خطر لو رفتن!
اگر در یک موزه، یک کپی دقیقاً عین نقاشی مونالیزا را به نمایش بگذارند، به نظر شما این اثر به اندازهی اصل آن ارزش تحسین شدن دارد؟ آیا اصالت یک ارزش است؟ شاید کیارستمی در "کپی برابر اصل" خواسته به این سوال پاسخ دهد.
جیمز میلر کتابی نوشته با عنوان کپی برابر اصل، کتابی که در آن سعی کرده بگوید کپیها اندازهی اصلها ارزشمندند. در جشن رونمایی ترجمه این کتاب، شخصیت زن با بازی ژولیت بینوش که آشکارا جذب مرد نویسنده شده، با او قرار ملاقات میگذارد و آنها پا در سفری عجیب و غریب میگذارند. در طول سفر آنها در مورد مسائل مختلف حرف میزنند. حرفهایی که در آنها هدف زن شاید این است که یک ارتباط اصیل بین خودش و مرد برقرار کند، مردی که با واکنشهای سردش مدام او را سرخورده میکند. و این ادامه دارد تا وقتی که در کافهای کوچک، خانمِ صاحب کافه فکر میکند که این دو زن و شوهرند و از آنجا آنها در لحظه تصمیم میگیرند که بروند در بازیِ نقش زن و شوهری.
و جالب اینجاست که این ارتباط قلابی و کپی خیلی بهتر از اصل جواب میدهد. آنها میشوند زن و شوهری که 15 سال از سالگرد ازدواجشان گذشته. زن مدام از سردی مرد و دیده نشدنش شکایت میکند، درحالیکه مرد اعتقاد دارد که طبیعت ازدواج همین است، و زن نباید انتظار روزهای رویایی اوایل رابطه را داشته باشد. آن رابطهی قلابی به جنجال و کشمش کشیده میشود، اما خیلی هم بد نیست، مهم این است که ارتباط شکل گرفته.
آنها تا جایی پیش میروند که زن از مرد میخواهد که بیخیال قطار ساعت 9 شب بشود و با او بماند، بماند در بازیای که اصالت ندارد ولی چیزی هم از اصل کم ندارد و حالا مرد است که باید تصمیم بگیرد آیا کپی واقعا به اندازهی اصل ارزشمند است و دوباره کیارستمی همینجا ما را تنها میگذارد که خودمان به این سوال جواب بدهیم.
مصاحبهای از کیارستمی دیدم که میگفت عشق نتیجهی سوءتفاهم است. اگر نزدیکی اتفاق بیفتد، اگر آدمها واقعاً همدیگر را بفهمند عشق اتفاق نمیافتد. در فاصله، امیدی هست که عشق را میسازد. تلخ است؟ به نظرم بیشتر جالب است. شاید این واقعیتیست که همهی ما دیر یا زود متوجه آن میشویم و برای همین است که برای چشیدن آن طعم دست نیافتنی عشق، خود را وارد بازیهایی میکنیم که شاید اصل نیست، ولی یک کپی برابر اصل است.
#کیارستمی#کپی_برابر_اصل#نقد_فیلم#عشق