ویرگول
ورودثبت نام
Faezeh
Faezeh
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

اسپرینت سوم؛ تجربه ی کار در پروژه های واقعی

یادمه وقتی داشتم آزمون اسپرینت سوم رو می‌دادم، وقت کم آورده بودم بعد از حدود 45 دقیقه یه اسکرول کردم و دیدم بله همه‌ی سوال‌ها تشریحیه و من چون تایممو خوب مدیریت نکردم، نمی‌رسم همه‌ی سوالا رو جواب بدم. س.الایی که برام چالشی‌تر بود رو گذاشتم آخر سر جواب بدم. در نهایت وقت آزمون تموم شد و دو تا از سوالام بی‌جواب مونده بود. فکر نمی‌کردم آزمون رو قبول بشم و بتونم اسپرینت سوم رو حضوری بگذرونم.

در کمال تعجب قبول شدم و قرار شد اسپرینت سوم رو حضوری بگذرونم. از اینکه می‌تونستم اسپرینت سوم رو حضوری برم ذوق و استرس توام با خوشحالی داشتم.قرار بود توی اسپرینت سوم هر کدوم از کارآموزها سرپرست داشته باشن و من از اینکه قرار بود سرپرست و حامی داشته باشم، خیلی خوشحال شدم. روز قبل شروع اسپرینت سوم با سرپرستم (آناهیتا جان) جلسه داشتم و باهم آشنا شدیم. خیلی استرس داشتم که اسپرینت سوم قراره چجور بگذره و طبق معمول صدای توی ذهنم می‌گفت که: «نکنه من نتونم توش خوب باشم».

از قبل تعریف فضای دنج و دیزاین داخلی شرکت وبسیما رو شنیده بودم. با این حال وقتی دو طبقه‌ی زیرزمین رو رفتم پایین و در رو باز کردم سوپرایز شدم! فضای شرکت واقعا قشنگ، آرامش‌بخش و دنج بود. روز اول بود و قبل از شروع کار با سرپرستم جلسه داشتم. با اینکه به عنوان کارآموز و تازه‌کار خیلی استرس داشتم ولی محیط، کارکنان و از همه بیشتر سرپرستم خیلی بهم کمک می‌کردن و بهم آرامش میدادن.

قبل از اینکه اسپرینت سوم شروع بشه دورکاری رو ترجیح می‌دادم اما وقتی رفتم توی محیط دیدم چقدر اینجا من تمرکزم بیشتره... چقدر خیالم راحت‌تره... برای منی که مشکل تمرکز دارم، فضای شرکت بهترین گزینه‌ست. تسکی که روز اول باید انجام می‌دادم مشخص بود و من دائم استرسی اینو داشتم که چجوری عالی انجامش بدم؟ اگه ایراد داشته باشه چی؟ اگه ایراداش زیاد باشه چیکار کنم؟ اگه نرسم تمومش کنم چی میشه؟ نه فقط روز اول روزای دیگه هم مدام این سوالا توی ذهنم میومد و می‌رفت.

روز اول دیرتر شروع به کار کردم و نمی دونستم قبلش سیر محتواییم رو باید با سرپرستم چک کنم، همینجوری خوشحال یک سوم مقاله رو نوشتم که بعد فهمیدم قبلش باید سیرمحتوایی رو چک می کردم. فهمیدم سیرمحتوایی که نوشتم خوب نبود و دوباره باید از اول بنویسم... استرس گرفته بودم و مقاله م اون روز تموم نمیشد.

وسواس گرفته بودم و استرس زمان ولم نمی‌کرد. با خودم همش می‌گفتم فلان دقیقه و ساعت تایم گذاشتی برای سرچ بسه دیگه، وسواس نداشته باش و سیرمحتوایی رو بنویس. به خاطر وسواسی که داشتم یه بخشی از تسک‌هام انجام دادنش به فردا موکول می‌شد. روز دوم یا سوم بود یادمه 1ساعت فقط داشتم دنبال عکس برای رپورتاژ می‌گشتم. از بین عکس‌های استوک نمی‌تونستم انتخاب کنم، چون توی فتوشاپ ارور می‌داد. حتی عکس‌های گوگل هم بی‌کیفیت و به‌دردبخور نبودن.

روز دوم با سرپرستم جلسه‌ی منتورینگ داشتم و قرار بود ایرادات مقاله‌ی روز قبلم رو باهم بررسی کنیم. جلسه ی منتورینگ دوساعت طول کشید. ایرادهام شبیه هم بود... مشکلم همونجایی بود که می‌دونستم توش ضعف دارم؛ جمله‌های طولانی با فعل‌های زیاد... روان‌نویسی کار راحتی نیست و نیاز به تمرین داره ؛ قبل اینکه بخوام هر پاراگراف رو بنویسم جمله‌ها رو باید روی کاغد بنویسم و جوری عوضش کنم که دوتا فعل بیشتر نداشته باشه و این برای منی که استرس زمان‌بندی رو دارم چالشه...

یه سری ایرادات نگارشی هم داشتم. اصلا حواسم نبود چقدر از فعل «می توانید» استفاده کرده بودم؛ در صورتی که اصلا نیازی به استفاده ازش نبود و توی معنی جمله هیچ تاثیری نداشت.

سرپرستم خیلی بهم کمک می کرد و دلگرمی میداد و منم که کلا همیشه آدمیم که سوال زیاد می پرسم. متاسفانه سرپرستم روز دوم آبله مرغون گرفت :( دومین جلسه ی منتورینگم عقب افتاد و من کلی استرس گرفتم. چون سر جلسه اول منتورینگ هم نرسیدیم عکس ها و متن جایگزین رو بررسی کنیم.

از اسپرینت سوم خیلی یاد می گیرم. داریم پروژه های واقعی انجام میدیم و چالش هاش هم برام شیرینه. ایرادهام توی جلسه های منتورینگ درمیاد و یاد می گیرم کجاهای کارم ایراد داره و باید اصلاح بشه.

تجربه ی اسپرینت سوم با تموم چالش هاش خیلی برای من شیرینه...گذر زمان رو توی شرکت احساس نمی کنم و خیلی خوشحالم از تجربه ای که دارم کسب می کنم.

تولید محتواکارآموزش پروکسیماوبسیماآکادمی وبسیما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید