
بهطور ساده، Time on Task یعنی مدت زمانی که کاربر برای انجام یک وظیفه مشخص صرف میکنه. این زمان از اولین اقدام واقعی کاربر (مثل کلیک، جستجو یا لمس) شروع میشه و وقتی کار به پایان رسید، متوقف میشه.
🔹 مثال ساده:
فرض کنید میخواید به دوستتون پیامک بدید:
وظیفه: ارسال پیامک
شروع: وقتی وارد اپ پیامرسان میشید
پایان: وقتی پیام ارسال شد
Time on Task: فاصله بین ورود به اپ و ارسال پیام
🔹 مثال UX:
وظیفه = «یک گوشی Samsung A54 پیدا کنید و به سبد خرید اضافه کنید.»
زمان از لحظه اولین کلیک روی جستجو یا دستهبندی شروع میشه و وقتی محصول در سبد خرید ثبت شد، پایان میگیره.
معیار کارایی (Efficiency)
زمان کوتاه + موفقیت = مسیر روان و طراحی خوب.
مثال ساده: وقتی میخواید شیرینی بخرید و سریع توی قفسه پیدا میکنید، مسیر ساده بوده.
مثال UX: اگر کاربران بیشتر در ۲ دقیقه گوشی رو پیدا کنن، طراحی مسیر درست و ساده بوده.
نشونه پیچیدگی
زمان طولانی = مشکل یا گیجی در طراحی
مثال ساده: دنبال یک لباس در فروشگاه میگردید اما هیچ تابلویی راهنمایی نمیکنه، ۱۰ دقیقه طول میکشه تا پیدا کنید.
مثال UX: کاربر ۱۰ دقیقه طول کشیده چون فیلترها گیجکننده بوده.
مقایسه طراحیها
میتونید دو نسخه از یک صفحه رو با هم بسنجید.
مثال ساده: نسخه جدید قفسهها مرتبتره و سریعتر پیدا میکنید.
مثال UX: نسخه A = ۳ دقیقه، نسخه B = ۲ دقیقه → نسخه B بهتره.
نیاز به ترکیب با متریکهای دیگه
زمان به تنهایی کافی نیست؛ با نرخ موفقیت و خطاها هم بررسی بشه.
مثال: شاید کاربر در ۱ دقیقه مسیر رو رها کنه (زمان کوتاه)، ولی موفق نشده → داده قابل استفاده نیست.
تعریف وظیفه واضح
بد: «محصول رو بررسی کن» → پایان مشخص نیست
خوب: «گوشی A54 رو به سبد خرید اضافه کن» → پایان روشن و قابل اندازهگیری
شروع تایمر
اولین اقدام کاربر، مثل کلیک روی جستجو یا لمس صفحه
پایان تایمر
وقتی وظیفه کامل شد، مثل افزودن محصول به سبد
ثبت موفقیت یا شکست
مثال: کاربر ۸ دقیقه تلاش کرد ولی محصول رو پیدا نکرد → شکست
ثبت یادداشتهای کیفی
مثال: «دو بار برگشت عقب»، «روی دکمه اشتباه کلیک کرد»
فقط موفقها رو تحلیل کنید → شکستها زمان معنادار ندارند
از میانه (Median) استفاده کنید → یک کاربر خیلی کند میانگین رو خراب میکنه
دادههای پرت رو یادداشت کنید → کندی اینترنت، مشکل مرورگر
شروع و پایان رو دقیق تعریف کنید → همه آزمایشکنندهها یکسان اندازهگیری کنند

میانه زمان موفقها = پایه مقایسه طراحیها
مثال ساده: اگر ۵ نفر موفق شدند پیامک رو در ۳۰، ۴۰، ۳۵، ۳۲ و ۳۸ ثانیه بفرستند، میانه = ۳۵ ثانیه → این زمان معیار اصلی ماست.
بخشبندی دادهها = موبایل vs دسکتاپ
مثال UX: کاربران دسکتاپ گوشی رو در ۲ دقیقه پیدا کردند، کاربران موبایل ۳ دقیقه → میفهمیم نسخه موبایل نیاز به بهینهسازی دارد.
روندها = قبل و بعد از تغییر طراحی
مثال UX: نسخه قدیمی سایت ۴ دقیقه طول میکشید تا محصول پیدا شود، بعد از تغییر طراحی ۲ دقیقه → طراحی جدید مؤثر بوده.
ترکیب با متریکهای دیگر = زمان + موفقیت + خطا
مثال: کاربر در ۱ دقیقه مسیر رو رها کرد (زمان کوتاه)، اما موفق نشد → داده ارزش تحلیل ندارد، باید موفقیت هم بررسی شود.
محاسبه میانگین همه (حتی شکستها)
مثال: کاربری که ۱۰ دقیقه تلاش کرده ولی موفق نشده، میانگین را بالا میبرد → نتیجه اشتباه میشود.
پایان مبهم وظیفه
مثال: «محصول رو بررسی کن» → کاربر نمیداند چه زمانی وظیفه تمام شده است.
نادیده گرفتن دادههای پرت
مثال: اینترنت کاربر کند بوده یا مرورگر مشکل داشته → ثبت نکردن این موارد باعث تحلیل اشتباه میشود.
اشتباه گرفتن Time on Task با «زمان حضور در صفحه»
مثال: کاربر ۱۰ دقیقه صفحه محصول بوده ولی فقط ۳ دقیقه فعال کار کرده → زمان واقعی روی وظیفه کمتر است.
Time on Task یک عدد ساده است، اما اگر درست اندازهگیری شود، شاخص قدرتمندی برای تصمیمگیری است.
مثال ساده: وقتی پیامک را سریع میفرستید، مسیر روان است. وقتی دیر میکنید یا گیج میشوید، اصطکاک تجربه وجود دارد.
مثال UX: هر ثانیه اضافه در پیدا کردن محصول نشاندهنده مشکل در مسیر طراحی است. با تعریف واضح وظایف، ثبت دقیق و تحلیل همراه با مثالها، میتوانیم تجربه کاربر را سادهتر و محصول را کارآمدتر کنیم.
💬 شما تا حالا از Time on Task توی پروژههاتون استفاده کردین؟
به نظرتون چه تجربهها یا چالشهایی داره؟
خوشحال میشم توی کامنتها نظرتون رو بنویسین.
و اگه این مطلب براتون مفید بود، لایک کردنش باعث میشه افراد بیشتری بتونن ببیننش 🙌