عقل می گه این درست نیست..
دل منطق میزاره پشت لحظه های بودنش... که به این شکل که حالم باهاش خوش هست رو بپذیر و بزار ازش لذت ببرم و ازش لذت ببر...
منطق درستی که قابل باور هست در عین زیبایی که میخواستی تجربه کنی رو بپذیر....
و کنار بیا با اتفاقاتی که هست.
بررسی کن و ببین...
زیبای لحظه ایی که میخواستی تجربه ش کنی آیا به حدی هست((یااا اونقدری قدرت داره)) که اگه عمر ایام بودنها سربیاد ((پذیرفتی که یه روز اون روز خواهد اومد و تجربه ی سختش رو هم باید پشت سربزاری)) بتونی با لذتش روزگار بگذرونی و غرق در ناکامی و افتادن از تلخ کامی دوری نشی...
لحظه های با هم بودن رو بررسی کن و ببین اونچیزی که باید...،
بوده و آیا برات کافی، رضایت بخش و سراسر لذت بوده یا خیر...
خب هست و بود و لذت بردی در لحظه...
و کم نبود و
کم نذاشت و
بد پیش نرفت...
و من پذیرفته بودم و پذیرفتم.. پس با لذتی که هست به خاطرت میارم.. محترم ترینم...
وقتی حس کنی اونی که باید درست ترینی هست که بودنش خواسته ی عقل،فکر،منطق و آرامش قلبت هست خود این قضیه،
به آدم این توان رو میده که بپذیره
که : هر قدمی که برمیداری و هرتصمیمی که میگیری با تفکر هست و با منطقی که من باورش دارم...
من درستی گام های دیگرت رو درش بولد خواهم دید و
تا بوده همین بوده دلبرکم.. عزیزکم...