برای من همیشه اعتماد کردن سخت بود شاید بخاطر اینکه دختر بودم و بارها بهم تذکر میدادن که حواست جمع! اعتماد نکنی ها! با فلانی جایی نری ها! حتی یادمه وقتی طفلی بیش نبودم مامانم برای اینکه منو بترسونه و از من با این ترس محافظت کنه بارها بهم تذکر میداد خونه هر دوستی اجازه ندارم برم، ممکنه منو بدزدن!
خب من ته غار خونواده بودم و همیشه خواهر برادری بزرگتر داشتم که ازم تحت هر شرایطی مراقبت کنه پس من یاد گرفته بودم خودم نباید اعتماد کنم. این داستان با رشد قد و قواره من رشد کرد تا الان که 171 متر قد دارم و این بی اعتمادی 17100 متر قد!
حالا چرا امروز به چشمم اومد؟ مدتیه که به لطف شرایط قشنگمون که دیگه نیازی به تفسیر من نیست (ما در آذر 1401 به سر میبریم) شغلی ندارم و دنبال گرفتن پروژههای دورکاری در حوزه تولید محتوا هستم. هر کسی که در بدو شروع به من پروژه میده نگران عدم پرداخت و عدم ثبات اون شغلم! ولی خب تجربهی من ثابت کرده حتی شغلی که 4سال جوونیتو به پاش بزاری هم ممکنه یه روز بهت خیانت کنه بره. نه! نه داستان قرار نبود اینطوری باشه نمیدونم چرا یهو ذهنم خشن شد!
بگذریم، چند روز قبل بین یکی دوتا پیشنهاد که به لطف بار تعالی بهم رو کرده بودن؛ یکی منو با شرایط معمولی (قطعا منظورم پرداختی و تو سرم زدن که تو مهارتات کمه) برای یک شرکت اسم و رسم دارش میخواست، یکی هم منو با شرایطی که خودم دوست داشتم، دورکاری برای شرکتی ناشناخته (یعنی مثلا اسشمو بگم هیچکس نمیدونه کجاست) میخواست!
اینطوری شد که اونطوری شد و من دومی رو انتخاب کردم، بله درست حدس زدین الان از روز شنبه منتظرم بهم تسک بدن و ازشون خبری نیست! و این بی خبری برای من تداعی چیه؟ اعتماد اشتباه!
شغل تولیدمحتوا به خودی خود چالشهای نا آشنایی داره، مثلا اینکه هنوز خیلی از کارفرماها برای شرح وظایف با هم به توافق نرسیدن، یا اینکه برای پرداختی رقمهای شاخ در آوردنی گفته میشه! ولی مبحث اعتماد به دورکاری در تولید محتوا که دیگه نگم براتون! البته راهحلهایی هم هست که از کوتهی من دیوار بلند شد! مثلا میتونید برای انجام کار پیشپرداخت بگیرید.
خب! اینم میذاریم تنگ تجربههای دیگه!
امیدوارم طی روزهای آتی بیام و از خجالت طرز فکرم براتون بنویسم و بگم که همکاری صورت گرفته ولی فعلا ذهنم دلخوره :)