کلر با بازی ژولیت بینوش، استاد دانشگاه، زنی پنجاه و چند ساله و البته هنوز زیبا، که شوهرش او را برای دختری بسیار جوان تر ترک کرده است. اما درد خیانت، تمام چیزی نیست که راه به راه اشک توی چشم های کلر جمع میکند و او را به جلسات تراپی میکشاند.
درد کلر هویت تحقیر شده ای است که در تلاشی رقت انگیز سعی در بازسازی آن دارد.
کلر اکانتی جعلی ، با سن و نامی جعلی در فیس بوک برای خود دست و پا میکند و وارد رابطه ای نافرجام با پسری بیست و چند ساله میشود. گرچه هیچ گاه انها در واقعیت همدیگر را ملاقات نمیکنند، اما همان رابطه ی نیم بند ، به او احساس زنده بودن میدهد. او مثل عشاق جوان بی مهابا با صدای بلند کنار دانشجوها توی کتابخانه تلفنی حرف میزند و تا نیمه های شب با الکس چت میکند; برای همین وقتی به تراپیستش میگوید وقتی با الکس توی رابطه بوده، ادای ۲۵ ساله ها را درنمی آورده، واقعا ۲۵ ساله بوده، من حرفش را باور میکنم.
اما کلر هنوز و هر لحظه در تضاد و تنش است،
چون چیزی که روح او را مچاله کرده، عشق نیست، میل به خواسته شدن در رابطه ای اروتیک است که گویا برای زنی به سن او رویایی محال است، واقعیتی که توی ایستگاه قطار توی صورتش کوبیده میشود، وقتی الکس حتی او را نمیبیند.
شاید بهتر باشد تعریف رابطه و عشق با بالا رفتن سن تغییر کند، ولی برای ادمهای ضربه خورده ای مثل کلر، کنار امدن با این واقعیت غیر ممکن است، حتی اگر بارها و بارها پایان داستانشان را از نو بنویسند.
#who_you_think_I_am
#نقد_فیلم
#بحران_میانسالگی
#عشق
#خیانت