردم و پروژههای تولیمحتوای دیگهای رو تونستم بگیرم، سرم خلوت بود و توان انجام همشون رو داشتم. مزه اولین حقوقی که با تلاش و زور بازوی خودم گرفته بودم هیچوقت فراموشم نمیشه هرچند بعدا حقوقهای بیشتری گرفتم ولی اون اولی یجور دیگه به دلم نشست. اوایل دی ماه پارسال اولین پروژه سئو رو گرفتم. چندماهی همکاری داشتیم و همزمان تولیدمحتوای متنی رو هم انجام میدادم، هم برای این پروژه و هم پروژههای دیگه. بعد از چندماه همکاری اوایل اردیبهشت امسال بخاطر علاقه خودم به حضور در محیط کار با یکی از شرکتای شهرمون همکاری کردم که اصلا تجربه همکاری خوبی نبود و تصمیم به بیرون اومدن کردم. چرا؟ خیلی از افرادی که تو حوزه تولیدمحتوای متنی کار میکنن حتما با کارفرماهایی که کمیت براشون مهمتر از کیفیت هست برخوردن. مثلا یکی از معیارهای سنجش اینکه یه فرد چقدر میتونه تولیدکننده محتوای خوبی باشه اینه که ازش میپرسن میتونی تو یک ساعت چند کلمه مقاله بزنی؟ یادم نمیره اولین روزی که رفتم اون شرکت بهم گفتن چدتا مقاله رو تا آخر امروز مینویسی؟ گفتم 3تاش رو میرسونم، براش تعجبآور بود که فقط 3تا؟! ؟! نمیدونم تو 5ساعت انتظار چندتا مقاله داشت اما هرچی بود منو از همون اول زده کرد از محیط شرکتشون.
مدت خیلی زیادی از بیرون اومدنم نگذشته بود که بعنوان کارشناس سئو در یکی از شرکتهای استان شروع به همکاری کردم. از همون ابتدا برخورد درست کارفرما و تیم دوستانه شرکت منو هم به ادامه همکاری تشویق میکرد و الانکه سه ماه از شروع همکاریمون میگذره تجربههای زیادی درکنارشون کسب کردم. هنوز تجربههای زیادی مونده که کسب کنم اما از خودم ممنونم که ادامه دادم و تونستم به اینجا برسم. از خودم ممنونم که بالاخره یک حرفه رو انتخاب کردم و ادامش میدم.
هیچوقت از ادامه دادن خسته نشین. کار همیشه هست این شمایین که دنبالش نمیرین. اینو بدونین هرمهارتی روزی در بدترین حالت خودش بوده. یه نویسنده روز اول کتابش رو کامل و بدون غلط ننوشته، یه برنامهنویس از بدو تولد برنامهنویس نبوده، یه تاجر از ابتدا تاجر نبوده. رمز موفقیت همه آدمای موفق خسته نشدن و ادامه دادنه، پس شماهم میتونی یکی از اون آدما باشی فقط کافیه بخوای و با روز به روز تقویت کردن و مداومت در اون کار موفقترین باشی.