خیلی جالبه، بعضی وقتا واسم پیش اومده فکر کنم نکنه من اندازه تعریف هایی که ازم میشه نیستم؟ نکنه خیلی زود مچم گرفته بشه بگن دیدی دیدی تو اونقدرا هم موفق نبودی! یهو بعد از ارتقا شغلی بیان بگن همچنین کار خاصیم بلد نیستی! تازه بدترش اینجاس که وقتی یکی میگه وااای دقیقا چقدر حرفت درست بود، با خودم میگم نکنه اونقدرا هم که این فرد باورش کرد حرفم درست نباشه!
بله! این خود خودشه! سندروم ایمپاستر! و اتفاقا به بیماری افراد موفق هم معروفه! درسته که هر دو جنبه منفی و مثبت رو پوشش میده، ولی بیشتر مورد نقد افراد موفقی بوده که خودشون رو دست کم میگرفتن! حالا اون جنبه منفیش میشه افرادی که هیچی بلد نیستن و هیچ کاریم نمیکنن و یه جا نشستن میگن چرا قدر ما رو نمیدونن؟ چرا ما افزایش برآورده نداشتیم پس؟
راحترین توضیح این سندروم همینه که قدر خودتو ندونی و یادت بره چقدر زحمت کشیدی و چقدر پشت سرت مسیرهای سختی رد شده تا به اینجا رسیدی! و تیر آخرش اونجاست که خودتو با یکی بالاتر قیاس میکنی! بله عزیز من بهتر از من و تو زیاد هستن، ولی تو هم بهترین ورژن خودت هستی، بهترین آدمی که نسبت به ده سال قبل میتونسی باشی ، تلاش کردی و شدی!
یک جاهایی میشه به طور مثبتی ازش استفاده کرد، مشروط به اینکه از مسیر نامید نشی، میتونی با این دید هروز و هروز پیشرفت های بزرگ تری رو برای خودت رقم بزنی با فرض اینکه من کافی نیستم هی به سمت جلو بری!
شما تجربه شو داشتین؟