در هفته های گذشته خط تحلیلی نسبتا جدید را نسبت به تحولات 3 سال اخیر صدا و سیما گفتیم. حالا میخواهیم بطور خلاصه عملکرد صدا و سیما در دوران تحول را ارزیابی کرده و بگوییم در حال حاضر و در جایگاه یک منتقد چه میتوان کرد؟
دوره تحول همواره با انتقاداتی همراه بوده. بخشی از این انتقادات ریشه در واقعیتهای موجود دارد و بر نقاط ضعف و اشتباهات متمرکز است. اما باید به این نکته توجه داشت که هر تحولی به هر حال در مقایسه با وضعیت قبلیاش یک قدم به جلو محسوب میشود. بنابراین باید به جای نفی کامل و ریشهای، به ارزیابی منصفانه و سازنده بپردازیم.
در مسیر تحولاتی که از گذشته تا به امروز طی کردهایم، مجموعهای از اشتباهات و موفقیتها رخ داده است. انتقاداتی که به این دوره وارد میشود عمدتا به سبب اشتباهات در سیاستگذاری ها، مدیریتها و یا اجرای ناموفق آنهاست. دوره قبل حتی به مرحله نقدشوندگی و مواجه با اشتباهات موجود، نرسیده بود. اما در حال حاضر میتوان مواجه و نقد را به عنوان علامتی از رشد دانست.
بیایید بعنوان دو منتقد با هم گفتگو کنیم. به فرض تمام انتقاداتی که به صدا و سیما میشود، درست است. یعنی می پذیریم که صدا و سیما علیرغم ورود به دوران تحول -ذیل سند تحول- دارای ایرادات فراوانی است. با وجود تمام این ایرادها؛ صدا و سیما امّا در نگاه جامع و در دیدی بازتر، در مسیر درست پیشرفت قرار گرفته است. به این معنا که تا قبل از این، صدا و سیما با تمام نقاط ضعف و قوتی که داشت، در مسیر تحول نبود و در خط سیر درستی حرکت نمیکرد. اگر مخاطب بالایی هم داشت، بازدهی صحیحی نداشت. به این معنا که با اهداف والا نسبتی نداشت.
اینطور است که معتقدم ایراداتی که به دوران تحول گرفته میشود، هر چند بخش مهمی از آنها درست است؛ امّا این صدا و سیما باز در نقطهای جلوتر از دوران گذشته است.
نسبت به انتقاداتی که در این دوره به صدا و سیما میشود، دوره قبلی، مرحله ما قبل از این نقد بود. حالا صدا و سیما پای به عرصهای گذاشته که حالا مبتوان در این زمان به آن انتقاداتی وارد کرد.
مسیری که صدا و سیما در آن پای نهاده از چند جهت بسیار خطرناک است. دشمنی باندهای رایج سینمایی و رسانهای در پی کنار رفتن بعضی سلبریتیها، مخالفت رسانههای معاند و انتقادات داخلی غیردلسوزانه باعث شده تا صدا و سیما در قدمهای کوچک و بزرگی که برمیدارد دچار مشکل شود. بنابراین معتقدم اولا باید از تحرکات کلی سازمان در مسیر تحول حمایت کرد و ثانیا به کجرویهای آن انتقاد کرد. باید ایرادها را شناسایی کرد تا رشد بهوجود آمده ادامه پیدا بکند و در این مرحله متوقف نماند.
مسی که صدا و سیما در آن پای نهاده از چند جهت بسیار خطرناک است. دشمنی باندهای رایج سینمایی و رسانهای در پی کنار رفتن بعضی سلبریتیها، مخالفت رسانههای معاند و انتقادات داخلی غیردلسوزانه باعث شده تا صدا و سیما در قدمهای کوچک و بزرگی که برمیدارد دچار مشکل شود. بنابراین معتقدم اولا باید از تحرکات کلی سازمان در مسیر تحول حمایت کرد و ثانیا به کجرویهای آن انتقاد کرد. باید ایرادها را شناسایی کرد تا رشد بهوجود آمده ادامه پیدا بکند و در این مرحله متوقف نماند. پس برای پیشرفت و ادامه رشد، لازم است به نقدهای سازنده توجه کرد. این نقدها نه تنها باید اشتباهات را مشخص کنند، بلکه راه حلهای اصلاحی و پیشنهادهای موثر ارایه دهند. همزمان نباید ریشهای و بنیادی کل روند را زیر سوال ببریم، چرا که این موضوع میتواند موجب نزول و سقوط شود. بهتر است بر نقاط ضعف تمرکز کرده و راهکارهای عملی ارایه دهیم تا فرایند رشد ادامه یابد و در این مرحله توقف نکند و یا خدای نکرده به مرحله قبل برنگردیم!
نکته: پیش فرض این راهبرد این است که ما حرکت و تحول کلی در صدا و سیما و یا همان سند تحول را پذیرفته باشیم.
لازم بود این نکته با یادداشتی جداگانه همراه شود؛ اما محدودیت زمانی و تعداد پایین یادداشتها باعث شد تا به این نکته مهم در حد یک پاراگراف پرداخته شود.
هیچکس منکر اهمیت مخاطب در تلویزیون نیست. اگر مخاطب نباشد، دقیقاً تولیدات رسانه ملی با چه توجیهی انجام میشود؟ اما نکته مهم این است که ما مخاطب را همه چیز نبینیم. پس خیلی کوتاه و در یک جمله: اگر صد درصد مردم، مخاطب رسانه ملی بودند و رسانه ملی تفاوتی با رقبای خود مانند شبکههای ماهوارهای نظیر من تو بود، اینجا هم سوال پیش میآید که دقیقا با کدام منطق، بودجه کلان صدا و سیما باید تامین شود؟! بنظرم جواب چالش اهمیت مخاطب در صدا و سیما به تعادلی میان این دو حالت برمیگردد.