وحید جلیلی سالها در پی نقد سازمان صدا و سیما بعنوان یکی از تاثیرگذارترین نقش آفرینان فرهنگی است. او دست به خلق ادبیاتی نو در تفاوت میان مدیریت فرهنگی منفعل و فعال زده و مدیریت مبتنی بر مدیریت فرهنگی در غرب را مدیریت خط قرمزی میداند. مدیریت خط قرمزی به زبان ساده یعنی مدیریت فرهنگی با محوریت مدل غربی منتها با متناسب سازی آن با خط قرمزها و هنجارها. او در جایی مدیریتت خط قرمزی را اینطور بیان میکند: "در واقع ما مدیر فرهنگی را مدیری تعریف میکنیم که تنها قرار است ناظر و مراقب باشد که احیاناً تصویر نادرستی پخش نشود یا مطلب ناموجهی عنوان نشود."{1} در مقابل مدیریت خط سبزی یعنی باید با دست پر به استقبال تولیدات فرهنگی رفت. یعنی نباید محوریت تولیدات را از غرب گرفت و تنها آن را از فیلتر اسلام رد کرد. باید از مبنای فرهنگی خود، متناسب با قالب تلویزیونی، تولید کرد و برای تولیدات، برنامه محتوایی و فکری داشت.
تمثیلی میان مردم سالاری دینی و دین سالاری مردمی وجود دارد. دین سالاری مردم یعنی سالار دین است. محوریت با دین است. دین به هر نحوی. دین را اجرا کن و سعی کن مردم را هم به نحوی راضی نگه داری. در مقابل مردم سالاری دینی یعنی دین را تمام و کمال با محوریت و اراده مردم اجرا کن. به نحو دقیق تر یعنی "براساس دین و اسلام، سالار زندگیِ جامعه خود مردمند"{3}. من این دو راهبرد را به دوگانه مدیریت خط قرمزی و خط سبزی تشبیه میکنم. از این جهت که در مدل اول ما یک نمونه حداقلی از دین را اجرا کرده و سعی داریم تا آنجا که از حدود دین رد نشده ایم و صدای مراجع و حوزه های علمیه در نیامده، جذابیت سازی کنیم. اگر بخواهیم مدیریت فرهنگی ما در مدل دوم که گویای عملکردی جامع و حداکثری از دین است، بگنجد. باید مفاهیم فرهنگی را از دین استخراج کرده و با محوریت و مبنای دینی درست، تولید محتوا کنیم. یعنی جذابیت ها، جذابیتی نباشند که اگر بخواهند از حدی بیشتر شوند، از خط قرمزها عبور کنند.
یک نکته مهم تا قبل از دوران تحول، مسئولیت نداشتن وحید جلیلی بود. شاید بتوان گفت عموم منتقدان، نمیتوانند با واقع گرایی نقد کنند و البته این بدان معنا نیست که باید وضع مطلوب را آلوده به واقع گرایی کرده و وضع موجود را با گفتار درمانی هضم کنیم. یکی دیگر از ایرادات منتقدان، امکان استدلال سلبی است. بدان معنا که آنها وجبور نیستند بعد از رد یک مدل، مدل دیگری جایگزین کنند؛ حال آنکه یک مدیر هیچگاه نمیتواند با صرف رد یک مدل، به کار خود ادامه دهد. مخصوصا درباره پلتفرم تلویزیون. چرا که اساسا تلویزیون پدیدهای ۲۴-۷ است و صدا و سیما نمیتواند پر کردن یک ساعت کنداکتور حدود ۲۰ شبکهاش را حتی برای یک روز عقب بیاندازد.
در این میان اما وحید جلیلی معتقد است بعضی از این برنامهها رویکرد درستی را طی کردهاند. او در مصاحبهای که در خرداد 1402 با مجله سوره{2} انجام داده، از تولید برنامههایی همچون کلمه و سیدخندان و سندباد خوشحال است و معتقد است آنها در این نظام فکری جای میگیرند.
یک نکته مهم تا قبل از دوران تحول، مسئولیت نداشته وحید جلیلی بود. شاید بتوان گفت عموم منتقدان، نمیتوانند با واقع گرایی نقد کنند و البته این بدان معنا نیست که باید وضع مطلوب را آلوده به واقع گرایی کرده و وضع موجود را با گفتار درمانی هضم کنیم. یکی دیگر از ایرادات منتقدان، امکان استدلال سلبی است. بدان معنا که آنها وجبور نیستند بعد از رد یک مدل، مدل دیگری جایگزین کنند؛ حال آنکه یک مدیر هیچگاه نمیتواند با صرف رد یک مدل، به کار خود ادامه دهد. مخصوصا درباره پلتفرم تلویزیون. چرا که اساسا تلویزیون پدیدهای ۲۴-۷ است و صدا و سیما نمیتواند پر کردن یک ساعت کنداکتور حدود ۲۰ شبکهاش را حتی برای یک روز عقب بیاندازد.
در دوران قبل هم ما شاهد افت محسوس سالانه مخاطبان بودیم{4}؛ اما مخاطب صدا و سیما در دوران تحول، افت شدیدی داشته است. جا دارد که به این سوال جواب دهیم: آیا این کاهش شدید درصد مخاطبان، به مدیریت تحولی و سیاست های آن بر میگردد؟
فکر کنید شما کشوری دارید با دشمن های بزرگ که هر آن ممکن است علیه شما در زمینه اقتصاد فعالیتی را شروع کند. شما وظیفه دارید تا می توانید به خود و کشورهایی م=وابستگی اقتصادی داشته باشید که تخ=حت نفوذ و سلطه دشمن نباشند و نتوانند بر روی شما و مردم شما فضار اقتصادی وارد کنند. در صورتی که با روی کار آمدن ترامپ و اعمال تحریم های فلج کننده، افسار تورم از دست مدیر خارج میشود.
مدیریت صدا و سیما تا قبل از پاییز 1401، به مانند مدیریت اقتصاد در شرایط غیر تحریمی بود. پر مخاطب ترین برنامه های صدا و سیما،؛ همگی برنامه هایی بودند که بخاط سلبریتی هایشان، پر طرفدار شده اند. حال آنکه بعد از پاییز 1401 و تحریم صدا و سیما توسط سلبریتی ها، نمیتوان انتطار داشت که آن سازمان به روزهای قبل از آن برگردد. یعنی وابستگی شدید صدا و سیما به سلبریتی ها که شاید حاصل همان مدیریت خط قرمزی باشد، باعث شد تا بعد از بیرون رفتن سلبریتی ها بعد از قضایای 1401، این سازمان با کاهش شدید مخاطب مواجه شود.
البته لازم است به دو نکته مهم اشاره کنیم. اولا بار کاهش مخاطبان را نمیتوان به طور کامل به دوش خروج سلبریتی ها گذاشت. و دوم اینکه همه سلبریتی هایی که رفته اند، بدلیل اتفاقات سال 1401 نبوده و مشکلات دیگر داخلی و مدیریتی قطعا تاثیر گذار بوده است.
منابع: