فاطمه علی‌اکبریان
فاطمه علی‌اکبریان
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

داستان ازدواج!

داستان ازدواج، اسم زیرکانه‌ای برای این فیلم، از این جهت که اسمش را نگذاشتند داستان یک ازدواج، یا مثلا داستان ازدواج نیکول و چارلی. نویسنده خواسته به ما حالی کند که داستانی که من تعریف میکنم داستان تمام ازدواج‌هاست، داستان عاشق شدن تا جایی که یک نفر احساس باخت میکند، برای همین دیگر نمیتواند آن نفر دیگر را دوست داشته باشد، آن یکی این را میفهمد، یا شاید هم خیلی زودترها فهمیده است، چون خودخواهی‌های خودش این موقعیت را به وجود آورده‌، بعد دو نفر می‌افتند توی سراشیبی تنفر تا جایی که دیگر چاره‌ای جز جدایی باقی نمی‌ماند، دلتنگی‌ها و نگاه‌های عاشقانه‌ی بعدی هم، همه‌اش بازی‌ست. یک جایی از فیلم وقتی نیکول فریاد میزند که توی آن زندگی خوشحال نبوده، چارلی با نگاه حق به جانب میگوید که او دروغ میگوید، که همیشه خوشحال بوده تا جایی که تصمیم گرفته دیگر نباشد، گویی که خوشحالی یک انتخاب است.( هست واقعا؟)، اما زن زیر بار نمیرود، اون مطمئن است که توی آن زندگی خوشحال نبوده، آنقدر مطمئن که حاضر میشود توی دادگاه چیزهایی علیه چارلی بگوید که خودش میداند بی‌انصافی‌ست. استرپرل میگوید یک زمانی آدمها طلاق میگرفتند چون "خوشحال" نبودند اما الان از یکدیگر جدا میشوند چون میتوانند "خوشحال‌تر" باشد؛ اگر زمانی ترک کردن همسری که با اون خوشحال نیستی، شرم‌آور بود، در فرهنگ جدید ماندن در کنار او گناه بزرگ است. شاید برای همین است که آدمها چاله‌های عاطفی‌های روابطشان را حتی برای صمیمی‌ترین نزدیکانشان رو نمیکنند، چون آن چیزی که نسل منقرض شده‌ی گذشته اسمش را گذاشته بودند "گذشت" الان یک تابو به حساب می‌آید.

جایی در فیلم، وکیل کارکشته‌ی نیکول به او توصیه میکند که هیچ جا در دادگاه از ضعف مادری خود حرفی نزند، چون اگرچه همه دوست دارند پدرها پرفکت باشند اما توی دلشان به آنها حق میدهند که بد هم باشند ولی هیچ کس یک مادر غیرپرفکت را نمیپذیرد، گویی اینکه مرتکب یک گناه کبیره شده است، چون مریم مقدس مادری بی‌نقص بود. خنده‌دار اینجاست که این حرفا را نه در ایران که اگر زنی را در زندگی مشترک به مرز جنون برسانند، باز از او انتظار دارند که برای بچه‌هایش بماند که زبانم لال زیر دست "زن بابا" بزرگ نشوند که اگر غیر از این را انتخاب کند، از نظر اطرافیانش او بوده است که خودخواهی کرده و نه آن مردی که او را به جنون کشانده است، بلکه توی سال 2019 در ال ای در قلب جامعه‌ی روشنفکری امریکا میشنویم.

فیلم "داستان ازدواج" از خیلی جهات من را به یاد فیلم "جاده انقلابی" انداخت، اما من هنوز آن فیلم را بیشتر دوست دارم، چون در آن فیلم تا آخر نمیدانستم باید حق را به فرانک بدهم یا اپریل، درست مثل زندگی واقعی اما توی فیلم "داستان ازدواج" تکلیف از قبل مشخص بود و حتی چهره‌ی دوست داشتنی و صدای جذاب چارلی هم نمیتوانست بیننده را گول بزند که حتی اندکی حق را به او بدهد.

نقد فیلمداستان ازدواج
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید